
تصویری جامع از زندگی آمریکایی
اندرو ساریس پاسخ میدهد: چرا «همشهری کین» فیلمی برای تمام فصول است؟

نمایش «همشهری کین» در کانون فیلم (زمستان 1352) و انتخاب دوباره فیلم ولز در نظرسنجی معروف سایت اند ساوند به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما بهانهای برای توجه دوباره به این اثر در مطبوعات دهه 50 شد. مثل این مقاله ساریس که در فروردین 1353 در «سینما 53» منتشر شد و البته نشریه سینما در سالهای بعد هم به ولز و شاهکارش پرداخت. در مقاله اندرو ساریس که به بهانه نمایش مجدد همشهری کین در آمریکا نوشته شده، نکاتی مطرحشده که در سالهای بعد توسط دیگر منتقدان بهنوعی تکرار شد. ابوالحسن علویطباطبایی این مقاله را ترجمه کرده که در آن سالها از مترجمان فعال نشریه «سینما» بود.
در نمایش مجدد فیلم همشهری کین نمیتوان جنبههای قابل ارزیابیاش را که موقعیت ایجاب میکند، ارزیابی نمود، فراموشکردن این فیلم به عنوان اثری بزرگ به لحاظ اینکه آنچه در مورد این اثر گفتنی بوده، پیش از این عنوان شده، به ظاهر کاری آسان است، اما بهواقع غیرممکن است چون هر چه زمان میگذرد جنبههای تازهتری از اعتبار این اثر فاش میشود، بدینترتیب هر روز این گمان بیشتر به یقین نزدیک میشود که همشهری کین هنوز هم از زمان خود پیشرفتهتر است و هنوز هم میتوان به عنوان کیفرخواست فیلمسازی معاصر از یک سو و اثبات صفات برجسته کلاسیک هنری آن از جهت دیگر، مورد توجه قرار گیرد. این فیلم جدا از تظاهرات عاطفیاش، مقامی ارجمندتر از گذشته یافته، گذشتهای که همواره در هجوم حملات بوالهوسانه و بیثبات بوده است.
بیشتر حملات و دشمنیهایی که علیه این فیلم به سالهای 1940 و 1941 به عمل آمد، متوجه خالق جوان فیلم، اورسن ولز بود، کسی که اکثر مخالفینش پس از سالها، آرام شده و مایل نیستند در اطراف همشهری کین صحبت کنند و در مقابل این گروه، دستهای دیگر سرسختانه، بعد از گذشت سالها همچنان او را تحسین میکنند و در این حال اورسن ولز هنوز هم بسیاری از جنبههای معتبر و اساسی نبوغ خودش را به طور مبهمی حفظ کرده است.
همشهری کین، عده زیادی را در حدی نه چندان شخصی، در آتمسفر سیاسی عجیب سال 1941 دربر میگیرد؛ سالی که تبلیغات عمومی سبب پیدایش گروهی آزادیخواه گشت و منتهی به حملات سیاسی وحشیانهای نسبت به ویلیام راندلف هرست گردید که یکی از مهمترین دشمنان روش تجاری نو در آمریکا محسوب میشدند و در این سنگر فیلمهایی مثل «خوشههای خشم» و «دیکتاتور بزرگ» از قبل جای گرفته بودند. در این زمان اورسن ولز اجرای جدیدی از نمایشنامه «ژولیس سزار» با تغییراتی ضدفاشیستی در نیویورک روی پرده آورده بود تحریم و بایکوت «اورسن ولز» و «همشهری کین» از جانب کلیه سازمانهای انتشاراتی و تبلیغاتی «هرست» عملی شده بود و بدینترتیب این ظن بیشتر قوت گرفت که کودک دستچپی و پیرمرد دستراستی مقابل هم ایستادهاند.
در حالی که چارلز فاستر کین با هر ضابطه و هر مفهومی قابل تطبیق با شخصیت ویلیام راندلف هرست نبود چرا که اورسن ولز و هرما.جی منکهویتس صرفاً با استفاده از شرح حال و خصوصیات عدهای که واقعاً اشتهار خوبی نداشتند طرح فیلمنامهای بغرنج و پیچیده را ریخته و بدون سبب جنبه مرموزی از جهات روانی بدان بخشیدند، پس از آنچه در مورد شخصیت ولز و تفسیری از فقدان ایدئولوژی شده است، همشهری کین را از نظر یک اثر هنری مورد بررسی قرار دهیم، چنانچه فیلم را آنچنان که عدهای از مفسرین اعتقاد دارند، بررسی میکنیم، سه مورد را میتوان درباره همشهری کین عنوان کرد:
1- ساختمان داستانی فیلم که بدون دلیل پیچیده و بغرنج است.
2-تکنیک متمایز فیلم که از بسیاری جهات جلب توجه میکند.
3- محتوای روشنفکرانه اثر که سطحی است.
با وجود پذیرش کامل این جهات، معهذا ذرهای از عظمت این فیلم کم نمیشود، در وهله اول هر سه این نظرات با اعتبارند. داستان فیلم بهطور متناوب در حال و گذشته رفتوآمد دارد تا به پایان میرسد، تکنیک فیلم چشم و گوش را خیره میکند و در این بین عقیده قابل توجه و با ارزشی بهطور صریح و بهوضوح جلوه نمیکند، بررسی دقیقتر از فیلم نمایشگر استحکام محتوا و تکنیک آن است، مفاهیم این ثبات و استحکام از نظر هرگونه آنالیز در مورد اینکه فیلم همشهری کین واقعا چه نکاتی را دربردارد، قطعی است.
این فیلم در پیچ و خم جنبههای هنریاش دو تم مشخص را دربرمیگیرد:
1- بیارزش ساختن چهرهها و شخصیتهایی که به دلایلی ارزشهای اجتماعی به خود میگیرند.
2- ضربه خردکنندهای به مادیگری. آمیزه این دو به تصویر کنایهآمیز و تلخ یک داستان موفقیتآمیز آمریکایی که به دلتنگی برای گذشته، تنهایی و مرگ میانجامد، منتهی میگردد.
در تکمیل و استحکام ساختمان فیلم همشهری کین، تم شخصی ولز در پرداختی ادبی و تم مادیگری در پرداختی بصری تاثیر فراوان دارند. هر دو تم فیلم همشهری کین در جهت بناکردن داستانی اسرارآمیز پیش میرود:
چارلز فاستر کین در سن 76سالگی در کاخ باشکوه خود زانادو میمیرد. آخرین کلمهای که قبل از مرگش به زبان میآورد: «رزباد» (معنی فارسی این کلمه «غنچه گل سرخ» یا «دختر زیبا») است، این «رزباد» چیست؟ کیست؟... و این راز فیلم همشهری کین است.
در اتاق نمایش یک کمپانی تهیهکننده فیلمهای خبری، گروهی از خبرنگاران متوجه میشوند که زندگی احتمالی چارلز فاسترکین ثروت زیادش، رویدادهای سیاسی و اجتماعی زندگی طوفانزایش شامل جوابی قانعکننده به کلمه مبهم «رزباد» نمیشود. خبرنگاری بر آن میشود تا واقعیت را بیابد.
خبرنگار به کنجکاوی در اطراف زندگی چارلز فاستر کین میپردازد و در اشخاص و اشیای مظنون که به نحوی در زندگی کین سهمی داشتهاند دقیق میشود، مدارک در سه مرحله در فیلم بررسی میشوند، اما کلمه «رزباد» برخلاف راهحلهای مرموز سنتی، پاسخی است به زندگی یک مرد و نه مرگ او... چون مفاهیم نامحسوس زندگی درون راز مرگ به پایان میرسد. پس کلمه «رزباد» راهحل نهایی نبوده، بلکه تنها، یک نشانه و انگیزهای راهگشاست. «رزباد» وسیلهای میشود تا این خبرنگار (دوربین) عمیقا به زندگی گذشته (چارلز فاسترکین) نقب بزند، در چهار فصل فیلم همزمان به عقب و جلو کشانده شده و درهم آمیخته میشود، بهترین دوست کین ،مدیر مالی او برنستین، همسر دومش سوزان الکساند و مدیر امور بازرگانی کین لیلاند بهوسیله چند رجعت به گذشته، به بیان ماجرای مشابهی میپردازند ولی هربار چند نظریه تازه در مورد ماجرای مورد گفتوگو میبینیم و با همین شیوه رجعت به گذشته که پنجمین فصل فیلم محسوب میشود فیلمی خبری از زندگی اجتماعی کین به نمایش درمیآید که برای نخستینبار هویت چارلز فاستر کین را به نمایش میگذارد. بین صحنه نخست فیلم که مردی در یک قصر دورافتاده در حالی که کلمه «رزباد» را بر زبان دارد میمیرد و این فیلم خبری هیچ رابطهای وجود ندارد. و این لحظه تکاندهنده فیلم همشهری کین است چرا که راز این کلمه جنبه انحرافی دارد و کین را در دو چهره متفاوت نشان میدهد. بعد از نمایش فیلم خبری مرگ کین رابطه بین آدمهای قصه بهنحوی دقیق از طریق فصلهای مربوط به خبرنگار گسترده میشود و شخصیت پوشیده در راز کین، به شیوهای کاملا حرفهای در معمایی چینیشکل، که قطعه گمشده و افسونکننده آن همان «رزباد» است، گذشته و حال درهم آمیخته میشود و کلمه «رزباد» در آخرین صحنه داستان در غیاب خبرنگار فاش میشود.
اهمیت این فیلم خبری از زندگینامه عمومی چارلز فاستر کین مهمتر جلوه میکند.
در جایی دیگر از طریق فیلم خبری با آقای تاچر، مدیر امور مالی و قیم کین آشنا میشویم. مردی که خاطراتش اولین مرحله بازگشت به گذشته را در زندگی کین نشان داده و ضمنا اولین مدرک اساسی «رزباد» محسوب میشود که نمایشگر شکلگیریهای سخت او بهصورت یک چهره اجتماعی بوده و کیفیت غیرسیاسی فیلم را برملا میکند، در حالی که تاچر در کمیتهای میگوید که کین یک کمونیست است و سخنگویی در «یونیون اسکوئرز»، او را یک فاشست میخواند و در همین حال کین پیر را میبینیم ک به مردم میگوید او همیشه یک آمریکایی بوده و خواهد بود.
این اولین نشانهای است که کین گرفتار هیچ علتی جز شخص خودش نیست. فیلم خبری بهتدریج محو شده و نمای اتاق نمایش فیلم در فضایی تاریک جانشین آن میشود. و در این حال صداهای مختلفی در آن اتاق نیمهتاریک به گوش میرسد و از همانجاست که داستان رازآمیز همشهری کین آغاز میشود:
گروهی از روزنامهنگاران و مخبرین در مورد فیلم خبریای که نمایش داده شده گفتوگو میکنند. و یکی از آنها در کشف اسرار «رزباد» میکوشد. گفتوگوی نیمهعامیانهای که در این مورد شروع شده از هر سو مورد تایید قرار میگیرد.
خبرنگار جستوجوی خود را آغاز میکند. و با این ترتیب فصل بزرگ فیلم همشهری کین آغاز میشود و خبرنگار به موزه غاریشکل، کلوب شبانهای تیرهرنگ، دفتری با تزئینات قدیمی، یک بیمارستان و بالاخره خانه مسکونی غمانگیز چارلز فاستر کین واردمیشود.
دنیای این خبرنگار رسمی و اداری است که کلید راهگشای زندگی و دوران گذشته چارلز فاستر کین محسوب میشود. ششمین و آخرین فلاشبک (بازگشت به گذشته) این فیلم مدرک نهایی را برای یافتن راز «رزباد» نشان میدهد و خواسته خبرنگار را به سرانجامی ناموفق رهنمون میسازد. نکتهای که جالب توجه مینماید این است که سه مدرک مربوط به «رزباد» زمانی ظاهر میشود که کین را در وضعیتی ناهموار نشان میدهد، ابتدا صحنه مرموز مرگ کین در ابتدای فیلم و بعد خاطرات غیردوستانه مدیر امور مالی و قیم او را میبینیم و بالاخره دورنمای پایان فیلم که با برگشتی به گذشته آغاز شده است، پیشخدمت ایرادگیر و عیبجو را مشاهده میکنیم. با بیان این آشناییهای صمیمانه هیچ مدرکی را به عنوان حقیقت سمبلیک زندگی او نمیتوان نشان کرد. و این تایید نهایی در تنهایی روحی کین است و براساس این تنهایی است که ساختمان رازآمیز فیلم بنا شده است.
اسرار کلمه «رزباد» به شیوهای خاطرهانگیز فاش میشود. خبرنگار و دوستان او قصر کین را ترک کردهاند. همانطور که پیشخدمت عیبجو نمایشی از آتشزدن خردهریزها و آشغالهای او در درون کوره ترتیب داده است کارگری با شتاب سورتمهای کوچک را برداشته و به میان شعلهها میافکند. دوربین به سطح سورتمه نزدیک شده و کلمه «رزباد» همچنان که حروف آن در میان شعلهها ذوب میشوند به چشم میخورد. تماشاگر بالاخره درمییابد که هیچکس به راز کلمه «رزباد» پینبرده است.
به این راهحل به عنوان حقهای زیرکانه که پایان بیارزشی را در خود نگه داشته است بارها حمله شده است. معهذا فیلم بدون این راهحل خاص چیزی جز یک معمای مهره گمشده درهم ریخته نخواهد بود و سورتمهای که در آتش قرار گرفته است نهتنها جنبه نشانه و سمبل دارد بلکه نوعی آشکارسازی سمبلیک است. هیچکدام از شخصیتهای داستان، نظیر خبرنگار، پیشخدمت، کارگر، دوستان او، دشمنان و آشنایان هرگز به راز «رزباد» پی نمیبرند. زیرا این کلمه در میان آشغالهای مایملک و دارایی کین گمشده است.
تراژدی کین را باید در عدمتوانایی او در تجربههای احساسی و روابط انسانی جستوجو کرد. چارلز فاستر کین گنجینه باارزشی از سراسر جهان گرده آورده است ولی آخرین افکار و تصورات او نشانگر سورتمهای است که در کودکی پیش از آنکه ثروتمند شود استفاده میکرده است. در جایی به مدیر امور مالی و قیم خود میگوید که اگر چنین ثروتمند نبود میتوانست مرد بزرگی باشد. کلمه «رزباد» بهعنوان نقطه مرکزی این دلتنگی گذشته به خاطر نقطه دیگری در زندگی او مورد توجه قرار میگیرد. نظر کین از زندگی خودش با اعتقادی به سرنوشت و تقدیر همراه است و این تصویر را میتوان در تمام صحنههای فیلم به طور مداوم مشاهده کرد.
تم روشنفکرانه و در عین حال سطحی فیلم همشهری کین را میتوان در روحیه شخص کین دنبال نمود. حتی وقتی او را میبینیم که به عنوان روزنامهنویسی پرشور و مبارز به خاطر طبقه فقیر جامعه مبارزه میکند، شیوه خودپرستی و بتنمایی او کلیه فعالیتهایش را منفی جلوه داده و کنایات زیرکانهاش بیش از آنکه جنبه مبارزهطلبی داشته باشد جنبه خودنمایی داشته، بهترین دوستش که شاید در تمام ماجراها همراهش بود به مثابه وجدان پاک ماجرا به خبرنگار خاطرنشان میسازد که کین هرگز چیزی به کسی نبخشیده، شاید گاهی انعام داده باشد و همسر دومش نیز گله دارد که کین هرگز چیزی از وجودش را به او نداده و فقط هرچیز مادی را که ممکن بود در مقابل سگی پرتاب کند به او داده است. مشاور تجاری کین و کسی که در تمام طول مدت زندگیاش او را ستوده خصوصیت دیگری از شخصیت کین را برملا میکند و میگوید او چیزی بیش از پول میخواست. در هر مورد شخصیت کین در واژههای مادیگری توصیف شده است. او در جستوجوی عشق، وفاداری عاطفی و دستیافتن به صداقت و صفای دوران کودکی خود (که «رزباد» نشانه آن است) یعنی همه آن چیزهایی بود که نمیتوانست آنها را برای خود خریداری کند. بنابراین بیمناسبت نیست که بگوییم داستان کین با مرگ او در عزلت شروع شد و با نابودی نشانه و سمبل زندگیاش یعنی «رزباد» خاتمه یافت.
نماهایی که تولند با فیلمبرداری درخشان خود از کاراکترها به دست میدهد آنان را در زوایای مورب سایهروشن که بهواسطه محیط مصنوعی در حوزهشان ایجاد شده، نشان میدهد. در این فیلم هیچگونه نمای درشتی که در آن صورت بازیگران از زمینه خود جدا شود به چشم نمیخورد. تکنیک ولز و تولند چنان است که وقتی کاراکترها در امتداد اتاق به حرکت درمیآیند گویی کف و سقف اتاق نیز با آنها در حرکت است. این تکنیک نهتنها، بهخودیخود توجه را جلب میکند بلکه هم به خاطر غیرعادی بودن و هم اینکه آدمها را در دایرههای خالی از ارزشهای انسانی بهمثابه شیئی تلقی کرده و آنها را تا حد وسایل و مبلمان محیط زندگیشان نزول میدهد، حائز توجه است.
تدوین صدا با شدت تمام در فصول رجعت به گذشته به کار رفته و تداخل زمان را در دو صحنه مرتبط نشان میدهد. یکی از آدمهای قصه جملهای را آغاز کرده و آن را در طول هفتهها، ماهها یا سالهای بعد در موقعیتی دیگر تکمیل میکند. گاهی یکی از کاراکترها جمله را آغاز کرده و دیگری آن را به شیوهای دیگر به پایان میرساند. این طرح منجر به فشردگی زمان و حذف دوران انتقالی آرامش میشود. تکنیک فیلم همشهری کین در تمام جهات برگردان و نمایشگر صفات غیرانسانی قهرمان آن است.
یکی از موارد، بهره از پیوند تصویر و تدوین صداست که قبلا به طور کلی به آن توجه نشده بود و آن فریاد گوشخراش پرندهای است که در آخرین نمایی که طی آن کین را میبینم، به گوش میرسد و بعد پس از یک فصل «رجعت به گذشته» و چند صحنه دیگر، کین را با همسر دومش در یک چادر در حال مشاجره مییابیم درحالی که اطراف آنها صدها نفر از دوستان خانوادگیشان گرد آمدهاند و در این موقعیت فریاد گوشخراشی با یک ریتم احساسی مزمن این بحث و جدال را تشدید میکند. و وقتی که آن پرنده در حضور «کین» فریاد برمیآورد، صدای او با تاثیری که در لحن کلام و نه زمان، یافته است محیط اطراف کین را بیارزش و غیرانسانی جلوه میدهد: در دنیای نامتناسبی که کین آفریده است خود را از بدیهیترین احساسات انسانی نیز محروم کرده است.
فقدان خوی انسانی در کین را میتوان بهخوبی در نقشی که اورسن ولز ایفا میکند ملاحظه کرد. وی با تسلط بازیگری خود محیطهای مرئی زندگی کین را از کودکی تا پیری قابل لمس میسازد. دنیای کین که توسط بازیگران تئاتر «مرکوری» احاطه شده، به ایفای نقش بینظیر اورسن ولز خلاصه میشود. جوزف کاتن، اورت اسلون و دورتی کامینگور به نقش بهترین دوست، مشاور تجاری و همسر دومش ظاهر میشوند و به ترتیب بهعنوان بازگوکنندگان اصلی در حضور ولز داستان رابطه و تماسی شدید برقرار میکنند. فواصلی که در میان بازیگری آنان ایجاد میشود هر خط از دیالوگ را با مفاهیم غیرقابل انتظار روبهرو میکند. شیوه بیان فیلم بهطور کلی تم ادبی اثر را در سطح جدیدی از خودآگاهی ایرادپذیر، قرار میدهد.
کین در پایان زندگیاش با شکستن مبل و اثاثیه اتاق خود در شرایطی که زنش او را ترک کرده است عکسالعمل نشان میدهد. و در اینجا هم اعمال وحشیانهاش بهسختی هرچه تمامتر بهوسیله یک خودآگاهی دلسردکننده کنترل میشود. پس از این صحنه با ناراحتی اتاق را ترک کرده و از میان آینههای بیپایان و انعکاسهای تصویر خود میگذرد و از «رزباد» سخن میگوید و این آخرین نشانههای زندگی کسی است که قربانی مادیگری جامعه خود شده است. فیلم همشهری کین تصویر جامعه از زندگی آمریکایی که عناصر مادی آن به قیمت نیروهای انسانی تحریف شده است به دست میدهد. کین نمونه تازه ثروتمند است که در یادگارهای مرده گذشتهاش فرهنگی زنده را جستوجو میکند. او در تلاش نومیدانهای که جهت ارتقای ارزش زندگی مادی خود انجام میدهد بهوسیله نیروی ثروتش که تغییردهنده بنیادهای اخلاقی اعمالش است نابود میشود.