بله به # بگید_نه
سیداحمد بطحایی
به پسر بزرگم میگویم «چاقو را برعکس نگیر.» به کوچکتر «تیلهها را پرت نکن سمت تلویزیون.» به تهتغاری «روی مبل یورتمه نرو.» به خانمم «یه بویی میاد آ، نسوزه غذات.» خانمم به من «وقتت را نسوزان. حرص نخور. جواب فلانی را نده. دیر نرو سر قرار.»
توی همین دو خط سبک زندگی، هشت تا «نه» داشتیم؛ یعنی برای اینکه زندگی بهتر و درستتری داشته باشیم، باید بیش از آره، نه بگوییم. نکرده و نخوانده و نزده و نسوختههای زندگی دوزشان از کرده و خوانده و زده و سوخته بیشتر است گویا. موراکامی یک جایی همان ابتدای «وقتی از دو حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» میگوید اگر نخستوزیر ژاپن مهمانم باشد و ساعت حوالی نُه شب، چند دقیقه قبل اینکه عقربه تپل و قدکوتاه، توی گردی نُه خانه کند، از جناب رئیسجمهور عذرخواهی میکنم و میگویم وقت خواب است و نمیتوانم همراهتان باشم. همسرم از شما پذیرایی میکند. به همین سادگی و شفافیت. برای اینکه فردا دنبالِ بلهات باشند، باید یک جاهایی نه بگویی. این قرار و قانون عالم است گویا؛ یک بدهبستان دودوتا چهارتایی. بگذر تا بتوانی بگذرانی.
داستان روزه و رمضان هم همین است. در شکل و ساختارِ همه مناسک و فروعات دینی شما فعل و انجام و خواندن میبینی. نماز خواندنی است، حج رفتنی، زکات و خمس پرداختنی و امر به معروف انجامدادنی. ولی روزه به شکل جدی با همه تفاوت دارد. روزه هیچ کاری نیست. در واقع برعکس است. شما کاری نباید بکنی. شما باید نه بگویی به خوردن و آشامیدن. نه به خیلی از کارها که بعد از افطار صواب است و صاحب ثواب. ولی اینجا، نه دارد و «دُنتتاچ» و «لیو میاِلُن». انگاری برای اینکه خودت را ریشه بدهی و قد بکشی یک وقتی، یک جایی، چیزی شبیه رمضانی دستت را بگیری بالا که اعزا و احبا این یازدهماه بودم، این یکماه بگذارید خودم باشم. مال خودم باشم. و شاید همین بوده که آن بالاسری هم گفته برادران و خواهران عزیز، مومنین و مومنات بزرگوار، همه این فروعات و فرایض خوب است و آفرین طیبالله انفاسکم. لیکن این قلم جنسِ روزه، اختصاصی برای خودم هست و جوابش هم طبعا با خودم. خیالتون راحت. #بگید_نه.