• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 26 فروردین 1400
کد مطلب : 128249
+
-

همراه با چند مسافربر ایستگاه راه‌آهن تهران که شغل عجیب و غریبی دارند

سریع و خشن در ایستگاه راه‌آهن

سریع و خشن در ایستگاه راه‌آهن

محمد‌صادق خسروی‌علیا

میان شلوغی سرگیجه‌آور میدان راه‌آهن، جلوی ایستگاه، خونسرد سوئیچ را در بین انگشتان‌شان می‌چرخانند. مثل اپراتورهای موشک که چشم از رادار برنمی‌دارند، ورودی ایستگاه را می‌پایند. در ضلع جنوبی ورودی سالن، گعده ساکت، آرام و البته گوش به زنگی دارند. رانندگان تاکسی‌های زرد‌رنگ در جست‌وجوی مسافرانی هستند که از قطار پیاده شده‌اند و با حوصله ساک و چمدان‌شان را حمل می‌کنند  اما آن چند نفر برخلاف دیگر تاکسیران‌ها، مسافر پرحوصله و منظم به کارشان نمی‌آید؛ کسی که سر وقت سوار قطار شده و به مقصد رسیده هرگز نمی‌تواند مسافر آنها باشد. آنها دنبال کسانی هستند که «نرسیده‌اند»، یعنی به قطار نرسیده‌اند.

آنها جامانده‌بر هستند
 خودشان را «جامانده‌بر» معرفی می‌کنند! جامانده‌بر کیست؟ رانندگانی که در ایستگاه راه‌آهن تهران، مسافرانی که از قطار جامانده‌اند را سوار می‌کنند و با سرعت سرسام‌آوری به ایستگاه بعدی می‌رسانند و سوار قطارش می‌کنند. پیدا کردن این مدل راننده‌ها بدون برنامه و به‌صورت معمولی به این سادگی‌ها نیست. مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه است؛ گاهی غیرممکن می‌شود اما کافی است کسی با سرعت و عجله به سمت ورودی ایستگاه بدوی، آنجاست که سر‌و‌کله‌شان پیدا می‌شود و می‌پرسند؛ مسافر کجایی!؟ اگر قطارتان حرکت کرده باشد، مطمئن باشید آنها نخستین کسانی هستند که آمار دقیق آن را دارند! داوود، جامانده‌بر است. او جامانده‌برها را مثل یک فرشته نجات می‌داند که در ثانیه‌های آخر به فریاد مسافران می‌رسند؛ «کار ما این است که به داد مسافر‌های جامانده از قطار می‌رسیم. هر کسی که از قطار جامانده باشد سوارش می‌کنیم و تضمینی می‌رسانیمش به ایستگاه بعد. جامانده‌بر یعنی این.» البته به همین راحتی‌ها هم نیست، حسین جامانده‌بر دیگری است که می‌گوید هر کسی نمی‌تواند جای آنها بگیرد؛ «هر کاری قلق‌های خاص خودش را دارد و باید در آن متخصص و حرفه‌ای باشی تا بتوانی از پس‌اش برآیی. حرفه‌ای بودن در کار ما از لحظه شناسایی مسافر به‌کار می‌آید تا پایان کار، یعنی لحظه‌ای که مسافر در ایستگاه بعدی سوار قطار می‌شود.»

سریع و خشن
هر چه می‌گذرد ماجرای جامانده‌برها جذاب‌تر و البته پیچیده‌تر می‌شود. تخصص و حرفه‌ای که جامانده‌برها از آن حرف می‌زنند، چیست؟ یعنی جز اینکه مسافر را از این ایستگاه سوار می‌کنند و به ایستگاه بعدی می‌رسانند مگر کار خاص دیگری انجام می‌دهند؟ عرفان وارد بحث می‌شود. دهه هفتادی است. جوان پرخط و خالی که سرش درد می‌کند برای سرعت و هیجان؛«اول اینکه باید دل و جرأت این کار را داشته باشی. همینطوری یلخی نمی‌شود وارد گود شد. باید پیچ و خم جاده و مسیر را هم بشناسی. از همه مهم‌تر داشتن دست‌فرمان است که با آن ترافیک و شلوغی را بشکافی، بگازی و بروی. گفتم که، کار هر کسی نیست.» آنطور که جامانده‌برها می‌گویند با سرعت مجاز نمی‌توان مسافران را به ایستگاه بعدی رساند. داوود می‌گوید: «در جاده‌هایی که سرعت مجاز 90-80کیلومتر است با سرعت 150تا 160کیلومتری رانندگی می‌کنیم!» عرفان هم تعریف می‌کند بارها شده که مسافرش در میانه راه پیاده شده و گفته از قطار جامانده‌ام به درک، جانم به سلامت؛ «همین چند روز پیش زن و مرد جوانی را سوار کردم. از قطار مشهد جامانده‌بودند. خیلی شیک و مجلسی رفتار می‌کردند. اولش برایم کلی خط و نشان کشیدند که بابت پولی که می‌دهند حتما باید تضمین بدهم که آنها را به قطار می‌رسانم. از آنها کرایه نگرفتم تا اطمینان بدهم هر طور که شده به مقصد خواهند رسید. گفتم سوار شوید در مقصد کرایه را حساب کنید. تا سمنان باید می‌رفتم. تنها یک‌ربع رانندگی مرا تحمل کردند. تازه داشتیم از تهران بیرون می‌رفتیم که از ماشین پیاده شدند. کرایه را حساب کردند و گفتند جهنم ضرر. از جانمان که سیر نشده‌ایم. به قطار نرسیدیم به درک. تو با این رانندگی ما را به کشتن می‌دهی... .» حسین نمی‌گذارد حرف‌های عرفان تمام شود، او دل پری از بعضی مسافرها دارد؛ «البته همه مسافرها هم اینطور نیستند. بعضی‌ها هم عین خیال‌شان هم نیست. مسافر داشتم که هر چه اصرار کردم کمربندش را نبست و آنقدر راحت به صندلی لم داده بود که انگار در خانه‌اش روی کاناپه نشسته. این مسافرکشی هم شغل جالبی است آنقدر آدم‌های جوروجوار و عجیب و غریب می‌بینیم که نگو. مثلا بعضی‌های‌شان به ما علاوه بر کرایه انعام می‌دهند گاهی انعام‌ها مبلغش از کرایه همه بیشتر است. بعضی وقت‌ها هم لاکردار‌هایی پیدا می‌شوند که به محض رسیدن به مقصد پا به فرار می‌گذارند تا
کرایه ندهند!»

پیشنهاد وسوسه‌انگیز
مقصد جامانده‌برها، دو ایستگاه است؛ یکی ایستگاه محمدیه قم در جنوب تهران و دیگری ایستگاه گرمسار در شرق پایتخت، اولی حدود 150کیلومتر با ایستگاه راه‌آهن تهران فاصله دارد و دیگری 120کیلومتر. حسین می‌گوید: «ایستگاه محمدیه قم نخستین مکان توقف قطاری است که به جنوب کشور می‌رود و ایستگاه گرمسار نخستین مکان توقف قطار پرمسافر مشهد. نرخ کرایه‌ها هم از 350هزار تومان شروع می‌شود بستگی به زمان حرکت قطار و همینطور شلوغی و ترافیک دارد؛ مثلا هر چه از زمان حرکت قطار بیشتر گذشته باشد ریسک رساندن مسافر به قطار بالاتر می‌رود و به همین‌خاطر باید با سرعت بیشتری رانندگی کرد. همینطور در ساعات پیک ترافیک تهران قیمت‌ها و نرخ کرایه‌ها بیشتر است». یکی از جامانده‌برها در پاسخ به این پرسش که آیا با این نرخ کرایه‌هایی که از مسافران دریافت می‌کنید برای آنها به صرفه است که به آن قطار برسند، می‌گوید: «شما تصور کنید یک بلیت سوخته، زنده می‌شود، وقت تلف نمی‌شود، تازه اگر جامانده شهرستانی باشد بیشتر نفع می‌برد. دیگر در هزینه اقامت هم صرفه‌جویی کرده. البته معمولا جامانده‌ها چند نفرند که این کرایه برایشان باز هم می‌صرفد. خیلی‌ها در این دوره کرونا کوپه اختصاصی رزرو می‌کنند که اگر از قطار جا بمانند حسابی ضرر می‌کنند. به هر حال مسافران حساب و کتاب دست‌شان است و اگر برای‌شان به‌صرفه نباشد مطمئنا تلاشی برای رسیدن به آن قطار نمی‌کنند». نان جامانده‌بری چندان هم بد نیست، داوود می‌گوید:« یک روز می‌بینی 2تا 3جامانده به پست آدم می‌خورد و یک روز حتی یک مسافر هم سراغمان نمی‌آید. با وجود این درآمدش حداقل 3برابر مسافرکشی عادی در ‌ماه است. اما شغل پرریسکی است، برای همین است که تعدادمان انگشت‌شمار است. شما تصور کنید اگر نتوانید مسافر را سر موقع به ایستگاه بعد برسانید باید او را برگردانید جای اولش پیاده کنید بی‌آنکه یک قران از او بگیرید». در شلوغی و انبوه جمعیتی که به سمت ایستگاه راه‌آهن سرازیرند، تشخیص مسافرانی که از قطار جامانده‌اند کار آسانی نیست. به‌نظر حسین یکی از مهارت‌های مهم یک جامانده‌بر شناسایی مسافرانی است که قطارشان در حرکت است و دیر به ایستگاه رسیده‌اند. او در این‌باره می‌گوید: «معمولا از حرکات‌شان مشخص است؛ استرس دارند، مرتب به این طرف و آن طرف می‌روند، دست و پای خودشان را گم کرده‌اند و... . بعضی از آنها هم با ناامیدی بلیت به‌دست از این در خارج می‌شوند. این شکل مسافرها، اکثرا جامانده‌ها هستند. بعد از شناسایی از آنها می‌پرسیم که از «قطار جامانده‌ای!؟» اگر جوابش مثبت بود، پیشنهاد دندان‌گیر و وسوسه‌انگیز خود را به آنها می‌دهیم».

بازی برد و باخت
اینطور نیست که یک جامانده‌بر همیشه برنده میدان باشد. این بازی برد و باخت دارد و گاهی یک جامانده‌بر باید تاوان بدهد؛ «2بار نتوانستم سر‌وقت مسافر را به قطار برسانم. در مسیر تصادف وحشتناکی شده بود. در این شغل همه‌‌چیز را می‌توان پیش‌بینی کرد جز تصادف‌ها. گاهی تصادف در نقطه‌ای اتفاق می‌افتد که هیچ راه فراری از ترافیک وجود ندارد. آن وقت دیگر چاره‌ای نیست. در این 5سال تنها 2بار مسافرم را به مقصد نرساندم. آن هم به‌خاطر تصادف و ترافیک بود. بار اول حتی یک ریال هم کرایه ندادند اما بار دوم با انصاف‌تر بودند و نصف کرایه را حساب کردند.»  خطرات بسیاری بر سر راه یک جامانده‌بر است؛ مثلا احتمال تصادف برای راننده جامانده‌بر چند برابر دیگران است و همینطور جریمه شدن با دوربین‌ها و اعمال قانون توسط افسران پلیس راهنمایی و رانندگی. عرفان می‌گوید: «خوشبختانه تا الان تصادف نکرده‌ام اما 2سال پیش یک راننده که عازم ایستگاه محمدیه بود در آزادراه آزادگان چپ کرد. بیچاره همه سرمایه‌اش همان ماشین بود که آن را هم از کف داد. من هم یک‌بار چرخ ماشینم در رفت که خدا رحم کرد و خطر از بیخ گوشم رد شد».

ارتباط تلفنی با راننده قطار!
جامانده‌برها از همه این خطرات آگاهند اما باز از این شغل دست بر‌نمی‌دارند. یکی از آنها می‌گوید: «کسی از درآمد بیشتر بدش نمی‌آید. ما اگر بخواهیم مسافرکش ساده باشیم دخل‌مان به خرج‌مان نمی‌خورد. به هر حال از جان‌مان که سیر نشده‌ایم. هیچ‌کس جانش را از سر راه نیاورده. مطمئن باشید تا کسی مجبور نشود این کار پرخطر را انجام نمی‌دهد. خدا می‌داند از زمانی که مسافر سوار می‌شود تا وقتی به مقصد برسیم کلا استرس دارم. دست‌هایم روی فرمان از عرق، خیس می‌شود اما چه می‌توان کرد، باید هر طور که شده گلیم‌مان را در این اوضاع و احوال از آب بیرون بکشیم».  جامانده‌برها، اکثرا مسافرکش‌های شخصی هستند. یکی از رانندگان تاکسی زرد‌رنگ ایستگاه راه‌آهن از نخستین و آخرین تجربه‌اش می‌گوید، وقتی قرار بود یک مسافر جامانده از قطار را به ایستگاه محمدیه قم برساند؛« وسوسه شدم. دیدم کرایه‌اش خوب است برای نخستین بار مسافر جامانده سوار کردم. 25سال است که راننده تاکسی‌ام اما هیچ‌وقت مثل آن روز استرس نداشتم. آخرش هم به مقصد نرسیدم. بعد از آن تجربه دیگر جامانده سوار نکردم. حتی اگر ده‌برابر کرایه بدهند حاضر نیستم این کار را دوباره انجام بدهم. واقعا نمی‌دانم این جامانده‌برها چطور می‌توانند مسافران را سر وقت به مقصد برسانند.» برخی جامانده‌برها مدعی هستند که با رانندگان قطار ارتباط تلفنی دارند و هرگاه مسافری از قطار جابماند با لوکوموتیوران تماس می‌گیرند؛ « شماره اغلب راننده‌های قطار را داریم و هر وقت مسافری از قطار جا بماند قبل از اینکه او را سوار کنیم با راننده قطار تماس می‌گیریم و از موقعیت آن باخبر می‌شویم. اینطور بهتر می‌توانیم زمان‌بندی کنیم و ریسک کار کمتر می‌شود.» به‌گفته آنها همه رانندگان قطار همکاری نمی‌کنند؛«همیشه راننده قطار تلفنش را جواب نمی‌دهد. این دیگر بستگی به شانس جامانده‌بر دارد که راننده پاسخ دهد یا نه.» مهرابی راننده تاکسی زرد‌رنگ خط راه‌آهن می‌گوید تمام این مصیبت‌ها به‌خاطر این است که ایستگاه‌های دوم مسافت‌شان خیلی دور است؛«مثلا برای خط راه‌آهن جنوب کشور، ایستگاه نزدیک‌تری باید درنظر گرفت. نخستین ایستگاه بعد از تهران، ایستگاه محمدیه قم است که مسافت خیلی زیادی دارد. درحالی‌که اغلب مسافران قطار از تهران سوار می‌شوند. همین الان هم می‌توان با کمترین بودجه ایستگاهی در مرقد امام‌خمینی(ره) یا عوارضی اول اتوبان تهران- قم احداث کرد. فاصله این ایستگاه‌ها تا میدان راه‌آهن تهران نیم‌ساعت خواهد بود درحالی‌که محمدیه 3تا 4ساعت فاصله دارد. اگر ایستگاه نزدیک‌تری ساخته شود مطمئنا مشکلات جامانده‌ها از قطار حل می‌شود.»

جامانده
دو پسر جوان ساک به دوش سراسیمه به سمت در ورودی ایستگاه راه‌آهن می‌دوند. داوود از آنها می‌پرسد: «مسافر اهوازید!؟» سرعت‌شان را کم می‌کنند: «بله». داوود می‌گوید قطار رفت داداش! یکی از آنها می‌پرسد: کی!؟ دیگری صبر نمی‌کند وارد سالن می‌شود تا مطمئن شود. زود برمی‌گردد: «قطار 5دقیقه پیش رفته.» شاخک‌های جامانده‌بر‌ها تیز می‌شود. داوود وارد مذاکره می‌شود چند ثانیه بیشتر طول نمی‌کشد؛«بیایید روبه‌روی میدون(میدان راه‌آهن) ماشین رو کوچه پشتی پارک کردم. الان میارمش.» داوود به سرعت باد می‌دود. جامانده‌ها هم خودشان را به میدان راه‌آهن می‌رسانند. مسافرانی که روی نیمکت‌ها در فضای باز ایستگاه نشسته‌اند با تعجب به رفتار این سه‌نفر توجه می‌کنند. زن میانسالی می‌پرسد: «چی شده آقا! دعوا شده یا دزدی شده!؟» یک‌ثانیه بعد خودروی پژوی مشکی جلوی پای جامانده‌ها ترمز می‌زند؛ بلافاصله تیک‌آف. صدای جیغ لاستیک‌ها در همهمه میدان می‌پیچد، لحظه‌ای نیمکت‌نشینان مقابل ایستگاه مات می‌شوند. در چشم بر‌هم‌زدنی پژوی مشکی ناپدید می‌شود. بعد همه برمی‌گردند به حالت قبلی‌شان، تعدادی دوباره سرشان را مشغول تلفن همراه می‌کنند، عده‌ای با بغل‌دستی‌شان گپ‌شان را ادامه می‌دهند، آن طرف میدان هم پسر نوجوانی با دهانی که برای چند ثانیه باز مانده، ساندویچش را گاز می‌زند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید