• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
دو شنبه 23 فروردین 1400
کد مطلب : 127970
+
-

وقتی از دو حرف می‌زنیم/ دویدن به مثابه تراپی

وقتی از دو حرف می‌زنیم/ دویدن به مثابه تراپی

آزاده بهشتی

دویدن یک روزهایی رابطه مستقیمی با رنج‌ها دارد، هرچه رنج بیشتر باشد، میل به دویدن بیشتر می‌شود. این را از خیلی از دونده‌های حرفه‌ای و نیمه‌حرفه‌ای شنیده‌اید. چه آنهایی که رکورددار هستند و چه کسانی که برای دل خودشان می‌دوند. مثلا خود من این روزها که قلبم مچاله است، بیشتر می‌دوم. دلیلش برای ما دونده‌ها مشخص است. روان رنج کشیده‌ات میانه‌های دو به خلسه می‌رود، آنجا که ضربان قلب بالا رفته و نفس به شماره افتاده دیگر خبری از اندوهی که قلب را مچاله کرده نیست، فکرهای خوب و بد از سرت پریده مثلا تصمیم گرفته‌ای 10کیلومتر را با پیس (سرعت) 6بدوی؛ به‌خودت که می‌آیی می‌بینی افسارگسیخته کیلومترها دویده‌ای و فقط پاهای خسته‌ات را حس می‌کنی. نه اینکه با دویدن رنج به ته برسد، نه اینکه فراموش کنی چه روز بدی داشتی و چه هفته سختی را پشت سر گذاشته‌ای نه؛ فقط از یک مسافتی به بعد ذهنت از همه‌‌چیز خالی می‌شود، افکار می‌روند به ناکجاآباد و نشخوارهای ذهنی در یک خلسه خودخواسته دود می‌شوند و می‌روند هوا؛ به هیچ‌چیز فکر نمی‌کنی؛ خاصیت دویدن همین است؛ فکرنکردن.
این بی‌تحرکی ذهن در ضربان بالای قلب و پمپاژ پشت به پشت خون به اعضای بدن، توضیح علمی‌اش این است که اندورفین‌ که یک مسکن‌ طبیعی در بدن است در مغز ترشح می‌شود. یعنی هرگامی که برمی‌داری غدد توسط سیستم عصبی مرکزی تحریک به ترشح این هورمون می‌شود و ذهن آشفته، نه‌تنها آرام می‌شود که خوشحالی و شادی می‌آید و یک گوشه ذهن آرامت را قلقلک می‌دهد؛ ساده بگویم دویدن حال بد را خوب می‌کند. به همین‌خاطر ورزش- در اینجا بخوانید دویدن- یک مخدر طبیعی است که همیشه از طرف تراپیست‌ها برای فرار از سختی و افسردگی به مراجعه‌کنندگان توصیه شده است. اگر از من بپرسید می‌گویم در روزهای سخت و افسرده باید به «دویدن» معتاد شویم، بدویم و با هر قدم چیزی شبیه مورفین به روح و روانمان تزریق کنیم؛ مسکنی که اثرش تا یک مدت‌طولانی در بدنت می‌ماند. دویدن به مثابه یک تراپی بی‌هزینه است که باید آن را یک گوشه  ذهن به‌عنوان راه‌حل رهایی از رنج، نگه داشت و به وقتش به آن رجوع کرد. آن وقت است که در شرایط سخت و دردناک فقط به یک چیز فکر می‌کنی، «کمی بدوم تا فراموش کنم» و به‌خودت که می‌آیی کمی بیشتر از کمی که در ذهنت بوده دویده‌ای و از احساس رنج‌آور آن لحظه دور ودورتر شده‌ای و حالت خوب است.
ویرجینیا وولف در یادداشت‌های روزانه‌اش می‌نویسد: «از همه‌‌چیز لذت می‌برم. با وجود اینکه چیزی در درونم ناآرام است» وقتی به این جمله فکر می‌کنم یاد دویدن‌هایی می‌افتم که رنج را شکافته و کمکم کرده تا با درونی ناآرام از همه‌‌چیز لذت ببرم. دویدن یعنی چیزی در زندگی که بتوان بر آن انگشت گذاشت و گفت: «خودش است» برای دوام آوردن و ادامه دادن.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید