احمد طالبینژاد
بمب یک عاشقانه و نهنگ عنبر
هر دو فیلم به دور از شیفتگی، نفرت از آن دهه را در همه ابعادش بیان کردهاند. یکی در قالب ملودرامی اجتماعی تلخ (بمب...) و دیگری در طنز و مطایبه. دهه 60 یکی از بدترین دهههای پس از انقلاب بود. آنها که دوستش دارند خیلی از مسائل را ندیده و نشنیدهاند.
شاهین امین
بمب یک عاشقانه
اگر چه فیلمهای کمدی در بازسازی دهه 60 موفقتر بودهاند. اما اگر فضای شهری و جدیتری را در این بازسازیها مدنظر قرار دهیم، با توجه به وجه پارادوکسیکال این دهه، هر فیلم اشاره کوتاهی به اتفاقات عجیب آن روزها کرده و مقایسه این فیلمها با هم کار دشواری است. مثلا «ماجرای نیمروز» که فیلمی سیاسی است، توانسته روابط و فضای شهری را هم درست ترسیم کند. اما بهنظرم بمب... در این بازسازی خصوصا در بخش مدرسه موفقتر ظاهر شده است.
مهرزاد دانش
نفس
چون بیاغراق است.
سعید مروتی
نهنگ عنبر
این فیلم تصویر قابلقبولتری از دهه 60 ارائه میکند. در بازسازی این دهه، «ماجرای نیمروز» (محمدحسین مهدویان ۱۳۹۶) به شکل جاه طلبانهای موفق است ولی آنچه به نهنگ عنبر اعتبار میبخشد، نه آکساسوار و طراحی صحنه که موفقیت در ترسیم فضای اجتماعی این دهه، از منظر طبقه متوسط شهری است. اهمیت بازسازی دهه 60 در طراحی کوچه و خیابان خلاصه نمیشود و مهمتر از هر چیزی شیوه زیست و حال و هوای خاص این دوره است. کمدی سامان مقدم در حد مقدور و ممکن، تصویر دهه 60 را از منظری که با گفتمان رسمی متفاوت است به نمایش میگذارد. بدون نگاه ایدئولوژیک و بدون جهتگیریهای مرسوم که نتیجهاش موفقیت در گیشه و موجی از کمدیهای مشابه شد که از محدودیتهای اجتماعی این دهه محملی برای خنداندن تماشاگر یافتند.
نیوشا صدر
نفس
شاید این انتخاب بیشتر انتخابی شخصی به شمار بیاید. با توجه به اینکه دوره خردسالی و کودکی خودم در این دهه سپری شد، سینه به سینه بودن تکتک لحظات زندگی با مرگ را بهخوبی بهخاطر دارم. لحظه فرو افتادن بمب و متوقف شدن همهچیز، همان حسی است که در هر بمباران بارها و بارها وحشت آن را تجربه کردهام؛ وحشتی که هنوز با من است.
شاهین شجریکهن
ما در بازسازی دهه 60 درهیچ اثری موفق نبودهایم. زیرا عمده تلاش سازندگان فیلمها در حذف لولههای گاز و آنتن ماهوارهها و اضافه کردن یک کیوسک تلفن همگانی یا پیکان مدل 58 در قاب بوده است. روح حاکم بر این دهه از ماجرای نیمروز گرفته تا بمب... و... شاید هر یک به وجهی در این فیلمها بازتاب داده شده باشد، اما فضای حاکم بر آن که بسیار یگانه بود در هیچ فیلمی منعکس نشده است. آن خاموشیهای طولانی، آن رنگزدایی از شهر و حذف موسیقی، در عین آرمانگرایی، حماسی بودن و روح معنوی مردم همه در کنار هم در هیچ اثری بهدرستی منعکس نشده است.
کیوان امجدیان
بمب...
اساسا اگر بخواهیم بهترین فیلمهای این دهه را انتخاب کنیم لیست نهایی متفاوت خواهد بود. اما با این نگاه که کدام فیلمها منطقیتر به بازنمایی دهه 60 پرداختهاند انتخاب فیلمی چون ماجرای نیمروز نیست. این فیلم اگرچه با تلاش بر مستند نمایی قصد دارد طوری نشان دهد که گویی فیلمی از تولیدات دهه 60 را میبینیم، اما در نهایت تنها موفق میشود به شکلی سطحی و کمرمق فاصله ما را با دهه 60 کم کند. آنچه از آن ایام ارائه میدهد تصویری گنگ و محو از آن زمان است که در آن به نوع پوشش و نمای کلی از سر در مغازهها بسنده میشود. گمان میکنم فیلمهایی مثل نفس، بمب و ناگهان درخت در این مورد مشخص نگاه دقیقتری دارند و بیش از بقیه به روح و فضای غالب دهه 60 نزدیک میشوند. از میان این سه فیلم بمب توانسته است با نمایش جزئیات دقیقتر و منطقیتری از ظواهر به همراه ارائه تصویری منطبقتر بر واقعیت از حال و هوای بخشی از مردم آن روزگار به بازنمایی یک تصویر نسبتا واقعی از آن دهه بپردازد.
آرش خوشخو
ماجرای نیمروز
بهخاطر موفقیتش در ترسیم فضای آشوبزده تهران در سالهای 59و 60. نه در جزئیات که در حس و حال. البته سریال «وضعیت سفید» از حمید نعمتالله را هم نباید نادیده گرفته شود که در ترسیم دهه 60 عالی عمل کرد.
بهزاد عشقی
متأسفانه با هیچکدام از این فیلمها نتوانستهام ارتباط برقرار کنم. سازندگان این فیلمها یا به شکل آوازهگرانه به سراغ گذشته رفتهاند یا اینکه درک واقعبینانهای از مناسبات آن دوران نداشتهاند. شما این فیلمها را خارج از حوزه فرهنگی ما به تماشاگران برونمرزی نشان دهید یا در همین سرزمین برای نسلهای جدید اکران کنید، هیچکدام نمیتوانند با آدمها و رویدادهای این آثار ارتباط برقرار کنند. این فیلمها بیشتر برای خوشایند مخاطب خودی و تماشاگران همدل ساخته میشوند.
شیوا مقانلو
نفس
زیرا لایههای بیشتری از جامعه را نمایش داده. فیلمنامه از متن داستانی برگرفته شده. کارگردانی قوی و فیلمی به یادماندنی است، ضمن اینکه شیرینی و طنزی در این فیلم وجود دارد که به آن دختربچه برمیگردد.
کارگردان این فیلمها معمولا در دهه 60، دوران کودکی یا آغاز دوره نوجوانی را سپری کردهاند، پس طبیعی است که مثل اکثر آدمها نسبت به سالهای کودکی (فارغ از کیفیت و سطح زیستی و خوب و بد زندگی) حسی نوستالژیک داشته باشند. یعنی، بهنظرم اگر ایشان در هر دهه دیگری از تاریخ اجتماعی ایران هم کودکی را سپری میکردند، باز نگاهی توأم با حس حسرت و فراغ، زیبا و در عین حال اندوهناک، ممکن بود بر آثارشان حاکم شود. دهه 60 با توجه به نبود شبکه جهانی اینترنت و موبایل و سایر وسایل مؤثر در ارتباطات وسیع جهانی، دهه عجیب و خاصی ازنظر ارتباط آدمها با یکدیگر - بهخصوص ارتباط با جنس مخالف - در تاریخ ایران است. حالا که با اطمینان از جایگاه امروزی و با دیدی مداراگر و نوستالوژیک به آن سالها برمیگردیم، راحتتر میتوانیم رگههای عاشقانه یا طنز در آثار سینمایی مربوط به آن دهه را بگنجانیم. البته فیلمسازانی که بدوا با رویکرد سیاسی و ایدئولوژیک و جهت بررسیهای مستندگونه به سراغ آن دهه میروند، طبعا نگاهشان متفاوت و با نوعی تاریخنگاری اجتماعی و سیاسی همراه است تا به واکاوی مسائل سیاسی و تاریخی جامعه بپردازند.
جواد طوسی
بمب یک عاشقانه
فارغ از هـــر نگاه مصلحتاندیشـــــانه و حســـــابگرانه و سیاستزده، به یک دوره ملتهب تاریخی نهچندان دور فلاش بک میزند و عشق را در کانون بحران و اضطراب به نمایش میگذارد. در سایه روشنِ این نگاه معادی، نوستالژی بار معنایی متعادل خود را پیدا میکند و در برابر تندباد حوادث و موقعیت مضطرب آدمها سقف و ظرفیت مشخص و متقاعدکنندهای دارد. پیمان معادی در شرایطی که تلخی و اندوه و نظاره کردن یک شرایط مهاجم و پُر تشویش دامنگیر یک محله و آدمهایش و فراتر از آن یک دوره تاریخی شده است، گویی با بغض پیشنهاد عشق میدهد و با این حس و بارقه عاطفی میخواهد پیوندی میان نسلها ایجاد کند و سردی و دلمردگی و فاصلهها را به نقطهای تفاهمآمیز مبدل کند.
یکشنبه 22 فروردین 1400
کد مطلب :
127800
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/gJNY9
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved