• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 19 فروردین 1400
کد مطلب : 127632
+
-

روشنفکری در خیابان/ امان از تهرانِ بهاری

سیدمحمدحسین هاشمی

نشسته‌ام روی کاناپه. پایم را روی پایم انداخته‌ام و چشم دوخته‌ام به تلویزیون و دارم یکی از این سریال‌های خارجی را می‌بینم که با کلی داستان، دوبله شده‌اند و کلی پول می‌دهیم که اشتراک بگیریم تا تکه‌پاره‌های یک‌سریال را ببینیم. هوا از همیشه بهاری‌تر است انگار. چند دقیقه پیش‌ از اینکه بنشینم و پایم را روی پایم بیندازم، رفتم تا یک ذره خوراکی بخرم و حوصله نداشتن از ناهار پختن را با کیک، چیپس و پفک جبران کنم. اما تا دلتان بخواهد از هوا حظ بردم. توی سایه‌اش سرد بود، آفتابش گرم. اصلاً یک‌جوری بود که آدم دلش می‌خواست تا همیشه همینطور بماند. هنوز حال و هوای نوروز توی سرمان هست و هنوز درختان دارند دلبری دم نوروزشان را ادامه می‌دهند. این وسط هوا وقتی خوب باشد، تهران تازه می‌شود؛ آن تهرانی که همیشه دوستش داشتیم و می‌خواستیم داشته باشیم. همیشه از این سوپرمارکت‌های تازه‌تاسیس شده که اسم زنجیره‌ای را هم روی خودشان گذاشته‌اند، بدم می‌آمد. هنوز هم همینطور. من آدم بقالی رفتنم. بقالی یک طراوت دیگری دارد. کاش مثل قبل‌ترها بقالی‌ها بوی حبوبات، عرقیجات و... می‌داد. من هنوز همانجا مانده‌ام انگار. لااقل توی ماجرای خرید، به‌روز نشده‌ام. از خانه تا آن بقالی مانده‌ در گذشته نه کم و نه زیاد راه هست. پیاده که باشی طول می‌کشد، سواره که باشی، کیف نمی‌کنی. بهترینش دوچرخه است. آخ که من چقدر هنوز دلم از آن دوچرخه‌های قدیمی می‌خواهد. از آنها که هیچی نداشت. شبیه دوچرخه مجید در قصه‌هایش. حالا که ندارمش، لابد نباید فکرش را هم بکنم. پس دل می‌بندم به همین نارنجی‌هایی که گوشه و‌ کنار شهر پارک شده‌اند. قفل یکی‌شان را باز می‌کنم و خودم را سر می‌دهم وسط بهاری‌ترین بهار پایتخت. خوبی وسط روز تهران، آن هم کوچه‌پس‌کوچه‌هایش همین است که می‌شود راحت رکاب زد. درست مثل من که مست شدم از آن همه جذابیت وسط فروردین. حالا روی کاناپه نشسته‌ام و پایم را روی پایم انداخته‌ام و دارم با خودم فکر می‌کنم که کاش دنیا بهمان اجازه می‌داد جوری که می‌خواهیم زندگی کنیم. درست همان چیزی که در رؤیاهایمان بود. آن موقع من ر‌ؤیایم این بود که صبح‌ها بیدار شوم، دوچرخه‌ام را بردارم، بروم بقالی احمدآقا، از نانوایی یک نان بخرم، برگردم خانه، بنشینم روی کاناپه و پایم را روی پایم بگذارم. این زندگی رؤیایی من در تهران است؛ همین تهران بهاری این روزها.

این خبر را به اشتراک بگذارید