• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
چهار شنبه 20 اسفند 1399
کد مطلب : 126405
+
-

چهار کار و کسب موفق که از میان سختی‌ها سر بلند کردند

قهرمانانی که از میان خاکستر طلا یافتند

شرایط سخت اقتصادی بسیاری از صاحبان کار و کسب را ناامید می‌کند، خیلی از آنها هم که تازه در اول راه هستند، از شکست می‌ترسند و قدم در این راه نمی‌گذارند. اما دانستن ماجرای افرادی که در سخت‌ترین شرایط، گاه با دست خالی و معمولا تنها با تکیه بر پشتکار و همت، توانسته‌اند کار‌وکسب موفقی راه بیندازند یا از شکست نجات دهند، واقعا امیدبخش است. ماجرای  4کار‌وکسب موفق را که از میان خاکستر روزهای سخت، به طلا رسیدند، با هم می‌خوانیم.

از مهمانی در روستا تا اقامتگاه بومی

ماجرای زندگی عباس برزگر از آن ماجراهاست که فکر می‌کنیم فقط در قصه‌ها اتفاق می‌افتد، اما این بار در دنیای واقعی اتفاق افتاده است. برزگر همراه با خانواده‌اش در کلبه‌ای ساده در روستایی حوالی یزد زندگی می‌کردند. روزی که 2موتورسوار آلمانی در جست‌وجوی جایی برای گذراندن شب بودند، عباس آنها را به خانه خود دعوت کرد. او با اینکه نه اتاقی جداگانه برای مهمانان داشت و نه گوشتی برای پختن غذا، این دو گردشگر آلمانی را با مهمان‌نوازی پذیرفت. همسرش غذای ساده‌ای بدون هر نوع گوشت تدارک دید و آنها هیچ تصوری نداشتند که این مهمانی قرار است زندگیشان را عوض کند. یک‌ماه بعد، گردشگرانی که داستان مهمان‌نوازی آنها را شنیده‌ بودند، در خانه آنها را زدند و درخواست کردند تا شب را مهمانشان باشند. اینجا بود که عباس پی‌ برد جهانگردان غربی تجربه اقامت در فضای بکر روستایی، غذاهای بدون گوشت، سبزی‌ها و میوه‌های بومی را می‌پسندند.او که پیش از آن دستفروشی می‌کرد، فرصت را از دست نداد و ایده راه‌اندازی اقامتگاه بومی را، به هر سختی‌ای که بود عملی کرد. حالا مهمانخانه برزگر نخستین مهمانسرای بومی گیاه‌خواری در ایران است. عباس حالا در کنار آغلی پر از حیوانات، کندوهای عسل و چندین هکتار سبزی‌کاری، 37اتاق کاهگلی برای اقامت گردشگران دارد.

نجات نفت با سماور!

مصطفی عالی‌نسب کار را از شاگردی مغازه در تبریز آغاز کرده بود و به‌گفته خودش با تشویق مادر از همان سال‌های نوجوانی به‌کار‌کردن پرداخت. او در جوانی به تجارت ظروف چینی و بلور پرداخت وآنقدر پیشرفت کرد که در بازار تهران حجره بزرگ او در تیمچه حاجب‌الدوله، یکی از پررفت‌وآمدترین حجره‌ها شد. در 30سالگی به یکی از مشهورترین تاجران کشور در زمینه چینی و بلور تبدیل شد و با مطالعاتی که پشت سر گذاشته بود از نظر دانش و درآمد در سطح بالایی قرارداشت. در شرایط حساس، عالی‌نسب تصمیم گرفت با سرمایه شخصی خود وارد میدان تولید سماور و اجاق خوراکپزی نفتی شود. برند «عالی‌نسب» که روی نخستین سماورهای نفتی ایران حک شده است و قدیمی‌ترها آن را به یاد می‌آورند اینگونه خلق شد و تأثیر مهمی در بقای صنعت ملی نفت در آن روزها داشت. مردمی که آن روزها اغلب برای پخت‌وپز از منقل، اجاق‌های گلی و هیزمی استفاده می‌کردند و تعداد محدودی از چراغ‌های والور انگلستان بهره‌می‌برند، با تولید سماور و چراغ عالی‌نسب شرایط جدیدی را تجربه کردند و دولت نیز توانست تحریم انگلستان پس از ملی شدن نفت را پشت سر بگذارد.

باغ زیتون در بیابان!

قرار بود یک زمین سنگلاخ آبادترین مزرعه زیتون کشور شود. حتی برای آنها که سیداحمد بلندنظر را می‌شناختند و سابقه کشاورزی در خانواده‌اش را می‌دانستند، پروژه مزرعه زیتون فدک غیرممکن به‌نظر می‌رسید. او برای عملی کردن ایده‌اش، به‌مدت 11سال سفر و تحقیق کرد، سوریه، مصر، اسپانیا و... که بهترین زیتون دنیا را داشتند. ایران را زیر پا گذاشت و بالاخره جایی را که می‌خواست به شکل یک بیابان بزرگ در کیلومتر 15جاده قدیم قم-کاشان پیدا کرد. مزرعه برپا شد. مدتی بعد هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد مزرعه‌ای به آن آبادی و وسعت، طی یکی دو هفته چنان بلایی سرش بیاید. بلندنظر نه‌تنها مزرعه را آباد، بلکه به مزرعه نمونه آسیا تبدیلش کرده بود. ولی سرما بی‌رحم‌تر از همیشه بود. به جز نهال‌های توی گلخانه‌ها، بقیه درخت‌ها همه خشک می‌شوند. ولی اراده سیداحمد بلندنظر قوی‌تر است. می‌خواهد باز نهال‌های جدید بکارد. در این میان یک چیز عجیب در مزرعه اتفاق افتاده بود. در بین درخت‌های خشک شده، یک درخت زیتون قهرمانانه سالم مانده بود.تحقیقات شروع می‌شود. جست‌و‌جوها بالاخره خبر مهمی دارند. زیتون باقی‌مانده مقاوم‌ترین گونه زیتون در برابر سرماست. اسم این گونه جدید کشف‌شده را می‌گذارند طوبی!حالا در باغ فدک بلندنظر، مزرعه زیتون، باغ پسته، گاوداری، 20هکتار یونجه‌زار، واحد صنعتی فراوری زیتون، انبار محصولات، دامداری و...؛ تمام قسمت‌ها طوری طراحی شده‌اند که در یک چرخه بی‌نقص کار کنند.

قصه شیرین حاج عبدالله

حاج عبدالله روحی، از سال 1335در مغازه‌ای که در میدان ساعت تبریز واقع بود بستنی و پشمک (بستنی اطمینان) می‌فروخت و 2سال شاگردی کرده بود. پس از چند سال با برادرانش تصمیم به مهاجرت به شهر تهران می‌گیرند. مغازه تبریز را فروخته و یک مغازه قنادی در تهران باز می‌کنند ولی به‌علت برخی مشکلات، کار و بارشان نمی‌گیرد و مجبور می‌شوند تا دوباره به تبریز برگردند. ولی حاج عبدالله دیگر مغازه‌ای نداشت و حتی آهی در بساطش نبود تا از نو شروع کند. به‌عنوان شاگرد در یک کارگاه تولید پشمک و بستنی کار می‌کند. بالاخره با تلاش و کارگری می‌تواند در سال1349 مغازه‌ای در خیابان عباسی بخرد که الان هم، آن مغازه همچنان سرپاست و سال‌هاست که بستنی و پشمک می‌فروشد.کار را با همه سختی‌ها گسترش می‌دهد و شرکتی تاسیس می‌شود، حالا موفقیت‌های این شرکت موجب شده است که پشمک تولیدی آن به الگو و برند پشمک ایران تبدیل شود و شهرت آن مرزهای ملی را درنوردیده است. حاج عبدالله در سال1381 درگذشت تا میراث بزرگی را بعد از رفتنش به جا بگذارد. هم‌اکنون مدیریت کارخانه بر عهده پسر دوم حاج عبدالله است و 3برادر دیگر او نیز هر کدام مدیریت بخش‌های مختلف کارخانه را برعهده گرفته‌اند.

این خبر را به اشتراک بگذارید