• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
شنبه 9 اسفند 1399
کد مطلب : 125436
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/31pWM
+
-

روشنفکری در خیابان/ روایت ما معمولی‌ها و آن ویژه‌ها

سیدمحمدحسین هاشمی

 چرا ما آنقدر معمولی شدیم همشهری؟ چرا بعضی‌ها جایی هستند که ما دستمان که هیچ، فکرمان هم به آنجا نمی‌رسد؟ چرا دوریم آنقدر؟ خسته شدم آنقدر که گفتم صبر کن؛ بالاخره روز ما هم می‌رسد و نرسید. خسته شدم آنقدر که گفتم دنیای ما هم بالاخره دنیای آدم ویژه‌ها می‌شود. نمی‌خواهم بی‌خود برایت غر بزنم. مادربزرگم همیشه می‌گفت کله سحری غر زدن شگون ندارد، اما فکرم که درگیر می‌شود، هیچ کاری نمی‌توانم بکنم. دلم می‌خواهد حرفم را در گوش یک نفر بزنم. تو هم از شانس بدی که داری افتادی به این هیاهوی ذهن من. ما اینجا نشستیم توی اتوبوس و خوش‌خیال از اینکه توحید تا پارک‌وی را 20دقیقه‌ای می‌رویم و به روزگار آنهایی که در ترافیک کلاچ و ترمز می‌کنند، می‌خندیم، اما می‌دانی کجا خوش‌خیالی‌مان ثابت می‌شود؟ آنجا که ما از این خط ویژه‌ای بودن خوشحالیم و بعضی‌ها هستند که زندگی، برایشان خط  ویژه راه انداخته؛ نه چراغ هشدار دارند و نه شیشه دودی. آنها از اول دارا بودند انگار. اگر هم نبودند زندگی دارایشان کرد. زندگی فاصله ما را کرد فاصله‌ای ماورایی. نمونه‌اش را می‌خواهی؟ نگاه کن به آدم‌هایی که هر چه می‌خواهند سریع به‌دست می‌آورند؛ هر چیزی یعنی هر چیزی. فقط  کافی است اراده کنند، دلشان بخواهد و هوس کنند. یک عده‌شان را ما می‌شناسیم؛ به آنها حرجی نیست. نه اینکه چرا اینطوری هستند و وقتی که پای منافعشان وسط  می‌افتد، حرف‌های مردم‌مدارانه‌شان را فراموش می‌کنند. منظورم این است که آنها توی چشم هستند. می‌بینیم شان؛ می‌توانیم نقدشان کنیم؛ می‌توانیم بگوییم آقای فلانی شما چرا؟ خانم فلانی شما را چه شده؟ اما هستند بعضی‌هایی که ما اصلاً نمی‌دانیم چه‌کسی هستند. من و تو حتی اسمشان را هم نمی‌دانیم. از کنار ما رد می‌شوند، به ریشمان می‌خندند؛ آن‌ هم اگر ببینندمان. عموماً ما برایشان دیده نمی‌شویم. اما آنها جلوتر ما هستند. حتی توی همین داستان واکسن کرونا. ما مانده‌ایم که بالاخره قبل از مرگمان زمانش می‌رسد که درد سوزن واکسن را بچشیم یا نه؟ اما بعضی‌ها دست زن و بچه‌شان را می‌گیرند و می‌گویند بریم یک جایی که هم فال باشد و هم تماشا. هم کیف سفر را ببریم، هم واکسن بزنیم و خیالمان راحت. می‌دانی همشهری! نمی‌خواهم آیه یأس بخوانم، اما وقتی توی خط ویژه‌ایم، جانم جای دیگری است؛ ذهنم جای دیگری است؛ یک جایی در میان خط‌ ویژه آنهایی که زندگی‌شان مثل ما معمولی نیست؛ ویژه است.

این خبر را به اشتراک بگذارید