• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
سه شنبه 28 فروردین 1397
کد مطلب : 12521
+
-

سکانس‌های ماندگار

من خودم هم اینجا غریبه‌ام

در مکانی متروک نیکلاس ری 1950

سینما
من خودم هم اینجا غریبه‌ام

سعید مروتی|روزنامه‌نگار:

«در تمام آنچه نوشته‌ام و با آن درگیری نزدیک داشته‌ام نشانه شخصی‌ام همیشه این بود: «من خودم هم اینجا غریبه‌ام» (اشاره به دیالوگ معروفی که استرلینگ هیدن در «جانی گیتار» بر زبان می‌آورد) جست‌و‌جو به‌دنبال یک زندگی پرثمر، به گمان من، به شکلی پرتناقض همیشه جست‌وجویی است تنها. تنهایی برای انسان خیلی مهم است.» (نیکلاس ری)

«تئاتر (گریفیث)، شعر (مورنائو)، نقاشی (روسلینی)، رقص (آیزنشتاین)، موسیقی (رنوار) وجود داشت. از این پس سینما هست و سینما یعنی نیکلاس ری».
(ژان لوک‌گدار)

«در مکانی متروک» مقدمه‌ای است برای درخشش تابناک نیکلاس ری در دهه 50 میلادی. بعد از یکی دو فیلم قابل‌توجه در انتهای دهه 40 مثل «آنها شب زندگی می‌کنند» (1948) و «به هر دری بزن» (1949)، نیکلاس ری در فیلم در مکانی متروک، یکی از شخصی‌ترین آثارش را خلق می‌کند؛ یک عاشقانه ملتهب با حضور گلوریا گراهام همسر نیکلاس ری که زمان فیلمبرداری در آستانه جدایی قرار داشتند؛ رابطه‌ای عاشقانه اما بی‌‌سرانجام؛ درست مثل آنچه در فیلم، در رابطه همفری بوگارت و گلوریا گراهام می‌بینیم. نیکلاس ری موفق می‌شود شور و احساسات را در کنار خشونت و دیوانگی قرار ‌دهد و التهابی عاشقانه را به تصویر بکشد. این شاید منسجم‌ترین فیلم کارنامه نیکلاس ری باشد. دیکسون استیل (همفری بوگارت) فیلمنامه‌نویس آتشین مزاجی که مظنون به قتل دختری جوان است و بازجویی‌اش می‌تواند یادآور برخورد کمیته فعالیت‌های ضدآمریکایی با هنرمندان هالیوود باشد درگیر رابطه‌ای عاطفی با لورن‌گری (گلوریا گراهام) شده و از سوی دیگر باید برای استودیو اقتباسی از رمانی سطحی انجام دهد. معجزه عشق باعث می‌شود دیکسون فیلمنامه‌ای بنویسد که باوجود وفادار نماندن به‌کتاب، مورد توجه تهیه‌کننده قرار گیرد. این موفقیت حرفه‌ای که از دل رابطه‌ای عاشقانه به‌دست آمده با ناکامی در روابط شخصی همراه می‌شود. سایه اتهام به‌قتل و رفتارهای پرتناقض دیکسون، رابطه‌اش با لورن را به سمت فروپاشی می‌برد؛ درست مثل زندگی زناشویی نیکلاس ری با گلوریا گراهام که کمی پس از فیلم در مکانی متروک از یکدیگر جدا شدند.

سکانس برگزیده: این طور که نیکلاس ری گفته فصل پایانی در مکانی متروک به شکلی بداهه‌پردازانه ساخته شده است؛ سکانسی که در آن رابطه 2 شخصیت اصلی فیلم به شکلی تراژیک پایان می‌گیرد. ما تزلزل این رابطه پرفراز و نشیب را از نیمه‌دوم فیلم مشاهده کرده‌ایم. در حالی که دیکسون تصمیم به ازدواج با لورن گرفته، حالا این کاراکتر زن فیلم است که نسبت به مرد محبوبش دچار تردید شده است.

لورن هم دیکسون را دوست می‌دارد و هم از او می‌ترسد. این احساس و رابطه پارادوکسیکال (متناقض‌نما) بعدها در فیلم‌های زیادی تکرار شد. وقتی دیکسون متوجه می‌شود که لورن در روز اعلام نامزدی‌شان قصد ترک‌کردن او را داشته، دچار حس جنون‌آمیزی می‌شود که نتیجه‌اش اعمال خشونت است. دیکسون در حال خفه کردن لورن است که تلفن زنگ می‌زند. پلیس از اعتراف قاتل و رفع اتهام از دیکسون خبر می‌دهد، رفع اتهامی که حالا حکم نوشدارویی پس از مرگ سهراب را دارد. لورن بی‌آنکه چیزی از احساس عاشقانه‌اش به دیکسون کاسته شود نقطه پایانی بر رابطه‌اش با او می‌گذارد. دیکسون به تلخی از خانه لورن خارج می‌شود و ری با سبک بصری خیره‌کننده‌اش و با استفاده خلاقانه‌ از معماری( انتخاب درست زاویه دوربین) شکست او را نمایان می‌سازد. چشمان اشکبار لورن و زمزمه‌کردن شعری که قبلا دیکسون آن را برایش خوانده بود بر تلخی و اندوه حاکم بر اثر می‌افزاید: «با شعر به دنیا آمدم و آنگاه که تو را از دست دادم مردم و تنها در آن لحظات زودگذری که با تو بودم زیستم».

این خبر را به اشتراک بگذارید