متهم پس از بازگشت از آلمان مدتی در بیمارستان روانی بستری بود
جنایت هولناک پسری که میگوید نابغه است
پسری که سالها در کشور آلمان تحصیل کرده بود پس از بازگشت به تهران در بیمارستان روانی بستری شده و پس از ترخیص، در درگیری مادرش را به قتل رساند.
به گزارش همشهری، حدود ساعت 9شنبهشب گذشته ساکنان ساختمانی در مرکز تهران صدای فریاد و کمکخواهی زنی را شنیدند. این زن ساکن طبقه چهارم بود و جیغ میکشید و همسایهها که نگران شده بودند با پلیس تماس گرفتند. طولی نکشید که مأموران خود را به مقابل آپارتمان طبقه چهارم رساندند و شروع کردند به در زدن. اما هیچکس در را باز نکرد و این درحالی بودکه همسایهها میگفتند تا چند دقیقه قبل صدای کمک خواستن زن همسایه را میشنیدند. همین کافی بود تا مأموران قفل در را بشکنند و وارد آپارتمان شوند. آنها به محض ورود با صحنه هولناکی روبهرو شدند. زن خونآلود روی زمین افتاده و پاهایش با پارچهای بسته شده بود و در چند قدمی او، پسری جوان خونسردانه روی مبل نشسته بود که وقتی مأموران را دید از جایش بلند شد و گفت: «من مادرم را کشتهام.»
صحنه جرم عجیب
ماجرا به قاضی کشیک جنایی گزارش شد و لحظاتی بعد بازپرس مصطفی واحدی، بازپرس ویژه قتل تهران به همراه تیم تجسس قدم در قتلگاه زن میانسال گذاشتند. همه جای خانه بههم ریخته بود و وضعیت مقتول طوری بود که نشان میداد پیش از مرگ، شکنجه شده است. او با ضربات گوشی تلفن به سرش به قتل رسیده بود و در کنار جسد گوشی خونآلود کشف شد. عجیبترین مسئله این بود که تمام تابلوهایی که به دیوار آویزان شده بود با پارچه پوشانده شده بود.
پسر مقتول اصلا حال خوبی نداشت و بهنظر میرسید دارو مصرف کرده است. به همین دلیل قاضی دستور داد تا وی به بیمارستان انتقال یابد تا مشخص شود که آیا پیش از قتل، دارویی مصرف کرده یا نه. از سوی دیگر مأموران به تحقیق در این پرونده جنایی دست زدند و به حقایقی دست یافتند. بررسیها حکایت از این داشت که قاتل 29ساله و مجرد است. او در تهران لیسانس مهندسی نفت گرفته و 4سال قبل برای ادامه تحصیل به آلمان رفته بود. در آنجا مهندسی حفاری و استخراج نفت خوانده اما همزمان با شیوع بیماری کرونا به تهران برگشته بود؛ یعنی حدود یک سال قبل. او از همان زمان با مادرش زندگی میکرد، چرا که پدرش دکتر داروساز بود و سالها قبل فوت شده بود. مادر وی معلم بازنشسته و 66ساله بود که بهدست پسرش و به طرز دلخراشی به قتل رسیده بود. در ادامه تحقیقات مشخص شد که این زن به جز قاتل، فرزند دیگری هم دارد. یک دختر که ساکن یکی از کشورهای خارجی است. او وقتی در جریان قتل مادرش بهدست برادرش قرار گرفت در تماس تلفنی به تیم جنایی گفت که برادرش مشکل روحی و روانی دارد و مدتی قبل در بیمارستان بستری بوده است. این یعنی پسر جوان پس از ترخیص از بیمارستان دست به جنایت زده بود.
ادعای عجیب قاتل
متهم به قتل مادر صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران انتقال یافت و پیش روی بازپرس مصطفی واحدی قرار گرفت. او در تمام طول جلسه بازپرسی رفتار عجیبی داشت. گاهی میگفت مادرش را کشته و گاهی میگفت از مرگ مادرش خبر ندارد. گاهی میخندید و گاهی بغض میکرد. بازپرس جنایی تهران پس از پایان جلسه و تحقیق از متهم، وی را برای بررسی سلامت روحی و روانیاش به پزشکی قانونی معرفی کرد تا مشخص شود که آیا هنگام جنایت جنون داشته یا نه.
گفتوگو با متهم
انگیزهات از قتل مادرت چه بود؟
او را شبیه جن میدیدم. به همین دلیل او را کشتم.
چند وقت در بیمارستان بستری بودی؟
یادم نمیآید مگر در بیمارستان بستری بودم؟!
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
یادم نیست. یک لحظه دیدم که مادرم شبیه به یک جن شده است به همین دلیل او را کشتم.
چرا روی تابلوهای داخل خانه را با پارچه پوشانده بودی؟
نمیخواستم چشمم به آنها بیفتد. من روی همه آن تابلوها عدد 6را میدیدم. 6را هم که میدانید، عدد شیطان است. آنها را پوشاندم تا چشمم به آنها نیفتد! عجیب است نه؟ فکر میکنید دیوانه ام؟! اشتباه میکنید. من یک نابغهام، اما شما هم باهوش هستید! با این حال من باهوشتر از شما هستم. میدانید از بچگی مسئلههای بزرگ ریاضی را حل میکردم؟ من خیلی باهوش بودم. مسلط به 3زبان هستم!
چه زبانهایی؟
زبان مادری یعنی فارسی، انگلیسی و آلمانی. (بعد شروع کرد به زبان آلمانی و انگلیسی صحبت کردن).
پیش از این هم مادرت را شکنجه داده بودی؟
نه مگر من مادرم را شکنجه کردهام؟! من نمیدانم چرا مادرم فوت شده است. اصلا مگر او فوت شده است؟ این را بگویم که زندگی 3صفحه دارد: خودت، اسکلت و حقیقت. زندگی از این 3صفحه جاری شده است. حقیقت یک واژه نامفهوم است برای من. برای من که نابغه و باهوشم. البته دست بالای دست بسیار است و قطعا باهوشتر از من هم وجود دارد!
مکث
چرا پسر بیمار مرتکب قتل مادرش شد
ساحل گرامی روانشناس
قتل مادر بهدست فرزندی که از بیماری روانی رنج میبرد بار دیگر زنگ خطر را درخصوص لزوم توجه به سلامت روانی در جامعه به صدا درآورد. آنطور که اطلاعات اولیه این پرونده نشان میدهد، فرد متهم به اختلال روانی اسکیزوفرنی مبتلاست. در این نوع از بیماری روانی، توهمهای زیادی را شاهد هستیم. مثلاً شخص بیمار همانطور که گفته مادرش را به شکل اجنه یا اشکال عجیب و غریب میبیند و دچار هذیانگویی میشود. او فکر میکند هر چیزی که در اطرافش وجود دارد رازی را در خود دارد و قرار است پیامی را به او منتقل کند که البته همه اینها قطعا دور از واقعیت است اما چنین افرادی متوجه این موضوع نیستند. اسکیزوفرنی نوعی اختلال است که در آن فرد بینش ندارد و متوجه بیماری خودش نیست. مثلاً همین که در این پرونده پسر جوان میگوید روی تابلوهای خانه، شماره 6نوشته شده است. او فکر میکند این عدد نماد خاصی است و قرار است پیام خاصی را منتقل کند درحالیکه اینطور نیست. بیمارانی که به اسکیزوفرنی مبتلا هستند معمولا در بیمارستان بستری میشوند و تحت درمان داروهای وریدی و آنتی سایکوتیک قرار میگیرند تا این هذیانها و توهمها کنترل شود. این شیوه از درمان تا حدودی مؤثر است و موجب کنترل بیماری میشود اما وقتی شدت بیماری حاد میشود، به درمان پاسخ نمیدهد یا اینکه بیمار مصرف دارو را قطع میکند، علائم دوباره برمیگردد و نتیجه این میشود که بیمار یا به خود یا به دیگران آسیب میزند. در این پرونده نیز بهنظر میرسد مادر پیش از اینکه به قتل برسد متوجه نوعی رفتار غیرطبیعی فرزندش شده بود اما حالا ممکن است که زود اقدام نکرده یا تعلل کرده یا اینکه حریف فرزندش نشده و به هر حال قربانی این جنایت تلخ شده است.
نکته کلیدی و مهم دیگر در اختلال اسکیزوفرنی که شدیدترین نوع اختلال روانی است این است که شخص ارتباطش با واقعیت قطع میشود. خود بیمار یادش نمیآید که در بیمارستان بستری شده یا نه. یا اینکه یادش نیست مادرش را به قتل رسانده. ارتباط او با واقعیت بهصورت گذرا و رفت و برگشتی است و این نشاندهنده شدت اختلال است.
نکته دیگر درباره تأکیدی است که بیمار درباره باهوش بودنش انجام داده است. او گفته که من خیلی باهوش و نابغه هستم و وضعیت تحصیلی خوبی داشتم. بستگی دارد که نشانههای اسکیزوفرنی از چه سنی در افراد ظاهر میشود و اختلال از چه زمانی بروز میکند؛ اما اغلب این افراد از نظر هوشی دچار مشکل نیستند و خیلی از آنها وضعیت تحصیلی خوبی دارند و دانشگاهی هستند و شاید حتی قبل از اینکه نشانههای بیماری بروز پیدا کند در کارشان کم و بیش موفق باشند اما نکته کلیدی این است که بعد از بروز بیماری اینها خیلی از عملکردهایشان مختل میشود و اگر تست هوش یا شخصیت از آنها گرفته شود، بهشدت واپسروی دارند و دچار افت میشوند. این موضوع خیلی غمانگیز و باعث ناراحتی است.ایکاش روانپزشکهایی که در مراکز نگهداری بیماران روانی بودند به مادر این هشدار را میدادند که مطمئن شود فرزندش داروهایش را به موقع مصرف میکند یا اینکه بیشتر از خودش مراقبت کند که در هر صورت تقدیر به این شکل رقم خورد.