نگاهی به مشکل فقهی حجاب در سینما
سر کچل لیلا حاتمی
سید احمد بطحایی- نویسنده
اوایل زمستان سال گذشته که کرونا هنوز با جفت پاهایش روی کنده زانویمان قرار نگرفته بود همسفر چند تهیهکننده و فیلمساز بودم. بهانه این همراهی کنفرانسی بود با دو کلیدواژه دین و سینما. ما و چند دوست هملباس دیگر از فلسفه سینما و دوستی و قرابتش با دین میگفتیم و دوستان هنری به جای این موضوعات انتزاعی تنها خواستهشان این بود: آقا این دو طره مو و لعل گوش و لای گردن ما رو حل کن! بهعبارتی ما بیرون از گود بودیم و آنها که میل و کباده راست میکردند، در یک جای عینی و دقیق باید مشکلمان را با هم حل میکردیم.
داستان هم ظاهرش ساده بود. فیلمساز میگوید من چطوری واقعیت را به نمایش بگذارم وقتی زن میخواهد شوهر که نه، بچهاش را بغل کند. یا توی اتاق خواب چطوری روسری و روبند به سر و صورت زن بچسبانم. یا حتی تر، تکلیف ما در نمایش داستانهای قبل اجباری شدن حجاب، مثل قبل و ابتدای انقلاب چیست؟ در این بازنمایی باید وفادار واقعیت بود یا بخشنامهها؟
از ابتدای پیروزی انقلاب با «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی برو تا «خط قرمز» مسعود کیمیایی گرفته تا همین روزها که بحث داغ «کاناپه» کیانوش عیاری و داغتر از همه، «قاتل وحشی» سعید نعمتالله، اینها تنها چند نمونه از فیلمهایی بودند که در این چالش بیپایان دین و هنر محکوم به حذف از پرده نقرهای سینما شدند. لااقل بهطور رسمی نمیتوان نام و نشانی از آنها دید. این دوتای آخر اما کمی پیچیدهترند که در یک نکته باریک بهم میرسند؛ «مو».
عیاری در کاناپه جای نمایش مو دست به دامان کلاهگیس شده و نعمتالله هم کلا صورت مسئله را پاک کرده. یک موزر 1400 آلمانی برداشته و با شماره دو افتاده به جان کله لیلا حاتمی و تمام طرههای پیدا و ناپیدایش را زده. و البته در انتها هردو در یک جای نه چندان ظریف دیگر، با یکدیگر همراه شدهاند؛ «توقیف».
فکر میکنم در این دعوا که ظاهری فقهی حقوقی دارد، دو مسئله اساسی وجود دارد؛ یکی پررنگ و پرسر و صداتر و دیگری کم نشان و لیک مهمتر. آنکه در بدو امر انگار تنهاترین مسئله است حکم فقهی موضوع است. در این مورد اکثر مراجع حکم به جواز نمایش گلاهگیس به جای مو دادهاند به شرطی که برای زینت نباشد. با این حکم، کاناپه اجمالا میتواند پیگیر مجوزش باشد. اما این حکم و مجوز اجمالی گرهی از مشکل سعید نعمتالله باز نمیکند. چون او مو را حذف کرده ولی به جایش کله کچل لیلا حاتمی را به نمایش گذاشته و این دیگر راه دررو ندارد.
اما نکته مهمتری که در این میان کمتر به آن توجه شده یا لااقل جرأت بیانش نبوده، مدخلیت تم، محتوا و مضمون در اعطای جواز یا عدم آن است. بهعبارت سادهتر اگر فیلم کاناپه کیانوش عیاری، اثری اجتماعی و انتقادی نبود احتمالا با مشکل خاصی مواجه نمیشد و یکیدو سال بعدِ اکران در همین شبکههای تلویزیونی هم به نمایش درمیآمد.
سریال «در چشم باد» جعفری جوزانی هم طره مویش وافرتر است و هم گردی گردنش. مهمانیهایش هم فربه از تمام مأکولات و مشروبات محکوم به حرمت. ولی بهواسطه رویکرد نمایش تاریخ ایران و فساد خاندان شاهنشاهی هم در ردیف سریالهای الف قرار گرفت و هم به کرات از چهل و سه شبکه رسانه ملی به نمایش درآمد. البته کارکردگرایی در محصولات فرهنگی ریشهای دیرینه دارد. بهعنوان مثال در روزگاری که اجماع محکمی در استفاده از هرگونه آلات موسیقی حتی نی بود سرودهای انقلابی با استفاده از همین ابزار تولید و منتشر میشد و به جای اعتراض، احسنت و آفرین را هم با خود بدرقه میکرد. در واقع باید گفت گره کور این چند تار موی آویزان، تنها با رفاقت حجره روحانی و اتاق گریم حل نمیشود.