![سرودها از قلب مردم برمیخاست](/img/newspaper_pages/1399/11-bahman/16/08-05.jpg)
گفتوگو با محمد گلریز، خواننده نامآشنایی که بسیاری از ما هنوز هم سرودهای انقلابیاش را زیرلب زمزمه میکنیم
سرودها از قلب مردم برمیخاست
![سرودها از قلب مردم برمیخاست](/img/newspaper_pages/1399/11-bahman/16/08-05.jpg)
پرنیان سلطانی
فقط کافی است نامی از محمد گلریز برده شود، آنوقت است که دل همه ما، از کوچک و بزرگ و پیر و جوان به روزهای بیم و امید انقلاب و سالهای سخت و نفسگیر دفاعمقدس پر میکشد. حتی اگر آن روزها را هم بهچشم ندیده باشیم، حتما صدای رسا و پرصلابت این خواننده قدیمی را با تصویر مشتهای گره کرده، خیل عظیم جمعیت و دستهایخونین روی دیوارهای شهر به یاد میآوریم و از چارچوب صفحه تلویزیون یا امواج رادیو، خودمان را در آن روزها حس میکنیم. واقعیت این است که این خواننده نامآشنای سبک موسیقی سنتی، نیازی به معرفی ندارد. همه ما حتی شده به اندازه یک آهنگ، او را میشناسیم و صدایش را شنیدهایم. او که دکتری هنر دارد و سالهاست به تدریس ردیفهای آوازی مشغول است، در این گفتوگو با صدای گرمش ما را به اواخر دهه50 میبرد و برایمان از چگونگی شکلگیری سرودهایی میگوید که بعد از گذشت 42سال، هنوز هم ورد زبان خیلیهایمان است.
برای شروع برایمان تعریف میکنید چطور صدایتان با جریان انقلاب گره خورد؟
من از سال 1355کارم را با گروه موسیقی «شیدا» به سرپرستی مرحوم محمدرضا لطفی در رادیو شروع کردم. در روزهای شکلگیری انقلاب اسلامی، همهچیز تحتتأثیر مبارزات مردمی قرار گرفت. من و موسیقی هم از این قاعده مستثنی نبودیم. مرحوم احمدعلی راغب، آهنگساز برجسته را از قبل میشناختم. آن زمان خانه ما در خیابان «ایران» بود و خانه او در همان نزدیکی در کوچهای به اسم «سقاباشی» قرار داشت. چند ماهی به پیروزی انقلاب مانده بود و ما هم بهواسطه محل زندگیمان، در بطن ماجراهای انقلاب بودیم. با مرحوم راغب تصمیم داشتیم به موسیقی انقلابی بپردازیم اما دقیقا نمیدانستیم باید چه کار کنیم. شبها در روزهای حکومت نظامی، از کوچه پسکوچهها خودم را به خانه آقای راغب میرساندم و با هم درباره دغدغه موسیقاییمان در آن روزها صحبت میکردیم. آقای راغب پیشنهاد کرد و گفت ما که داریم در راهپیماییها شرکت میکنیم، برویم دقیق گوش بدهیم ببینیم مردم چه میگویند و چه میخواهند، از همانها ایده بگیریم. بعد از آن، در راهپیماییها گوشمان بهدنبال شعارها میگشت و متوجه شدیم که کاملا به هدف زدهایم! تمام آهنگهای اولی که درباره انقلاب به همت آقای راغب ساخته شد و مرحوم مجتبی میرزاده آنها را تنظیم کرد، دقیقا همین شعارها بود. مثل «الله اکبر، خمینی رهبر»، «الله یاالله» و.... ما این واژهها را از مردم میگرفتیم، در تماسهایی که با مرحوم حمید سبزواری، شاعر داشتیم، آنها را ارائه میدادیم و او آنها را به شعر درمیآورد. بعد هم که کار آهنگسازی و خوانندگی و تنظیمش انجام میشد و به همین شکل سرودهای انقلابی یکی پس از دیگری ساخته شد.
این سرودها جزو نخستین تجربههای موسیقایی ما بود. تا جایی که بعدها در یک بخش جدا به اسم موسیقی انقلابی و ارزشی جا گرفت. این سرودها را در چه سبکی کار میکردید؟
ریتم کارها معمولا ریتمهای انقلابی و جاندار بود و تقریبا فضای رزمی داشت. اما شاید جالب باشد بدانید که ما این ریتم را در قالب موسیقی ایرانی بهکار میگرفتیم. مثلا سرود «بانگ آزادی» را ببینید؛ تمام سازهایی که در این سرود بهکار رفته، سازهای ایرانی است، منتها بهگونهای تنظیم شده که شکل رزمی و انقلابی بهخود گرفته است. هدف ما از ساخت کارها در فضای اینچنینی این بود که هم موسیقی ملی و ایرانی خودمان را حفظ کنیم، هم به آن رنگ و بوی انقلابی و حماسی بدهیم.
این سرودها کجا ضبط میشد و چطور بهدست مردم میرسید؟
در آن روزها استودیوها بسته بودند و رادیو هم شرایط خیلی نابسامانی داشت. 3، 2تا کار انقلابی مثل سرود «اللهالله» که آن را آقای رضا رویگری خوانده بود، سرود «برخیزید» که من هم جزو آن گروه بودم و این سرود را برای حضرت امام(ره) خواندیم و یکیدو کار دیگر مثل «خمینیای امام»، «بوی گل سوسن و یاسمنآید» و...، بیرون ضبط شد و در همان روزهای انقلاب در قالب نوار کاست بهدست مردم رسید. اما سرودهای انقلابی بهطور رسمی از ابتدای سال58 در استودیو رادیو ضبط شد که من این افتخار را داشتم نخستین خواننده سرودهای انقلابی در رادیو باشم.
بیشتر این آهنگها در بحبوحه درگیریها شکل گرفت. خودتان هم اشاره کردید که وقتی روی این سرودها کار میکردید، حکومت نظامی بود. نگران تبعات خواندن این آهنگها نبودید؟
خب به هر حال نگرانی که وجود داشت. درست خاطرم هست شبها که میخواستم از خانه آقای راغب به خانهمان برگردم، مرحوم راغب میگفت: «تو را به خدا به خانه رسیدی حتما زنگ بزن. نگرانت هستم». نگرانی وجود داشت اما وقتی میدیدیم مردم این همه از خودگذشتگی و فداکاری میکنند، میگفتیم ما هم مثل همه مردم؛ درواقع آن موقع همه همینطور بودند. همه با ایمان راسخ و اعتقاد هر چه در توان داشتند میگذاشتند؛ حالا هرکس در هر عرصهای که فعالیت داشت. ما هم که کارمان موسیقی بود، سعی میکردیم با موسیقی در میان جامعه ایجاد امید و انگیزه کنیم.
اتفاقا یکی از سؤالهایی که میخواستم از شما بپرسم در همین خصوص بود؛ اینکه این سرودها چقدر در روحیه انقلابی مردم اثر داشت؟
بدون شک خیلی زیاد. این سرودها تماما حاوی پیامهای انقلابی بودند. شما مثلا همین سرود بانگ آزادی را درنظر بگیرید: «این بانگ آزادی کز خاوران خیزد / فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد / اعلام طوفانهاست کز هر کران خیزد/ آتشفشان قهر ملتهای دربند است/ حبلالمتین تودههای آرزومند است.» ببینید، همه اینها دارای پیامهای والایی است. مردم با این سرودها زندگی میکردند و آنها را زیر لب میخواندند. شکی نیست که موسیقی یکی از مسائل مهم و اثرگذار در جامعه است و موسیقیارزشی که حرفی برای گفتن داشته باشد، بیشک تأثیر بسیاری روی مردم میگذارد.
دقیق خاطرتان هست که چند سرود انقلابی کار کردهاید؟
من هر کاری که خواندهام را با نام شاعر، آهنگساز و استودیویی که کار در آن ضبط شده نوشتهام. همه اینها را هم در 3تا کلاسور نگه داشتهام. این برگهها کاهی هستند و بعضیهایشان در حال از بینرفتناند. با اینکه همهشان را اسکن کردهام اما دلم نمیآید آنها را دور بریزم چون واقعا برای من حکم یک گنجینه را دارند. به گواه این ورقها، فکر میکنم بیشتر از هزار کار دارم که در بخشهای مختلف ازجمله سرودهای انقلابی، سرودهای حماسی دفاعمقدس، آهنگهای عرفانی و... هستند.
هنوز هم از این سرودهای انقلابیتان بازخورد میگیرید؟
بله، خیلی زیاد. هنوز بعد از گذشت بیش از 40سال، هر جا که میروم، مردم شروع به زمزمه این سرودها میکنند و من عمیقا از ماندگاری این نواها در ذهن مردم لذت میبرم.
راز این ماندگاری را چه میدانید؟
بهنظر من اصلیترین دلیلش همین است که این سرودها از دل مردم برخاست و هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند. سرودهای ما درواقع بیان موسیقایی و ریتمیک شعارها و خواستههای مردم بود. ما این نواها را از قلب و حنجره مردم میگرفتیم، روی آنها موسیقی میگذاشتیم و دوباره آنها را به مردم تقدیم میکردیم. همچنین همه تیم سازنده سرودهای انقلابی، از شاعر و خواننده بگیرید تا آهنگساز و تنظیمکننده و دیگر دستاندرکاران، همه با اتحاد، همدلی و همزمانی، بدون کوچکترین چشمداشت مالی از عمق جانمان این کارها را میساختیم. آهنگسازیها و تنظیمهای خوب هم با وجود همه محدودیتها و کمبود امکانات آن روزها، بدون شک یکی دیگر از رازهای ماندگاری سرودهای انقلابی در دل و ذهن مردم است.
خاطره خاصی هم از آن دوران در ذهنتان هست که آن را برایمان بگویید.
اوایل سال 58که ما به رادیو رفتیم تا سرودهایمان را ضبط کنیم، تمام در و پنجرههای ساختمان رادیو شکسته بود و کف زمین و دیوارها خونی بود. با چند نفر از بچهها رفتیم و استودیو شماره8 رادیو را سر پا کردیم. نخستین کاری که میخواستیم ضبط کنیم، سرود «معلم» در وصف آیتالله طالقانی، نخستین امام جمعه تهران بود. آن زمان بسیاری از روحانیت صراحتا مخالفت خودشان را با موسیقی اعلام کرده بودند. وقتی میخواستیم این کار را ضبط کنیم، بهخودم اجازه ندادم که آن را بهصورت تکصدا بخوانم! میترسیدم به همین دلیل مجوز انتشار نگیرد. برای همین این سرود را همراه با آهنگساز، دستیار صدابردار و دیگر دستاندرکاران به شکل گروه کر اجرا کردیم! اما وقتی این کار بیرون آمد، نظر بسیاری از روحانیون مخالف هم نسبت به موسیقی تغییر کرد. اینکه این آهنگها توانستند راه خوانندگان زمان انقلاب را باز کنند، خاطره بهیادماندنی من از آن روزهاست.