قرن تازه، سلام!
شهری که میشناسیم
فرزانه ابراهیمزاده
آخرین فروردین سده از روی بلندترین بخش دژ رشکان در جنوبیترین نقطه شهر ایستادهام؛ روبهرویم به سمت شمال، شهری بزرگ دامنش را گسترانیده است؛ یک روز آفتابی بعد از چند روز بارندگی با ابرهایی که دوباره سروکلهشان پیدا شده تا باز هم رحمتشان را روی این شهر ببارند. از بالای دژ رشکان، تهران یله داده زیر آفتاب درخشان و آسمان صاف بهاری، آخرین سال قرن را زیر سایه همهگیری بزرگ و مرگباری که همه جهان را در برگرفته، آغاز کرده است. مردم در خانهها ماندهاند و سال را با شویندهها و ضدعفونیکنندهها تحویل کردهاند. ویروس کرونا همه را خانهنشین کرده و معلوم نیست در ماههای پیشرو چه کسانی از خطر بیماری میجهند و چند نفر گرفتار آن میشوند و ویروس چند نفر دیگر را به کام مرگ میکشد. هنوز نمیدانیم که در این سال بیشتر از 200نفر از پزشکان و کادر درمان جانشان را برای نجات هموطنانشان از دست میدهند؛ هنوز خبر نداریم تا چند روز دیگر، محمدعلی کشاورز و ستارههای درخشانی همچون استاد محمدرضاشجریان، خسرو سینایی، چنگیز جلیلوند و ماهچهره خلیلی و دهها هنرمند و چهره سرشناس دیگر را از دست میدهیم.
در آن روز خوش بهاری، از بالای این دژ باستانی همه شهر مثل یک نقشه هوایی معلوم است. با این تمیزی هوا میشود کوههای البرز را دید که آن انتها هنوز کلاه برف برسر دارند. این سوتر، در سمت راست قله دماوند در انتهای افق، از پشت کوهها قد کشیده به تماشای اطراف ایستاده است. سوی دیگر و در سمت غرب برج میلاد خودنمایی میکند و کمی بالاتر برجهای دوقلوی هتل استقلال (شرایتون) هم پیداست. اگر آخرین روز دی 1395آن آتش به جان پلاسکو نمیافتاد و روی سر آتشنشانها خراب نمیشد، حتما میشد بلندبالای قدیمی را هم به تماشا نشست؛ هرچند باید صبر پیشه ساخت تا چندماه آینده یک پلاسکوی تازه برجای آن سبز شود. آن خطی که از گوشه شهر رو به بالا میرود، حتما بزرگراه امام علی(ع) است و آن خط دیگر که به این میرسد لابد بزرگراه همت است. یا آن بالاتر که با پل صدر پیداست. از این بالا حجم فشرده ساختمانهای بازار و هسته اولیه روستای تهران معلوم میشود. اصلا از این بالا و زیر این شهر باران خورده میشود نشانیهای زیادی را در این شهر جست؛ شهری که روزگاری 19کیلومترمربع بود و در حصار 12دروازه حالا به قاعده 10برابر و بلکه بیشتر بزرگ شده. از دولاب تا قلهک و از امامزاده حسن تا کن را در خود گرفته و حتی همین ری تاریخی را نیز بهعنوان یک منطقه در خود پذیرا شده تا خاطره آن شهر بزرگ باقی بماند. اینجا بالای دژ رشکان، تاریخ تهران مرورکردنی است؛ از روستایی کوچک بالادست ری تا سال 960هجری قمری که شاه تهماسب آن حصار معروفش را دورش کشید و از فروردین 1166که پایتخت ایران شد تا دارالخلافه ناصری و از آنجا تا شهری که حصارش را از دست داد و این شهر بزرگ امروزی شد.
از بالای این دژ و از جنوبیترین نقطه شهر میتوان این پایتخت شلوغ را با همه برجها و ترافیکهای پیچدرپیچش، با همه آلودگیها و ولنگاریهایش دوست داشت؛ شهری که تا چند روز دیگر به قرن تازهای سلام میکند که معلوم نیست چه داستانهایی برایش دارد. از حالا و از همین شهری که آن را میشناسیم آماده ورود به فرداییم؛ قرن تازه، سلام!