• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 9 بهمن 1399
کد مطلب : 123083
+
-

درباره خسروپرویز، شاه شاهانی که در انبار گنج خود و به‌دست پسرش کشته شد

آخرین پادشاه پرشکوه

رصد خانه
آخرین پادشاه پرشکوه

عیسی محمدی

وقتی که ایران باستان را مرور می‌کنیم، برخی از اسم‌ها بیش از اسم‌های دیگر درخشش دارند و ماندگار شده‌اند. یکی از این شخصیت‌ها را باید خسروپرویز بدانیم؛ پادشاه مقتدر ساسانی که 3دهه پیش از فتح ایران به‌دست مهاجمان خارجی، حکومت می‌کرد. شاهی که او را آخرین نماد از اقتدار پادشاهی‌های ایران باستان و آخرین سلطان پرشکوه ایران باستان می‌دانند. خسرو دوم، معروف به خسروپرویز، فرزند هرمز چهارم و نوه خسرو اول یا همان انوشیروان بود. جالب اینکه دو دوره هم سلطنت کرده؛ دوره اول یک سال و دوره دوم نزدیک به 3 دهه. چیزی هم که بیش از همه خسروپرویز را معروف کرده، ماجرای نامه‌نگاری پیامبر اسلام(ص) با او و دعوتش به دین جدید بوده؛ که با اهانت این پادشاه همراه شد و نامه را پاره کرد.

ماجرای عجیب سلطنت
برسیم به سلطنت خسروپرویز. اواخر پادشاهی هرمز چهارم که پدر همین خسروپرویز باشد، سردار بزرگی وجود داشت به اسم بهرام چوبین. با اینکه خیلی برای ایران و ساسانیان سنگ تمام گذاشته بود، ولی مورد توهین شاه قرار گرفت. در نتیجه سر به طغیان گذاشت و با ارتشی که داشت، به پایتخت آمد. خسروپرویز هم که دید چنین است، سریع خودش را از آذربایجان و ارمنستان به تیسفون رسانده و اعلام پادشاهی کرد. خسروپرویز البته مدیون بهرام چوبین بود، چرا که جانش را در شورش‌های آذربایجان نجات داده بود. شاه جدید هم پیک فرستاد که فلانی، بیا به دربار که کدورت‌ها حل و فصل شود. بهرام چوبین هم البته پیک فرستاد که تو بیا. خلاصه کار به جاهای باریک کشیده شده و ارتش چوبین، به نزدیکی تیسفون آمد. ارتش خسروپرویز هم که رفت با او مقابله کند، به معترضان و ارتش چوبین پیوست. چنین بود که خسروپرویز با کمک دایی‌هایش، ناچار شد که مخفیانه از شهر خارج شده و خودش را به آن سوی دجله و قلمرو بیزانس برساند. موریکیوس، امپراتور بیزانس هم وقتی از این قضیه مطلع شد، ارتشی در اختیارش گذاشت تا با باقی‌مانده سربازانش، برود و چوبین را شکست بدهد.

خسرو علیه روم
روابط ایران و بیزانس یا روم شرقی خوب بود. تا اینکه امپراتور روم شرقی به‌دست سربازانش کشته شد. چنین بود که خسروپرویز بهانه‌ای پیدا کرد تا به بیزانس حمله کند. نتیجه؟ ارمنستان، آسیای‌صغیر، سوریه، مصر، فلسطین و احتمالاً لیبی و حبشه را هم گرفت. حتی پایتخت بیزانس را هم محاصره کرد. البته بعدتر، فردی به‌نام هراکلیوس امپراتور بیزانس شد و شروع کرد به نبرد با ایران.

ظهور هراکلیوس
هراکلیوس البته اوایل چندان موفق نبود. حتی می‌خواست کلاً همه‌‌چیز را رها کرده و دنبال کار و زندگی‌اش برود و فرار کند. اما روحانیون مسیحی و اصحاب کلیسا او را منصرف کردند و کلی به او پول،طلا و... دادند که خرج ارتش‌اش کند. چنین است که می‌گویند این نبرد، نخستین نبرد صلیبی علیه شرق و ایرانیان بوده است. خلاصه اینکه امپراتور جدید بیزانس، گرد و خاکی به راه انداخته و اول آذربایجان و ارمنستان را گرفته و بعد به داخل ایران لشکرکشی کرد. حتی به نزدیکی‌های تیسفون هم رسید، ولی چون بنیه تدارکاتی‌اش را نداشت، پیام صلح فرستاد.

پسر علیه پدر
خسروپرویز از این شکست‌ها حسابی به هم ریخت. طوری که شروع به توبیخ اطرافیان و سردارانش کرد. آنها چه کردند؟ با شیرویه که پسرش بود، بستند و در نتیجه خسروپرویز خلع سلطنت شد. ماجرای دادگاهی کردن خسروپرویز هم که دیگر خیلی معروف است و حتی اسنادی از حرف‌های رد و بدل شده بین او و دیگران وجود دارد. آخرش هم که حکم به قتل او دادند.

اتحاد خسرو و نارسیس
وقتی که زندگی و دوره و زمانه خسروپرویز را مرور می‌کنیم، به نکته‌های جالبی می‌رسیم. یکی از آن نکات، این است که وقتی او به بیزانس پناهنده شد، امپراتور بیزانس یکی از دخترانش را به عقد او درآورده و کلی ارتش و نیرو در اختیارش گذاشت. گفتیم که امپراتور بیزانس توسط یکی از سردارانش به‌نام فوکاس کشته شد. جنگ ایران و روم شرقی از اینجا آغاز شد. نکته جالب‌تر اینکه همسر رومی خسروپرویز به روم بازگشته بود و شیطنت‌هایی که می‌کرد، در شعله‌ور شدن این جنگ‌ها بی‌اثر نبود. نکته بعدی هم آن بود که نخستین حمله‌ها را، خسروپرویز به روم شرقی انجام؛ آن‌هم توسط خود رومی‌ها. یعنی چطور؟ وقتی که او به آن‌سوی دجله و سرزمین‌های بیزانس پناهنده شد، امپراتور رومی نارسیس سردار بزرگ خودش را با 45هزار سربازان رومی در اختیار او گذاشت که سروقت بهرام چوبین برود. اما وقتی که امپراتور روم کشته شد، همین نارسیس به‌شدت دنبال آن بود که انتقامی از فوکاس بگیرد. چنین بود که از طرف خسروپرویز و با 50هزار سرباز راهی نبرد با غاصبان سلطنت بیزانس شد.

شکست بزرگ
در یکی دیگر از نبردهای زمان خسروپرویز، وقتی هراکلیوس به آذربایجان حمله کرد، او که دید همه سردارانش در اقصی‌نقاط کشورند، خودش 45هزار نفر را برداشته و راهی نبرد شد. البته تاب مقاومت در برابر ارتش 100هزار نفره بیزانسی‌ها را نداشت و شکست بدی خورد. هراکلیوس هم شهر گنزگ را تصرف کرده و آتشکده بزرگ آذر‌گشنسب را ویران کرد. البته خسروپرویز موقع فرار از این شهر، آتش مقدس این آتشکده را همراه خودش برد و یکی از سرداران ایرانی با 2هزار سرباز را آنجا باقی گذاشت؛ که تا آخرین تن کشته شدند.

فرار شاه
نکته جالب دیگر آنجا بود که ایرانیان که در ابتدا شکست سختی از هراکلیوس خورده بودند، دوباره به سمت قسطنطنیه یا استانبول فعلی رفتند و آن را با کمک جنگجویانی دیگر به‌نام آوارهای اوراسیا یا قفقاز محاصره کردند. ولی تندباد و تگرگ ناگهانی باعث شد تا عقب‌نشینی کنند. آوارها هم که شکست ایرانی‌ها را دیدند، دست از اتحاد برداشتند. در نتیجه رومی‌ها از شهر بیرون آمده و شکست سختی به ساسانیان وارد کردند. دلیل اصلی عدم‌فتح قسطنطنیه را این می‌دانند که ایران یک نیروی دریایی درست و حسابی نداشت. همچنین در جنگی دیگر در ناحیه دستگرد که در 70کیلومتری تیسفون -پایتخت ایرانیان- اتفاق افتاد، رومیان و ارتش ایران به‌شدت درگیر شدند. امپراتور رومی می‌خواست که کار خسروپرویز را یکسره کند. فرمانده ایرانیان در این جنگ کشته شد، ولی ارتش او مقاومت جانانه‌ای کرد. دو ارتش دیگر به فرماندهی یک سپهسالار ایرانی و خود خسروپرویز به دستگرد شتافتند. اما خسروپرویز که فهمید فرمانده بزرگش کشته شده، خودش را باخت و سریع به تیسفون فرار کرد. جالب اینکه ارتش ایران به‌رغم فرار شاه، مقاومت کرده و مانع دست‌اندازی رومیان به داخل ایران شدند. هراکلیوس هم همان دستگرد را غارت کرده و به سرزمینش بازگشت.

اولین جنگ ایران و اعراب
از دیگر نکات جالب عصر خسروپرویز، آن بود که جنگی بین ایرانیان و اعراب هم اتفاق افتاد که به‌دلیل خیانت‌هایی که در ارتش ایران شده بود، با موفقیت اعراب جنوب عراق مواجه شده بود. می‌گویند این شکست، چنان در داخل عربستان بازتاب داشت که تا چند هفته برایش شادی می‌کردند. این شکست کوچک، عملاً باعث شد تا افسانه شکست‌ناپذیری ایرانیان نزد ذهنیت عربی شکسته شود و در نبردهای و فتوحات بعدی آنها اثرگذار باشد. ماجرای حضور هیأت ارسالی از سوی پیامبر اسلام(ص) در کاخ خسروپرویز و حواشی آن هم که خود داستانی مجزا و خاص است که در قسمتی دیگر به‌طور مفصل به آن خواهیم پرداخت. خسروپرویز در نهایت در انبار گنج خود در باغ سلطنتی‌اش زندانی شد تا از گرسنگی بمیرد. وقتی که بعد از 5 روز بازگشتند، دیدند که زنده است و با تیر او را کشتند. بله، چنین بود سرگذشت و سرنوشت آخرین سلطان باشکوه ایران باستان.






 

این خبر را به اشتراک بگذارید