اریک کوهن: بسیاری از فیلمها با موضوع دوران طلایی هالیوود سمت و سویی خاص نسبت به لوکیشنها و شخصیتها دارند که معرف آن زمان است. اما «منک» نگاه درونیتری نسبت به این موضوع دارد. برداشت سیاهسفید دیوید فینچر از زندگی هرمان جی منکویچ، گذری آرامبخش از زندگی یکی از ستارههای دیدهنشده سینمای آمریکا به زبان خودش است. با وجود رخدادن قصه در دهه۳۰ میلادی که فینچر جزئیات تاریخی را بهخوبی با سبک و لحن آن فضا ترکیب کرده، منک یک نوستالژی بازیگوشانه نیست. درام ساخته شده توسط فینچر مخاطبان سینهفیلم را مورد هدف قرار داده و هرچند گاه سرد میشود، نگاهی پیچیده و با بصیرتی را به ساختار قدرت آمریکا و احتمال تکان خوردن پایههایش با جرقههای خلاقیت دارد.
فینچر در منک که از فیلمنامه پر و پیمان پدر فقیدش استفاده کرده، نه به پشت صحنه آنچه سر فیلم «همشهری کین» افتاد اهمیت میدهد و نه رابطه میان دو تن از خالقان بهترین فیلم تاریخ را نشان میدهد. به جای آن، فینچر تمرکزی قابل اشاره به مفهوم میراث ساخت این فیلم انداخته است و برای شخصیت اصلی فیلم، منک، فیلمنامه تحسینشده و جایزهبگیرش اهمیت زیادی دارد. مانند کین، منک نیز در دو خط زمانی تلاش میکند مردی را که دستکمگرفته شده و درک نشده به تصویر بکشد.
بهنحوی منک، همشهری کین را نوعی انتقام هنری قلمداد میکند؛ انتقام منکویچ از ویلیام رندولف هرست، رئیس سابقش و یکی از بزرگترین صاحبان روزنامههای آن زمان و برآمده از سیستمی که به آز و طمع، پاداش میدهد. منکویچ، هرست را به کاریکاتوری کاپیتالیستی تبدیل میکند که با ثروت، خود را از دنیای اطرافش بیگانه کرده و پایههای همشهری کین را میچیند. فیلم زمان قابل توجهی را صرف چینش قطعات داستانیاش میکند و اسم فیلم تنها در انتهای فیلم به زبان میآید. دلیل این مسئله، این است که منابع الهام منکویچ برای همشهری کین فراتر از رابطه بدش با رئیس سابق بود و دغدغهها و مشکلاتی فراتر از نسخه نهایی ولز داشت.
فینچر تلاش چشمگیری برای خلق و بررسی یک شخصیت جامع کرده و در نتیجه منک، بهترین فیلمش از زمان شبکه اجتماعی و یکی از جسورانهترین تجربههای فیلمسازیاش پس از «مورد عجیب بنجامین باتن» است. فیلمنامه جک فینچر با بگومگوهای سریع دنبال میشود و به بیننده عادی مهلتی برای توضیح نمیدهد. اما حتی این دست از بینندگان نیز به کیفیت ساخت واقف خواهند بود. از فیلمبرداری شاداب اریک مسراشمیت تا موسیقی جاز غافلگیرکننده ترنت رزنور و آتیکس راس.
با این کیفیت بالای تولید، منک بینندههایش را کاملا در دنیای خود غرق میکند و حتی میتوان گفت بهترین بازسازی از عصر طلایی هالیوود است. با وجود این حجم پرداخت در هر قاب، فیلم به لطف پرداخت رئالیستیک شخصیت اصلیاش خاکی و پا روی زمین میماند و گری اولدمن در هر صحنه با چنان انرژی و حرارتی بازی میکند که انگار میخواهد روی لنز دوربین ماندگار شود.
اریک دیویس: نماهای «منک» چنان با دقت گرفته شدهاند که تماشاگر میخواهد فیلم را متوقف کند و در آن خیره بماند. ادای دینی شورانگیز و قابل استناد که شیفتگان فیلمهای کلاسیک ستایشاش خواهند کرد. اگر دوستدار فیلمهای هالیوودی الهامبخش هستید این فیلم برای شماست.
دیوید الریش : یک فیلم خوب درباره این موضوع که چقدر فیلم خوب ساختن سخت است.
خسرو نقیبی: بیایید لحظاتی تاریخ سینما و سینهفیلم و چیزهایی شبیه این را کنار بگذاریم و به منک در جایگاه یک فیلم مستقل و آنچه میخواهد بگوید نگاه کنیم. خروجی فیلم، فصل نهاییاش و البته تمام آنچه در خط «زمان حال» داستان دیدهایم، به ما میگوید اعتبار «همشهری کین» برای منک است و ولز بیش از آنچه باید، از این اعتبار به نام خود زده. در ساختار چه اتفاقی افتاده؟ فینچر برای روایت، نهتنها از میزانسنهای ولز استفاده کرده که حتی در عمق میدانها و قاببندیها هم وامدار کارگردان است؛همانی که فیلم میخواهد بگوید یک سوءاستفادهگر باهوش بود. اما عجیب که میراثش در ۸دهه بعد، هنوز «اصل» است و دست نیافتنی.
مت گلدبرگ : فیلم جدید دیوید فینچر خیلی درباره ساخت همشهری کین نیست. بلکه درباره مردی است که میخواهد جایگاهش را در یک سیستم خراب پیدا کند.
بهترین بازسازی از عصر طلایی هالیوود
چرا « منک» بهترین فیلم این سالهای دیوید فینچر است؟
در همینه زمینه :