
محمد طلوعی از نظم تا نثر
طلوعی قصههایی از زمانها و مکانهای مختلف، از گذشته دور تا امروز، مینویسد

حسنا مرادی
شروع محمد طلوعی از شعر و شاعری بود، اما خیلی زود خود را به وادی نویسندگی و داستان کشاند و سال 1386 نخستین رمان خود، «قربانی باد موافق» را چاپ کرد. طلوعی نویسنده جوانی است که داستانهای کوتاهش هم به اندازه رمانهایش دیده و خوانده شدهاند. جغرافیای داستانهای او فراتر از ایران است و در فضای بسیاری از کشورهای اطراف ایران و حتی دورتر هم داستان نوشته است.
نثر طلوعی پخته و آگاهانه است. کلمات را میشناسد و هوشمندانه با بازی با آنها حسهای شخصیتهای داستان را منتقل میکند. طلوعی با تغییر لحن و زبان از یک شخصیت به شخصیت دیگر، لایههای زیرین شخصیتها و روابط آنها را به نمایش میگذارد. علاوه بر این، طنز عمیق روایتهای مدرنش همراه با بازیهای زبانی او به یاری شخصیتپردازی و فضاسازی داستانهایش میآیند. تسلط طلوعی بر زبان در داستانهای مختلفش دیده میشود؛ او همانقدر که به زبان گفتار جوانان امروز مسلط است، به عبارات و واژههای اصیل و قدیمی فارسی هم وفادار است و هر جا که قصهاش مجال میدهد، آنها را به خدمت میگیرد. در عین حال از ساختن و بهکار بردن واژههای خودساختش هم ابایی ندارد و طوری قابل باور آنها را بهکار میگیرد که خواننده تصور میکند این واژه از ذهن شخصیت داستان بیرون تراویده است.
«پول در آوردن نخستین راه سرنوشت رسیدن محسن به رم نبود. حالا که نگاه میکنم راههای دیگر هم به همین اپرایی که میبیند میرساندش. یعنی انگار محسن از هر راهی میرفت، بالاخره به رم میرسید. نظم شرح این ماجرا واقعا سخت است، یعنی جوری گفتنش که حوصلهسربر نباشد و کشاف باشد از عهده من برنمیآید، هر جا خسته شدم ول میکنم.
دو کوچه بالاتر یا پایینتر خانه محسن توی خیابان هاشمی، پیرمردی زندگی میکرد به اسم اربابی. قبلش باید بگویم محسن، وقتی یال و کوپالی داشت و شیشه خردش نکرده بود، ملقب بود به محسن نصفه. کیا بیایی داشت، وقتی سر گذر بنائیان گیر میکرد. زنجیر میتاباند و شلوار ششجیب پا میکرد، آدیداس زد هشتاد پاشنهخوابیده میپوشید و قمه نقرهکوب توی جورابش میگذاشت».