مرد کتاب و سیاست
احمد بورقانی فراهانی 13بهمن 1386درگذشت
حمیدرضا محمدی
از آن دست کارگزارانی بود که بر هر صندلیای که تکیه زد و هر امضایی که کرد، منشأ اثر و ثمر بود و البته از معدود سیاستمداران پس از انقلاب که چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا بر سلامتش شهادت میدهند و آنانی هم که هرچه بیشتر جوریدند، کمتر یافتند. احمد بورقانی فراهانی، افزون بر آنکه سیاستمدار و روزنامهنگار بود، یک کتابخوان قهار و منتقد کتاب فعال بود؛ وجهی از او که کمتر بررسی شده است.
او اگرچه نزدیک به دودهه، صاحب مسئولیتهای مهمی بود، اما هیچگاه کتاب از دستش نمیافتاد و کم پیش میآمد کتابی بخواند و تحشیهای بر آن نزند و نقد و نظری بر آن ننویسد. هرآنچه هم که مینوشت، مقدمهای خاطرهگونه داشت و به گذشته زندگیاش نقب میزد.
جز این، او به شهادت نوشته خودش، از شیفتگان ناصرخسرو قبادیانی بوده است؛ از سالهای دبیرستان که نوشتار «آواره یمگان» را در کتاب «با کاروان حله»، شاهکار عبدالحسین زرینکوب خوانده بود تا وقتی در دانشگاه فردوسی مشهد، دانشجوی جغرافیا شد.
جالب آنکه اعتراف میکند: «از آن روز تا امروز [1385]، با کاروان حله و با آواره یمگاناش عصای دستم در غالب نوشتنها و گفتارهایم بوده است... حداقل در مدت چهارسال نمایندگی مجلس شورای اسلامی نطقی ننوشتم و بیانیهای آماده نکردم و نامهای فراهم نساختم مگر آنکه چشمی به آواره یمگان نینداخته باشم و نمیدانم بیشتر از روح بلند ناصرخسرو قبادیانی جان میگرفتم و میگیرم.» و حتی تشویق به ناصرخسروخوانی هم میکند که به باور او «میتواند زندگی هر انسانی را که برای خرد و دانش اعتبار قائل است و باطل را یکسره بیاعتبار میشمارد، متأثر سازد و انگیزهبخش برداشتن گامهای بلندتر و محکمتر شود.»
او در ماهنامه آیین، بخش کتاب را ایجاد کرد، اما عمر او و عمر آن، بیش از دو شماره نشد و البته همانها را شاید بتوان، پختهترین نوشتههایش دانست؛ نقدی بر «موسیقی آب گرم» اثر چارلز بوکفسکی و «زبان مادری» نوشته اگوتا کریستف.