رفیق واقعی
اگه از من بپرسن چندتا دوست صمیمی داری، میشمرم:زهرا، عاطفه، دوچرخه و...
تو از همون رفقای نابی هستی که از نوجوونی شعرهام رو خوندی، تشویقم کردی، برام هدیه فرستادی، پنجشنبهها رو متفاوت کردی و باعث شدی حس کنم یهکم با نوجوونهای دیگه فرق دارم، بیشتر دیده شدم و بیشتر به سمت اهدافم سوق پیدا کردم.
تو همون کسی هستی که به خاطرت تصمیم گرفتم همیشه نوجوون بمونم، هنوز مثل سیزده سالگیهام هستم؛ همون شور، همون ذوق، همون حس دمدمیمزاج بودن، فقط یهکم عاقلتر و با تجربهتر شدم. تو نزدیک هفت ماه از من بزرگتری و زودتر از من 20سالگیات رو جشن میگیری و من خوشحالم که از بدو نوجوونیام توی خوشحالیِ تولدت شریک بودم.
تو از انگیزههای ادبیِ منی، انگیزهی تلاش کردن، صبر، دوباره و دوباره نوشتن، ویرایش چندباره. تو از انگیزههای بزرگشدنی، چون میدونم توی روزهایی که دارم به دنیای جوونی پا میگذارم، تنهام نمیگذاری و همیشه این افتخار رو دارم که خوانندهی تراوشات ذهن من باشی.
ما روزهای خوش و روزهای ناخوش کنار هم بودیم، وقتهایی که بهصورت مجازی منتشر میشدی و یا همین دورهای که داریم قرنطینه رو میگذرونیم. و من همیشه میگم: رفقای واقعی تو روزهای سخت شناخته میشن و اینکه تو با همهی سختیها باز کنار من و دوستان دیگهی موندی بیانکنندهی چیه؟ آفرین! رفیق واقعی!
دوستدار تو
مریم خالقی هرسینی، 19ساله از تهران
تصویرگری: مبینا رنجبر، 15ساله از تهران