محمدرضا مرسلی- خبرنگار
چهارراه فخرآباد را بسیاری از مردم تهران میشناسند؛ چهارراهی که بهخاطر مسجد فخر الدوله و ساختمانی که سالها در اختیار مؤسسه ایران اسکرین بود و به ساختمان پرچم معروف شد و بعدتر تخریب و تبدیل به پاساژ شد. کسانی که از این چهارراه چندین بار عبور کرده باشند حتما «عمو محمد» را دیده و میشناسند. عمو محمد کسی است که تابستانهای داغ و زمستانهای سردِ این چهارراه را دیده است. او کسی است که وجب به وجب و تقریبا تمام مغازهداران این محل را میشناسد. مغازه دارانی که بهگفته خودشان، از وقتی آنجا مشغول بهکار شدهاند عمو حسن را دیدهاند. او کسی است که با توان بدنی کم اما با ارادهای قوی هر روز در این چهارراه حضور دارد و کسب درآمد میکند. در همان نگاه اول نجابت چشمانش را از بالای ماسکاش میبینم. میگوید: 35سال است ازدواج کرده، اما هیچ وقت درباره کارش با دیگران حرفی نزده. تمایلی به مصاحبه رسمی هم برای چاپ در روزنامه ندارد. میگوید دنبال کمک دیگران نیستم و به همین روزی حلالِ اندکم راضیام. عمو محمد هر روز چندین نسخه از روزنامه همشهری را به رانندههای پشت چراغ قرمز میفروشد. بهخاطر معلولیتی که دارد 2عصا زیر بغل میزند و به سختی، ولی با عشق کارش را انجام میدهد. عمو محمد میتواند بهخاطر معلولیتی که دارد راههای دیگری را برای کسب درآمد انتخاب کند. راههایی که حتما شما هم پشت چراغهای قرمز طولانی پایتخت دیدهاید. اما اعتقاد و ایمانش این اجازه را به او نمیدهد و اراده قویاش باعث شده تا نان حلال سر سفره خانوادهاش ببرد.ای کاش شهرمان پر بود از این عموهای نازنین. کسانی چون او، قانع ، تلاشگر و شریف که پول درآوردن به هر قیمتی را نمیپذیرند. دوست دارم هر روز به چهار راه فخرآباد بروم، مسجد فخرالدوله را ببینم و نگاهم به چشمان پر مهر و مظلوم عمو محمد بیفتد تا انسانیت، وجدان و کسب رزق حلال در ذهنم تداعی شود.
یادداشت/ عمو محمد دوستداشتنی چهارراه فخرالدوله
در همینه زمینه :