باید کرگدن باشی
احمد محمود بعد از یک عمر نوشتن از دنیا رفت
محمد مقدسی
احمد محمود، سالهای آخر تنگی نفس داشت. یک بار هم سال ۱۳۸۰ همین بیماری ریوی او را به بیمارستان کشاند. سال بعدش هم از اول مهرماه در بیمارستان بستری شد، بعد از چند روز به کما رفت و سرانجام در دوازدهم مهرماه سال ۱۳۸۱ درگذشت. احمد محمود را راوی داستان جنوب میدانستند. والدینش دزفولی بودند و بعد از جنگ جهانی دوم برای کار به اهواز آمده بودند. نام خانوادگیاش «اعطا» بود و خودش، احمد اعطا، داستانهای اولش را که نوشت و برد مجله که چاپ کنند، درخواست کرد آنها را با نام مستعار «احمد احمد» چاپ کنند. داستان اول که با این نام منتشر شد، مشخص شد که از قضا نویسنده دیگری در همان مجله با نام مستعار احمد احمد مینوشته. همانجا داستان بعد را با نام احمد محمود چاپ کردند و این نام تا پنجاه سال بعد که مستمر مینوشت، روی او ماند. محمود دیپلمش را در دبیرستان شاپور اهواز گرفته بود و در اواخر دهه ۱۳۲۰ در جلسات حزب توده شرکت میکرد. بعد هم به دانشکده افسری ارتش رفت و در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جزء افسرانی بود که بازداشت شد. بیشتر بازداشتیها دستهدسته توبهنامه نوشتند و آزاد شدند، جز ۱۳ نفر که محمود هم یکی از آنها بود. محمود تنزل درجه داده شد و سالها به زندان افتاد و بعد هم با درجه سرباز صفر به بندر لنگه تبعید شد. از تبعید که بازگشت، نوشتن را ادامه داد؛ اولین داستانهایش در مجله امید ایران منتشر میشد و بعدها همه را در کتابی به نام «مول» منتشر کرد. احمد محمود نویسندهای در حال تغییر و تغیر بود، او آهسته و پیوسته و خودآموخته جلو آمد؛ نوشتن را از روی دست صادق هدایت و دیگر نویسنده جنوب، صادق چوبک، آموخت. تأثیر هدایت و چوبک بر داستانهای کوتاه و اولیه محمود کاملا واضح بود. اما محمود از این دو عبور کرد و در اولین رمان خود با نام «همسایهها» اولین گام بلند برای نویسنده حرفهای شدن را برداشت. همسایهها آن قدر او را معروف کرد و آن قدر ستایش شد که بعد از آن محمود یکسره به کار نوشتن مشغول شد. داستان بعدیای که نوشت در واقع ادامه همسایهها بود. خالد، قهرمان داستان همسایهها، که در آن رمان به بلوغ میرسد و وارد مبارزه میشود، در «داستان یک شهر» به بندر لنگه تبعید میشود. قدرت محمود در زبان روان و تصویرساز او بود. او بعد از انقلاب و با شروع جنگ به اهواز بازگشت و بعد از شهادت برادرش در ابتدای جنگ، اولین رمان جنگیاش را با نام «زمین سوخته» نوشت. مواجهه بیمهابا و غافلگیرانه او با تجاوز دشمن و درماندگیاش در از دست دادن سرزمینی که به آن عشق میورزید، با زبان تلخ همیشگیاش، زمین سوخته را به یکی از آثار شاخص ادبیات جنگ تبدیل میکند که در زمان خود قدر دیده نشد و باید سالها میگذشت تا این تصویر قدر دانسته شود. از نیمههای دهه ۱۳۶۰، کتابهای محمود در راهروهای وزارت ارشاد درگیر ممیزی شد و چاپ نشد. محمود روزگار سختی را از سرمیگذراند، اما لحظهای از نوشتن دست نکشید و بعد از جنگ و در ابتدای دهه ۱۳۷۰ رمان سهجلدی «مدار صفر درجه» را نوشت. این رمان حاصل عمر و خلاصه تلاشهایش در هنر رماننویسی بود. در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قرار بر این بود که از احمد محمود و حاصل عمرش که رمانهایش بودند، تقدیر شود که به دلایلی نامعلوم تندیس در انتهای مراسم به او تقدیم نشد. این موضوع سبب تولد جایزهای ادبی بهوسیله نویسندگان و منتقدان مطبوعاتی شد و در اولین سالش بابت یک عمر تلاش ادبی محمود از او تقدیر کردند. در سال ۱۳۷۹ احمد محمود، رمان دوجلدی خود «درخت انجیر معابد» را منتشر کرد که از نظر تعداد شخصیتهای داستانی کمنظیر بود. سال بعد و در اولین سال برگزاری جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری، آخرین رمان احمد محمود جایزه بهترین رمان سال را دریافت کرد. احمد محمود نویسندهای گوشهگیر بود. مهمترین و بهترین کار دنیا را نوشتن میدانست و بیوقفه مینوشت. تجربه زیستهاش پربار بود و هر چه را که مینوشت، چه از نظر فرم و زبان و چه از نظر درونمایه همه را خود آموخته بود و خود ساخته بود. داستانهای او کلاس نثر و فضاسازی در رمان فارسی هستند؛ نه مغلق و پیچیده نوشت، نه در هپروت. کتابهایش خوانده میشدند و میشوند؛ هنوز بعد از سالها در محاق بودنش، همسایهها خوانده میشود و رمان حجیم مدار صفر درجه او در روزگاری که کسی حوصله خواندن ندارد، به چاپهای مجدد میرسد. او در همه سالهای نویسندگیاش، نه مریدپروری کرد و نه ذرهای از آزادگیاش کاسته شد. سالها با فقر واقعی زیست و در پی عدالت اجتماعی بود؛ او جایی در یادداشتهای روزانهاش نوشته بود برای نویسنده بودن در این سرزمین باید کرگدن باشی.