مرور آثار مایکل داگلاس در شبکه نمایش
مرد آمریکایی امروز
یاور یگانه- روزنامه نگار
فعلا که همچنان، مثل یک سال گذشته، بهترین راه برای جلوگیری از ابتلا به کرونا، پرهیز از رفتوآمدهای غیرضروری و ماندن در خانه است. تماشای فیلم، یکی از سرگرمیهایی است که میتواند به گذر زمان کمک کند. این هفته شبکه نمایش در بخش «صحنهگران» که هر هفته به مرور برخی از آثار یک بازیگر اختصاص دارد، سراغ مایکل داگلاس رفته و 7فیلم از او را نمایش میدهد. دیوید تامسون، منتقد سینما، داگلاس را چنین توصیف میکند: «داگلاس قادر به بازیکردن در نقش شخصیتهای ضعیف، سستاخلاق، سازشگر و حریص به احساسات نامشروع بود بدون اینکه پاکدامنی ذاتی یا استعداد درستکاری مورد نیاز برای یک قهرمان را از دست بدهد.» راب اِدِلمَن نیز بر شباهت نقشهای داگلاس تأکید میکند و مینویسد؛ داگلاس در بعضی نقشهای اصلیاش، مرد آمریکایی معاصر، سفیدپوست و از طبقه متوسط به بالا را به تصویر میکشد که بهخاطر تحقیرهای واقعی یا واهی جنسی، خود را گرفتار خشم زنان میبیند. داگلاس که هم بهعنوان تهیهکننده فیلم تحسینشده «دیوانه از قفس پرید» (ساخته میلوش فورمن، 1975) و هم برای بازی در نقش گوردون ژِکو در فیلم «وال استریت» (اولیور استون، 1987) موفق به دریافت جایزه اسکار شده، خود را اول بازیگر و بعد تهیهکننده میداند: «در بازیگری شما میتوانید یک بچه باشید. بازیگری بهدلیل معصومیت و سرگرمکنندگیاش شگفتانگیز است.» مایکل داگلاس، پسر کرک داگلاس، بازیگر افسانهای هالیوود است و در رشته هنرهای دراماتیک تحصیلکرده. پخش فیلمهای داگلاس از دیروز آغاز شده و تا آخر هفته، هر شب ساعت 21، از شبکه نمایش ادامه دارد. روز گذشته، فیلم اسکاری داگلاس، «وال استریت»، در شبکه نمایش نشان داده شد، اما اگر موفق به دیدن این فیلم نشدهاید، میتوانید نسخه دوبلهشده آن را با کمی جستوجو در اینترنت پیدا کنید.
یکشنبه: سلطان رویاها (مایک کیهیل، 2007)
فیلمی کمدی درباره مشکلات دختری نوجوان با پدر شیدایش که لحظات سرگرمکنندهای در آن وجود دارد. میراندا دختری 16ساله است که مادرش ترکش کرده و از مدرسه نیز اخراج شده است. او برای تامین معاش در مکدونالد مشغول بهکار شده درحالیکه پدرش چارلی در یک مؤسسه روانی بستری است. به اعتقاد برخی منتقدان، این فیلم یکی از بهترین بازیهای مایکل داگلاس است و شباهتهایی بین شخصیت چارلی و راندل مکمورفی (شخصیت فیلم «دیوانه از قفس پرید» با بازی جک نیکلسون و به تهیهکنندگی خود داگلاس) وجود دارد. نام اصلی فیلم «شاه کالیفرنیا» است که در ترجمه به «سلطان رویاها» تغییر کرده که شاید علت انتخاب این نام بهدلیل شخصیت رویاپرداز و خیالاتی چارلی باشد. این فیلم داستانی دنکیشوتوار دارد و رابطه پرکشمکش این پدر و دختر موتور محرکه فیلم است.
دوشنبه: مرد مورچهای (پیتون رید، 2015)
اگر از طرفداران دنیای ابرقهرمانی ماروِل باشید، حتما از ارتباط این فیلم با سایر فیلمهای مجموعه «انتقامجویان» آگاه هستید. با اینکه نقش اصلی این فیلم بر عهده پل راد است و مرد مورچهای با بازی او در کانون روایت فیلم قرار دارد، اما مایکل داگلاس در نقش هنک پیم توانسته بهخوبی از پس ایفای نقش مرد مورچهای بازنشسته و مسنی که بیشتر دغدغه آینده و سلامتی و شادی دخترش را دارد، برآید. داگلاس در هنگام بازی در این فیلم 71سال داشت و طبیعتا نمیتوانست به اندازه بازیگران جوان این فیلم در صحنههای اکشن و پر
زد و خورد آن مشارکت کند، اما اصلا نباید فکر کنید که داگلاس حضوری تزیینی در این فیلم دارد. هر بار که نمایی از او روی صفحه میآید، صلابت و البته شوخطبعی ظریفی که در بازیاش جریان دارد، به وضوح لمس میشود. بدهبستان او با پل راد و اوانجلین لیلی ـ که نقش دخترش را بازی میکند ـ دلچسب و خوشایند است.
سهشنبه: اتاق ستاره (پیتر هایمز، 1983)
این تریلر جنایی، داستان شهری است که در آن قتلهای مشکوکی رخ میدهد و پلیس نمیتواند سرنخی از قاتل بهدست آورد. پلیس چند فرد را که مظنون به قتل هستند، بازداشت میکند، اما چون مدرک قابلقبولی ندارد، دادگاه آنها را آزاد میکند. قاضی ارشد استیون هاردین با بازی مایکل داگلاس میداند که افراد مظنون گناهکار هستند اما نبود مدارک کافی او را از اجرای عدالت بازمیدارد. او از طریق یکی از همکارانش، از وجود گروهی از قضات آگاه میشود و در مواردی که قانون از اجرای عدالت عاجز است و خودشان با استخدام آدمکشها سعی در اجرای عدالت دارند. اتاق ستاره شروع خوبی دارد اما در ادامه کمی از نفس میافتد اما رازآمیزبودنش باعث میشود تا آخرین لحظه دست از تماشای آن نکشید.
چهارشنبه: سقوط (جوئل شوماخر، 1993)
ویلیام فاستر با بازی مایکل داگلاس مردی است که همه ناملایمات زندگی در آن واحد به او یورش آورده است؛ همسرش از دادگاه حکمی گرفته که مطابق آن ویلیام حق نزدیکشدن به او و فرزندانشان را ندارد و در عین حال کارش را هم از دست داده است. در چنین شرایطی، وقتی کولر خودروی ویلیام در ترافیکی کشنده از کار میافتد، او رسما دچار فروپاشی عصبی میشود و سعی میکند به شیوه خودش همه مشکلاتش را حل کند. ویلیام ظرف چند ساعت علیه همهچیزهایی که تا این لحظه زندگی او را در دست گرفته و بر آن حکم راندهاند، میشورد و به یاغیای تبدیل میشود که مردم شهر را به وحشت میاندازد. رابرت دووال نقش پلیسی را بازی میکند که بهدنبال دستگیری ویلیام است. سکانس افتتاحیه فیلم شباهتهایی به فیلم «هشتونیم» فلینی دارد که در آن مردی در ترافیکی که گویا قرار بر حرکتش نیست، گیر کرده است؛ یکی از بهترین کارهای شوماخر و یکی از بهترین بازیهای داگلاس.
پنجشنبه: بازی (دیوید فینچر، 1997)
راجر ایبرت فقید درباره بازی مایکل داگلاس در این فیلم گفته بود که او بهترین بازیگر برای این نقش بوده است؛ کسی که میتواند هم باهوش، هم خونسرد و هم عصبی بازی کند. خود مایکل داگلاس درباره این فیلم گفته: «فکر میکنم چیزی که بیشتر از همه به آن افتخار میکنم، این است که این فیلم یکی از معدود فیلمهایی است که نمیتوانید پایانش را حدس بزنید. به همینخاطر است که من طرفدار ورزش هستم، در ورزش شما نمیتوانید حدس بزنید که در آخر کار چه اتفاقی رخ میدهد. بیشتر فیلمها را از نیمه میتوان حدس زد که در آخر چه اتفاقی میافتد. در بازی شما هرگز نمیتوانید بفهمید که در آخر چه اتفاقی میافتد.» بازی داستانی معمایی و پرهیجان دارد که دقیقا تا لحظه آخر نفستان را بند میآورد.
جمعه: چیزی نگو (گری فِلِدِر، 2001)
این فیلم هرچند با نقدهای منفی منتقدان مواجه شد، اما فروش خوبی در گیشه داشت. داگلاس در این فیلم نقش دکتر نِتان کنراد، رواندرمانگر برجسته نوجوانان را بازی میکند که بهطور ناخواسته درگیر ماجرایی خطرناک میشود. بریتانی مورفی نقش بازیگر مقابل داگلاس را دارد. با اینکه منتقدان فیلم را چندان تحویل نگرفتند، اما چهبسا تماشای آن در جمعهای که برنامههای تلویزیون اصلا متنوع نیست، انتخاب بهتری از سایر برنامهها باشد.