• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 14 دی 1399
کد مطلب : 120698
+
-

لوح مغشوش

امیرخانی نورسیده‎‌‎ای بود که زود گوی و میدان را از رقیبان همچنان در اوج ربود

نثر
لوح مغشوش


علی‌اکبر شیروانی

رضا امیرخانی در میانه دهه 70 جوانی بود جویای تمایز و از همان کتاب اول، «ارمیا»، قهرمان داستانش را متمایز از دیگران می‎‌‎دید. امیرخانی نورسیده‎‌‎ای بود که زود گوی و میدان را از رقیبان همچنان در اوج ربود و نویسنده‎‌‎ای شد شهره شهر و همواره مورد توجه. قصدم داوری منش و رفتار امیرخانی نیست؛ این نمود و نمونی است از شیوه او در نثر و زبان. امیرخانی نه نخستین نویسنده‎‌‎ای بود که حرف‎‌‎هایی درباره زبان داستان و رسم‎‌‎الخط داشت و نه آخرین آنها؛ بیش از 3 دهه بود که زمزمه‎‌‎های زبانشناسان و داستان‎‌‎نویسان به گوش می‎‌‎رسید، اما او بیش از دیگران زبان و داستان را دستمایه تمایز قرار داد. بن‎‌‎مایه نثر امیرخانی برگرفته از زبان عامیانه و بازار است و نوشته‎‌‎هایش رنگ برخی از نویسندگان دهه 40را گرفته است. شهرت امیرخانی، شهرتی گره‌ خورده با امر سیاسی، روزبه‎‌‎روز به آشفتگی زبان افزود و سیلی شد خانمان‎‌‎برانداز. «باز هم مکث همیشگی ارمیا. به اینجای نماز که می‎‌‎رسید صورتش درهم می‎‌‎رفت. فکری به پیچید‎‌‎گی و درهم‎‌‎ریخته‎‌‎گی موهایش به جای روی سر، توی سرش ریشه می‎‌‎دواند: من چه ربطی به بند‎‌‎گان صالح خدا دارم؟ شاید خدا خواسته مرا مسخره کند. من با... و بعد گناهان کوچک و بزرگش را به یاد می‎‌‎آورد. خجالت مثل برق‌گرفتگی‎‌‎ می‎‌‎لرزاندش و بعد هم متوجه مکث زیادش می‎‌‎شد. ـ السلام‌علیک و رحمه‎‌‎الله و برکاته. نگاهی به راست؛ از کنار مهر تا ته سنگر که یک متر بیشتر نبود و فقط 2کیسه خواب خلوت گلیم و دیوار کیسه‎‌‎شنی را به‌هم می‎‌‎زد. نگاهی به چپ؛ دیوار کیسه شنی، 2کاسه مسی با 2قاشق که سرشان را نتوانسته بودند به‎‌‎طور کامل پشت کاسه‎‌‎ها پنهان کنند، 2قوطی کنسرو دربسته، ساعتی که دو عقربه‎‌‎اش همد‌‎یگر را پنهان کرده بودند البته درست بود، ساعت فقط یک و پنج دقیقه بود و لبه کناری سجاده؛ و بعد هم چشم‎‌‎ها راه عادی خود را گرفتند». 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :