روایت منصور حقیقتپور، معاون سابق منطقهای سردار سلیمانی از شخصیت دیپلماتیک و توان نظامی سردار:
«دیپلماسی جهادی» شیوه سردار بود
محسن تولایی
ابعاد نفوذ فرمانده نیروی قدس سپاه در مناسبات سیاسی غرب آسیا شاید تا سالها در زمره طبقهبندیهای نظامی قرار گیرد، اما آثار این نفوذ و همچنین حاکمیت سردار بر دلهای مردم ایران و منطقه، عیان است. منصور حقیقتپور، ۱۲سال معاون منطقهای سردار شهید قاسم سلیمانی بود؛ از سال۷۶ به بعد. او قبل از انتقال سردار سلیمانی از نیروی زمینی سپاه به نیروی قدس هم در این نیرو حضور داشت. روایتهای او از نقش سردار سلیمانی در نیروی قدس سپاه را میخوانید:
اگر بخواهیم یک دستهبندی از آشنایی شما با سردار سلیمانی داشته باشیم، شامل چه دورههایی میشود و کدام دوره پررنگتر است؟
سردار سلیمانی یک سابقه جبههای داشتند که من در این سابقه جبههای توفیق همکاری با سردار را نداشتم. اما وقتی که ایشان قرارگاه قدس سیستان و بلوچستان را برای تامین امنیت جنوب شرق کشور تحویل گرفتند، من کارهای ایشان را رصد میکردم؛ ضمن اینکه ما در نیروی قدس بودیم و ایشان در نیروی زمینی. همکاری از نزدیک نداشتیم و در برخی موارد ما با ایشان رایزنی میکردیم و نظرات ایشان را میگرفتیم. عمده همکاری بنده با ایشان زمانی بود که به نیروی قدس آمدند. از زمانی که ایشان بهعنوان فرمانده نیروی قدس معرفی شدند، من رابطه تنگاتنگی با ایشان داشتم؛ چه در انجام ماموریتها، چه رایزنیها و چه در مشاورهها توانستیم ایشان را بشناسیم.
اوج این همکاریها در کدام حادثه و واقعه طی سالهای ۷۶ تا ۸۸ بود؟
ما خاطرات زیادی با ایشان داریم. در مراسم معارفه وقتی نوبت صحبت سردار سلیمانی شد، گفتند: من امروز غسل شهادت کردم برای این کار. ایشان با علم به این نوع کار کردن که سرانجامش شهادت است، در بدو ورود به نیروی قدس شهادت را در آیینه پیشروی خود دیدند. این نشان میداد که سردار سلیمانی نیت بسیار بلند و محترمی داشت.
نحوه معرفی و انتصاب ایشان بهعنوان فرمانده سپاه قدس چطور بود؟
اول توضیح بدهم که اصطلاح سپاه قدس بهنادرستی جاافتاده است. ۳تیپ ما میشود یک لشکر و ۳لشکر میشود یک سپاه و ۳سپاه ما یک نیرو، مثل نیروی قدس میشود. ایشان را حضرت آقا بهعنوان فرمانده نیرو منصوب کردند؛ بنابراین اصطلاح سپاه قدس غلط است و نیروی قدس درست است. ما وقتی طرح سازمان نیرو را بهعنوان سازمان سپاه نیروی قدس نوشتیم، آیتالله خامنهای این عبارت را برگرداندند و فرمودند که سپاه قدس ننویسید، بنویسید نیروی قدس. درباره انتصاب ایشان، تصمیمات بالادستی بود و از جزئیاتش خبر نداشتم، ولی ایشان فرمانده قابلی بودند و بهطور حتم در معرفی ایشان نقش اصلی را ایفا کرده است.
آنچه باعث شد نیروی قدس سپاه را با نام ایشان بشناسند بهخاطر همین ابعاد شخصیتی سردار سلیمانی بود؟
نیروی قدس قبل از ایشان هم وجود داشت. حزبالله لبنان کی بهوجود آمد؟ نیروی قدس حزبالله را به دنیا آورد. تلاشهایی که سپاه در بوسنی انجام میداد و تلاشهایی که سپاه در افغانستان برای مجاهدین میکرد، متقدمتر از دوره سردار سلیمانی بودند. دوره سردار سلیمانی یک دوره انفجاری در رشد نیروی قدس و مطرح شدن آن است. نیروی قدس از پشت صحنه داخل صحنه میآید و برکت پیدا میکند. نیروی قدس به عراق وارد میشود. ما قبل از این هم قرارگاه رمضان را داشتیم که کار عراق را زیرنظر نیروی قدس انجام میداد، ولی چون میدان جهاد در بحث عراق، لبنان، فلسطین، سوریه و یمن خیلی جدیتر، وسیعتر و آشکارتر شد، به موازاتش سردار سلیمانی هم مطرح شد. من ۱۲سال معاون ایشان بودم و در ابعاد مختلف با ایشان کار میکردم. در افغانستان واقعا به احمدشاه مسعود کمک کردند و احمدشاه مسعود خیلی به سردار سلیمانی علاقهمند بودند، ولی تا آن مقطع نمیشد گفت ما داریم چه میکنیم. در مقطع کنونی امکان عرضه این ماموریتها و کارها با توجه به اهمیتش و تأثیرش بر امنیت ملی ما آشکارتر شد و زحمت ایشان هم بهنحوی مطرحتر شد و مردم متوجه شدند.
اعتماد مقامات نظام به سردار سلیمانی و مشورتهایی که از ایشان میگرفتند، چطور شکل گرفت؟
سردار سلیمانی خودشان از ظرفیت و توانایی خوبی برخوردار بودند و هنر دیگری هم داشتند؛ اینکه با بسیاری از کارشناسها میتوانستند کار کنند. نکته سوم هم اینکه ایشان به حوزههای اصلی جریانات، مثلا در حزبالله به شخص سیدحسن نصرالله و در جریان فلسطین به بچههای آنجا وصل بودند و این مطالب را برای تولید تصمیم و فکر به جمهوری اسلامی میآوردند و از آنها استفاده میکردند. ایشان دسترسی نابی به اطلاعات و تحلیلها داشتند و از قدرت اقناع خوبی هم برخوردار بودند؛ مثلا در بحثهایی که در شورایعالی امنیت ملی میشد یا در بحثهایی که در وزارت امور خارجه میشد، سردار سلیمانی میتوانستند اقناع کنند و مقامات و مسئولان هم به جمعبندیهای ایشان احترام میگذاشتند.
ما در سوابقی که از سردار سلیمانی میخوانیم با نخستین حضورهای منطقهای ایشان در بحث افغانستان و بعدا مذاکرات دوره فروپاشی رژیم صدام حسین در عراق و جنگ ۳۳روزه لبنان برخورد میکنیم. شرح شما بر این سوابق چیست؟
حضور ایشان در اینجاها برجسته است؛ مثلا در بحث جنگ افغانستان در دفاعی که جمهوری اسلامی از مجاهدین خصوصا جریان تاجیک انجام میداد، نقش ایران برجسته بود، ولی نمیشد خیلی از این موارد را مطرح کرد. همینطور در عراق حمایتهایی که از مجلس اعلای عراق و سپاه بدر عراق شد از قبل وجود داشت، ولی در دوره سردار سلیمانی عملیاتیتر شدند و باعث شد سردار سلیمانی هم مطرحتر شود.
همکاری شما با ایشان چه بود؟
من ۱۲سال معاون منطقهای سردار سلیمانی بودم.
چه عواملی باعث شد وجه نظامی سردار سلیمانی با بعد دیپلماتیک نظام پیوند بخورد؟
خیلی چیزها را نمیتوان بازگو کرد. ما چیزی به نام دیپلماسی عمومی و جاری کشور داریم که وزارت امور خارجه انجام میدهد، اما برابر قانون اساسی و آموزههای دینیمان موظف هستیم که از محرومان و مستضعفان دفاع کنیم. ما قدسیها اسم این دفاع را دیپلماسی جهادی میگذاریم؛ یعنی دیپلماسیای که به مجاهدان بوسنی کمک میکند و دیپلماسیای که به مجاهدین لبنان و فلسطین کمک میکند. وزارت امور خارجه که نمیتواند این کار را انجام دهد. وزارت امور خارجه در یک مجمع بینالمللی با بیانیه این کار را میکند. اینکه با آموزش و اقدامات مستشاری کمک به جریانات آزادیبخش شود، کار وزارت امور خارجه نیست. دیپلماسی جهادی هم مجاهد میخواهد؛ کسی که در دفاعمقدس امتحان جهاد داده باشد و نمره قبولی گرفته باشد، راحتتر میتواند در این مسیر، توانمندیها و کارکرد خودش را نشان دهد.
این نقش از همان سال۷۶ برای نیروی قدس تثبیت شد؟
خیر. قبل از این هم بود.
از چه زمانی فعالیتهای این نیرو با وزارت امور خارجه پیوند سازمانیافته میخورد؟
ببینید سپاه از وقتی تشکیل شده بخشی به نام بخش نهضتها داشته است که زمانی در اختیار افراد مسئلهدار بود، ولی بعدا در اختیار خود سپاه قرار گرفت و بعد هم نیروی قدس شد. وقتی حضرت آقا رهبری را برعهده گرفتند و سازماندهی مجدد سپاه را شروع کردند، یکی از دستاوردهای فکری ایشان تبدیل واحد نهضتهای سپاه به نیروی قدس سپاه بود.
یعنی از ابتدا چنین موقعیتی برای نیروی قدس برنامهریزی شده بود؟
بله. زمانی که سپاه در بوسنی به مجاهدان کمک کرد، سردار سلیمانی نبود. این کارها از قبلتر هم در فلسطین و لبنان انجام میشد. اصلا چهکسی حزبالله لبنان را بهوجود آورد؟ همین جریان بهوجود آورد.
تحت فرماندهی چهکسی انجام میشد؟
آقای سردار وحیدی بودند.
دیپلماتها ازجمله آقای حسین امیرعبداللهیان بارها از سردار سلیمانی بهعنوان سردار صلح یاد میکنند. چطور ممکن است یک فرمانده ارشد نظامی سردار صلح باشد؟ علیالقاعده ارزشهای یک فرمانده را باید با حجم تخریبهای وارده علیه دشمن بسنجند، ولی سردار سلیمانی این قاعده را شکستند. چطور این اتفاق افتاد؟
من ایشان را سردار جهاد و امنیت برای جهان اسلام میدانم. صلح زمانی با جنگ بهدست میآید و زمانی با گفتوگو.
این تعبیر بهخاطر تعامل بسیار گسترده سردار سلیمانی پشت قضایای منطقهای بوده است. شاید ایشان پیشاپیش جلوی خیلی از تنشها را با همین مراودات گرفتند تا اینکه بخواهد مسئله به عرصه نظامی کشیده شود.
اسم این را دیپلماسی صلح نمیگذارم. یک تدبیر درست نظامی و یک رفتار صحیح نظامی بوده است که استراتژی تامین امنیت میدان جنگ را ساری و جاری میکند. صلح مفهوم دیگری را به ذهن آدم متبادر میکند.
آیا نقش ایران در مذاکرات عراق قبل و بعد از فروپاشی رژیم صدام معنای دیپلماتیک نداشت؟
بله. لازم میشود آدم در وسط میدان جنگ هم مذاکره کند. ایشان در مذاکرات عراق خیلی زحمت کشیدند. سردار سلیمانی در شکل دادن به این قدرتی که مسلمانان و شیعیان در اختیار دارند، خیلی زحمت کشیدند.
نوع نگاه و بینش سردار سلیمانی به جایگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و مراودات جمهوری اسلامی نقلقولهای متعددی را بهدنبال داشته است. نگاه ایشان به بحث سیاست خارجی چگونه بود؟ نگاه بسته درونگرا داشتند یا قائل به تعامل بودند؟
سیاست خارجی تعریفی دارد و ابزاری. سیاست خارجی تامینکننده همه نیازهای جهاد نیست. کاری که سردار سلیمانی در شمال عراق میکند تا داعش نتواند شمال عراق را بگیرد، کار دیپلماسی نیست. این کار دیپلماسی جهادی است که سردار سلیمانی به آقای بارزانی میگوید چند ساعت آنجا را نگه دار تا من برسم. ایشان با حدود ۵۰نفر به آنجا میرود و کاری میکند کارستان. دستگاه دیپلماسی ما نمیتواند چنین کاری کند. الان دستگاه دیپلماسی ما در قفقار چهکار کرد؟ واقعا چگونه توانست منافع ملی ما را در قفقاز تامین کند؟ ما شاهد تاراج منافع ملیمان در قفقار بودیم. من مطمئنم اگر سردار سلیمانی بود، جور دیگری رفتار میکرد. برد پرواز دیپلماسی برد محدود و مشخصی است. با دیپلماسی، یعنی ابزاری که در اختیار مذاکرهکنندگان ماست، نمیتوانیم به همه اهداف بینالمللی دسترسی پیدا کنیم. ما نیاز به پرواز بلندتر داریم که این پرواز بلندتر را مردان جهاد، مقاومت و شهادت مثل سردار سلیمانی انجام میدهند.
آقای ظریف، وزیر امور خارجه بارها به جلسات سهشنبه خودشان با سردار سلیمانی اشاره داشتند. این دیدارها در دوره وزارت امور خارجه آقای ظریف شکل گرفتند؟
خیر اینطور نیست. سال۷۶ آقای کمال خرازی، وزیر امور خارجه بودند. سردار سلیمانی تازه تشریف آورده بودند نیروی قدس. یک موضوعی در ارتباط با یک حوزه جغرافیایی مطرح شده بود. بنده و سردار سلیمانی با هم به مرکز مطالعات وزارت امور خارجه رفتیم و با مسئولان و وزیر مذاکره کردیم. آقای سردار سلیمانی هیچ ارادهای برای جا گذاشتن دستگاههای این کشور نداشت. سردار سلیمانی حامی، تقویتکننده و پرکننده خلأهای آنها بوده است. با شناختی که از دیپلماسی کشور داشت از لحاظ نیروی انسانی نیز به دستگاه دیپلماسی کشور کمک میکرد. این مراودات از زمانی که ایشان به نیروی قدس آمدند، وجود داشت، ولی در دوره اخیر نیاز بود بیشتر شود و همین اتفاق هم افتاد. ایشان با تمام دستگاهها مذاکره داشت و صحبت میکرد. آقای سلیمانی مکمل رفتارهای نظام در سطح بینالملل بود، حرکت مستقل دیگری که نبود. ایشان هر کاری که میخواست بکند، باید مجوزی از شورایعالی امنیت ملی و ستاد کل نیروهای مسلح میگرفت. آنها تأیید میکردند و ایشان هماهنگیها را انجام میداد و بهراحتی هم میتوانست هم با وزارت اطلاعات هماهنگ باشد و هم با وزارت امور خارجه.
درواقع میتوانیم بگوییم نحوه مدیریت سردار سلیمانی در حوزه کاری خودش بهگونهای بود که احساس رقابت و موازیکاری هم در وزارت خارجه شکل نگیرد.
بله. همینطور است. ایشان خودش را سرباز نظام میدانست. هیچگاه چنین کاری نمیکرد. هماهنگیها و نشست و برخاستهای ایشان با وزارت امور خارجه برای همین بود که خلئی پیش نیاید و جمهوری اسلامی ایران ید واحدهای در رفتارهای بینالمللی خودش باشد.
نفوذ سردار سلیمانی در مناسبات قدرت، تکرارشدنی است؟
والا من امیدوارم که آن سیاق ادامه پیدا کند، ولی اینکه سردار سلیمانی دیگری میتوانیم پیدا کنیم باید خیلی زحمت بکشیم. ایشان نان حلال خوردند و روحشان در جهاد و مبارزه صیقل پیدا کرد و از دنیا هم بریده بودند.
سردار سلیمانی در سالهای اخیر در نظرسنجیهای مختلف بهعنوان یکی از محبوبترین چهرههای داخل ایران معرفی میشد؟ چه خصیصه یا خصایصی ایشان را تا این حد محبوب کرده بود؟ چطور یک فرمانده نظامی در رده فرماندهان سپاه تا این حد محبوبیت پیدا میکند و الگو میشود؟
اخلاص سردار سلیمانی در جهاد و مبارزه این ویژگی را در ایشان رقم زده بود. تواضع و محبت ایشان با خیلی از دوستانش چنین محبوبیتی را تشدید کرده بود. البته همه اینها حمل بر توانمندیهای فرماندهی ایشان بود. مبنا شخصیت توانمند و هوشمندی ایشان در حوزه کاریشان بود، ولی به زیور اخلاق آراسته شده بود. سردار سلیمانی دنیا را طلاق داده بود. رهایی از دنیا این چنین نگاه شرف و کرامت در انسان ایجاد میکند.
در خاطرات سال ۷۶ آقای هاشمی آمده است که سردار سلیمانی از دخالت برخی عناصر سپاه در انتخابات آن سال به نفع یکی از نامزدها، گلایه پیش آقای هاشمی میبرند. این روحیه بیطرفی سردار سلیمانی چقدر در محبوبیت ایشان تأثیر داشت؟ آیا رفتار مشابهی در حوزههای دیگر هم از ایشان سراغ دارید؟ اینکه به کدام سمتوسو گرایش داشتند؟
ایشان خودش هم میگوید که نه اصلاحطلب است و نه اصولگرا. ایشان یک انقلابی است. انقلابی میتواند رفتارهای صحیح اصولگرایی را تأیید کند، رفتارهای غلط اصولگرایی را رد کند و رفتارهای خوب اصلاحطلبها را هم تأیید کند. ویژگی سردار سلیمانی این بود که دوستانی از هر دو جناح داشت و جالب این است که هر دو جناح هم ایشان را قبول دارند. این مدل کارساز است و ما این مدل را دوست داریم.
در محافل و گعدههای شخصی احساس میکردید جهتگیری باندی و جناحی به سمت گروهی داشته باشند؟
خیر. ایشان مثلا برخی مواضع آقای احمدینژاد را تأیید میکرد و برخی مواقع خودم شاهد بودم با ایشان بهدلیل برخی ناکارآمدیها و ضعفهایی که در حمایت از سوریه بود، برخورد میکرد. سردار سلیمانی از سیاق رهبر انقلاب که میتوانند برادر و پدری برای همه جریانات باشند، استفاده کرد. هیچکس نمیتواند بگوید ایشان اصولگرا بود یا اصلاحطلب.