• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 10 دی 1399
کد مطلب : 120381
+
-

خنیاگر غمین خوش‌آوا

سیاوش کسرایی، از بازماندگان نسل نخست شاعران پس از نیما، در بهمن 1374زندگی را بدرود می‎‌‎گوید

شعر
خنیاگر غمین خوش‌آوا


مرتضی کاردر 

تو قامت بلند تمنایی‎‌‎ای درخت 
همواره خفته است در آغوشت آسمان/ بالایی‎‌‎ای درخت!/ دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار/ زیبایی‎‌‎ای درخت! 
در میان نسل نخست شاعران پس از نیما شعری شکل می‎‌‎گیرد که بیشتر از آنکه پیام نیما را در نگاه تازه به شعر دریافته باشد و در جوهر شعر نیمایی باشد، به‎‌‎ظاهر نیمایی است و در حقیقت قصیده‎‌‎هایی است که به لطف وزن نیمایی کوتاه و بلند شده. شعری که اغلب زبانی ساده دارد و بی‎‌‎آنکه شعر درگیر استعاره‎‌‎ها و تصویرهای پیچیده شود، از حداقل فنون شعری استفاده می‎‌‎کند. همچنان‎‌‎که استفاده از تصویرها نیز حداقلی است و در حقیقت تصویرها، مثل شعر سنتی، به کمک بیان مقصود شاعر می‎‌‎آیند. میزان بیان مستقیم در شعرها کم نیست. اطناب ویژگی جدایی‎‌‎ناپذیر این شعر است، چه وقتی قرار بر بیان مستقیم باشد، تکرار و اطناب اجتناب‎‌‎ناپذیر است. شعری که بیشتر از اینکه ساختمند باشد، توصیفی است و برای توصیف‎‌‎ها نیز اغلب از عناصر آشنای طبیعت بهره می‎‌‎برد و... در نتیجه شعر برای عموم مخاطبان آسا‎‌‎ن‎‌‎یاب است و خوانندگان شعر فارسی در سده گذشته همواره از این شعرها استقبال کرده‎‌‎اند. سیاوش کسرایی یکی از ارباب انواع چنین شعری است.
وقتی که بادها/ در برگ‎‌‎های در هم تو لانه می‎‌‎کنند/ وقتی که بادها/ گیسوی سبزفام تو را شانه می‎‌‎کنند/ غوغایی‎‌‎ای درخت!/ وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است/ در بزم سرد او / خنیاگر غمین خوش‎‌‎آوایی ‎‌‎ای درخت! 
علی‎‌‎القاعده نمی‎‌‎توان درباره سیاوش کسرایی سخن گفت و نامی از حزب توده به میان نیاورد. او شاعری حزبی است که سال‎‌‎ها از حمایت حزب توده برخوردار بوده. تبلیغات حزب در محافل و نشست‎‌‎ها و جزوه‎‌‎ها و نشریات و رسانه‎‌‎های گوناگون او را به‎‌‎عنوان شاعری بزرگ و زبان شعر کارگری مطرح کرده و در فراگیری شعر او تأثیر بسیار داشته است. اما حالا که به شعر او می‎‌‎نگریم، آیا فارغ از شعرهایی که در شعر سیاسی امروز ایران ارزش تاریخی دارند، از نظر شعری چیزی برای عرضه و ارائه دارند؟ آیا او در جایگاهی بلندتر از شاعرانی مثل فریدون مشیری یا حمید مصدق قرار می‎‌‎گیرد؟ 
در زیر پای تو/ اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان/ صبحی ندیده است/ تو روز را کجا؟/ خورشید را کجا؟/ در دشت دیده غرق تماشایی‎‌‎ ای درخت؟
سیاوش کسرایی سال‎‌‎های زیادی شعر سیاسی را در ایران نمایندگی می‎‌‎کند و کارکرد تازه‎‌‎ای به واژه‎‌‎های آشنایی چون شب و روز و زمهریر و زمستان و جنگل و درخت و... می‎‌‎دهد. شعر او الگوی شعر سیاسی ایران در دهه‎‌‎های 40 و 50 خورشیدی است. بدون آشنایی با گفتمان شعر سیاسی ایران شاید خوانش شعرهای او ناقص بماند. آیا او توانسته است شعری مثل شعر «زمستان» مهدی اخوان ثالث خلق کند که محل خوانش‎‌‎های گوناگون سیاسی باشد اما ارزش زیبایی‎‌‎شناختی‎‌‎اش، فراتر از خوانش‎‌‎های سیاسی و اجتماعی و...، بر بلندای شعر امروز باشد؟ 
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان/ پیوند می‎‌‎کنی/ پروا مکن ز رعد/ پروا مکن ز برق که برجایی ‎‌‎ای درخت! 
نام او با منظومه بلند «آرش کمانگیر» پیوند خورده است. منظومه‎‌‎ای که نخستین بازآفرینی اسطوره‎‌‎های ایرانی در شعر نو است، اما آرش کمانگیر نیز همه ویژگی‎‌‎های شعر کسرایی را در اطناب و بیان مستقیم و... دارد. دور از انصاف است اگر نگوییم قدرت شاعر در بازآفرینی اسطوره‎‌‎ای کهن در منظومه‎‌‎ای بلند ستودنی است و الگوی شاعران بعدی در سرودن منظومه‎‌‎های بلند قرار می‎‌‎گیرد.
سر بر کش‎‌‎ای رمیده که همچون امید ما/ با مایی‎‌‎ای یگانه و تنهایی‎‌‎ای درخت! 
سیاوش کسرایی در بهمن1374، پس از چند سال دوری از وطن و آوارگی در کابل و مسکو، زندگی را در وین بدرود می‎‌‎گوید. اکنون از نسل نخست شاعران پس از نیما امیرهوشنگ ابتهاج مانده است که گاهی شعرهای نیمایی او هنوز شعرهای کسرایی را تداعی می‎‌‎کند.

این خبر را به اشتراک بگذارید