• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
سه شنبه 9 دی 1399
کد مطلب : 120208
+
-

یکطرفه به عشق!

یکطرفه به عشق!

علی عمادی_منتقد

خواب سفید
حمید جبلی 1380 

  آقارضا، پادوی شیرین‌عقل پابه‌سن‌گذاشته دکان خرازی و بساط لباس عروس فروشی، دربه‌در دنبال عشق‌اش می‌گردد. از زن رویاهایش توقع زیادی ندارد؛ برخلاف پدرش که دنبال کسی است که پخت‌وپز و رفت‌وروب کند، رضا پی زنی است که مهربان باشد و دل به درددل‌های رضا بدهد اما او را نمی‌یابد و کارش به جنون عشق‌های یکطرفه می‌کشد.
خواب سفید سرشار از سادگی است و این سادگی چنان زیبا به تصویر کشیده شده که چندان رخ نازیبای جراحت فقر و نداری به‌عنوان بستر زیرین قصه، در آن به چشم نمی‌آید؛ در عوض آنچه جلب توجه می‌کند، ساده‌دلی رضا، حجب و حیای او و درک غریزی‌اش از عشق است؛ عشقی که بیشتر جنبه مادرانگی دارد تا زنانگی.
سنگ صبور رضا، سنگ قبر مادرش است. با او حرف می‌زند و درددل می‌کند. از عشق‌هایش به او می‌گوید و از دلشکستگی‌هایش؛ آن هم با ساده‌ترین کلمات. اما فقط این نیست. رضا ارتباط خوبی با دیگران دارد؛ به هر آشنایی که می‌رسد، مهربانانه و با لحن خاص خودش می‌گوید: «سلام! حالت خوبه؟»؛ دیگرانی هم که در فیلم می‌بینیم، با رضا مهربان‌اند و شیرینی او را دوست دارند اما رضا بیش از این می‌خواهد و طالب عشق است اما چون آن را نمی‌یابد، به هر شمایلی که جلوه و جمال زنانگی دارد، دل می‌بازد و با آنها به حرف و درددل می‌نشیند؛ از مانکن لباس عروس تا عکس‌ مدل‌هایی در لباس عروس که از مجلات مد برداشته و به دیوار چسبانده است. حس و حساسیت رضا به آنها کاملا واقعی است؛ درست مثل جایی که می‌خواهد لباس عروس را از تن مانکن پشت ویترین درآورد؛ پرده‌ها را می‌کشد، چشم‌هایش را از روی شرم و حیا می‌بندد و بلافاصله تن عریان پلاستیکی مانکن را با پارچه‌ای دیگر می‌پوشاند.
رضا که وقتی با دوچرخه از روی سنگ قبرهای قبرستان عبور می‌کند، از تک‌تک مردگان زیر چرخ‌ها معذرت‌ می‌خواهد، چنان به روان این عشق باورمند است که نه سردی سنگ قبر مادرش او را از این جاده یکطرفه بیرون می‌کشد و نه سختی و خشکی اندام‌های پلاستیکی و کاغذی شمایل‌هایش از عشق. آنچه او را از این سودای خیالی نجات می‌دهد، کلام مشفقانه زنی است که به سبک بسیاری از افراد در مواجهه با آدم‌هایی شبیه رضا، او را «عزیزم» خطاب می‌کند... و رضای سودایی با همین کلمه واقعا عاشق می‌شود؛ غافل از اینکه این نیز کماکان عشقی یکسویه است.
در نقطه مقابل رضا، معصومه قرار دارد؛ دخترکی ساده و معصوم و کم‌حرف و بی‌آلایش که با مادرش سرایدار قبرستانی است که مادر رضا در آن خفته و به خاطر دوخت‌ودوز لباس عروس، با رضا حشرونشر دارد. اگرچه سادگی معصومه نشانی از جلوه‌های رؤیایی ذهن سودازده رضا ندارد اما اکسیر عشق، هم مهر لبان سکوت‌زده معصومه را می‌شکند و هم رضا را از جنون جاده‌های رابطه یکطرفه بیرون می‌کشد. پایان فیلم گرچه کلاسیک و تکراری به ‌نظر می‌آید اما بی‌نظیر است؛ جایی که معصومه ترک دوچرخه رضا در جاده‌ای برفی رو به آینده می‌روند.
خواب سفید تصویری بدیع و زیبا از عشق‌های ساده است؛ عاشقانه‌ای که بی‌هیچ لکنت و اضافه‌ای، سادگی در آن، حرف اول و آخر را می‌زند؛ هرچند در این روزگار آشفته، سادگی چندان خریدار نداشته باشد.

آنچه در خواب سفید جلب توجه می‌کند، ساده‌دلی رضا، حجب و حیای او و درک غریزی‌اش از عشق است؛ عشقی که بیشتر جنبه مادرانگی دارد تا زنانگی

این خبر را به اشتراک بگذارید