عروس خوشقدم
فیلم بهروز افخمی گیشه سینماها را در ابتدای دهه۷۰ تسخیر کرد
سعید مروتی
تسهیل در صدور پروانه ساخت، برداشتن تصویب فیلمنامه برای کارگردانهایی که آخرین فیلمشان درجه کیفی الف گرفته و کلا فاصله گرفتن از ضوابط سفت و سخت دهه60، قرار بود تأثیر تحولات سیاسی، اجتماعی را در عرصه فرهنگ نمایان سازد. دهه60 تمام شده بود و جامعه دلخوش به گشایشهای اقتصادی، اجتماعی به استقبال دهه70 رفته بود. سینمای ایران در گذر از دهه60 و عصر دفاعمقدس به دهه70 و دوران سازندگی، با فضایی آزادتر از گذشته هم میتوانست از عشق بگوید و هم از اجتماع. مدیریت فرهنگی اما درست در مقطع گشایش فضا، دچار چالشهای رقابت 2جناح سیاسی کشور شده بود. شروع دهه70 دهه به حاشیه رفتن جناح چپ و قدرت گرفتن جناح راست بود. دولت از دست جناح چپ خارج شده بود و البته هاشمی بهگفته خودش کابینه فراجناحی تشکیل داده و سهم چپها از کابینه حفظ سنگر وزارت ارشاد و وزارت علوم بود. سال70 پسلرزههای نمایش جنجالی «نوبت عاشقی» و «شبهای زایندهرود» همچنان ادامه داشت. فشارها بر وزارت ارشاد شروع شده و بهنظر میرسید راستگرایان با دیدگاههای سنتی در حوزه فرهنگ، تحولات فرهنگی را برنمیتابند. مقاومت در برابر تغییر و ندیدن تحولات اجتماعی فرهنگی جامعه پس از جنگ، با نواختن ساز مخالف علیه ارشاد که همچنان در اختیار جناح مقابل بود، معنا میشد. سینمای ایران در چنین شرایطی وارد دهه70 شد، با شکست تجاری «گروهبان» کیمیایی در اکران نوروزی؛ کمتماشاگرترین فیلم کارنامه کیمیایی که منتقدان دوستش داشتند و به فستیوالهای ونیز و لندن راه یافته بود ولی تماشاگران اندکی به تماشای قابهای زیبا و خوش پرداخت محمود کلاری نشستند و از بیان موجز و تصویری کمدیالوگترین فیلم کیمیایی، حظ بصری بردند.
«پرده آخر» واروژ کریممسیحی فاتح سیمرغهای جشنواره نهم، دیگر شکستخورده اکران 70 بود که نه درخشش در فستیوال و نه حمایت مطبوعات نتوانستند در گیشه یاریاش کنند. فنسالاری در پرده آخر، تماشاگر عام نیافت. خوشساختترین فیلم اول یک کارگردان در سالهای بعد از انقلاب، تنها منتقدان را راضی و خشنود از سالن سینما به بیرون فرستاد و قصه معمایی و اجرای بازیگران (با متفاوتترین جمشید هاشمپور دوران) و همه وسواسها و کمالگراییهای واروژ در نهایت نتوانست جلوی شکست تجاری فیلم را بگیرد.
اگر خانهتکانی روحی محسن مخملباف، شهر را به هم ریخته بود، تغییر فیلمسازان نسل انقلاب و جنگ هم در نوع خود غافلگیرکننده بود؛ مثل رسیدن رسول ملاقلیپور از «پرواز در شب» و «افق» به «مجنون»؛ از سینمای دفاعمقدس به سینمای تلخ اجتماعی و از جبهه به جامعه. تلخی مجنون که به فیلمهای دهه 50 امیر نادری پهلو میزد، نشانهای از آهنگ پرشتاب تغییرات بود؛ تغییراتی که از جامعه شروع میشد و به فیلمسازان تسری مییافت.
در ابتدای دهه 70، سینمای کودک همچنان بچههای دهه 60 را بهعنوان مخاطبان پرشور و علاقهمند جذب میکرد. ابوالحسن داوودی فاصله میان «سفر عشق» تا «سفر جادویی» را طی کرد. فیلمنامه «مداد قدیمی» ایرج کریمی با اقتباس از «بازگشت به آینده» رابرت زمه کیس توسط مهدی فخیمزاده بازنویسی شد و اکبر عبدی یک سال پس از موفقیت چشمگیر «دزد عروسکها» دوباره در فیلمی از سینمای کودک حضور یافت و نتیجه موفقیت در گیشه بود. همچنان که کامبوزیا پرتوی نوستالژی فیلم جاهلی را با عروسکهای «گربه آوازهخوان» زنده کرد. هر دو فیلم موفق سینمای کودک اکران 70، با نوشتههای تند و تیز منتقدان مواجه شدند؛ منتقدانی که تغییر رویکرد فیلمسازان را برنمیتابیدند و درک نمیکردند که مثلا داریوش فرهنگ چطور از «طلسم» به «دو فیلم با یک بلیت» رسیده و سازنده «جهیزیه برای رباب» چگونه از «رنوی تهران 29» سر درآورده است.
سال70 هنوز اکشنها و تریلرهای ایدئولوژیک میتوانستند تماشاگران پرتعداد بیابند و فیلمهایی چون «تعقیب سایهها» (علی شاه حاتمی) یا «آتش پنهان» (حبیب کاوش) بدون بازیگر شناخته شده با تکیه بر حادثه و هیجان میفروختند؛ سالی که در نهایت به نام «عروس» افخمی ثبت شد که با بازیگران جوان و خوشمنظرش و قصه ملودرام و کادر اسکوپ و نمایش جذاب آنچه در طول یک دهه کمتر دیده شده بود، سینمای ایران را تحتتأثیر قرار داد. پرفروشترین فیلم سال 70، موفقیت تجاری را با مقبولیت در نگاه رسمی و تأیید منتقدان همراه کرد و بهعنوان پدیدهای نوظهور چشمها را خیره کرد.