داستان امام ره و میرزا
امام خمینی ره به روایت زریاب خویی
حمیدرضا محمدی
رهبر یک انقلاب بودن هزارویک توجه دارد. برای هدایت یک جنبش مردمی، باید عقبهای داشت؛ پیشینهای که او به چنین حرکت عظیمی را رهنمون سازد.
«آیتالله سیدروحالله موسوی مصطفویخمینی» اما فقط محرک و مشوق مردم در آغاز دهه 40نبود و تنها سری در عالم سیاست نداشت. او به دیگر امور نیز واقف بود؛ نمونهاش، تبحری بود که در فلسفه داشت و از 27سالگی درس داد و از جمله شاگردانش، عباس زریابخویی بود.
او درباره جلسات درس امامخمینی(ره) نوشته است: «ضمن اینکه در انتخاب شاگرد و کتابی که بهعنوان متن درسی باید تدریس شود، دقت فراوانی به خرج میداد، از امتحان کتبی و شفاهی شاگردان خود و تهذیب نفس و رشد قوای اخلاقی آنان هرگز غفلت نمیفرمود و در همین رابطه بود که در کنار درس فلسفه به تدریس اخلاق همتگماشته و آرامآرام علاقهمندان به درس اخلاق ایشان روبهفزونی نهاد، نه تنها تعداد حاضرین و استفادهکنندگان هرروز زیادتر میشد، بلکه تعداد جلسات این درس نیز از هفتهای یکروز به دوروز، پنجشنبه و جمعه در هفته افزایش یافت».
و جالب روایتی است که او از منش مباحثه امام(ره) به دست میدهد؛ «غالباً در مباحثات خونسرد و مسلط بود و حریف را با براهین و ادله منطقی به سکوت یا اعتراف وادار میکرد. تحمل و تسلط او بر نفس معروف بود و با وقار و جاذبه شخصی خودشان همه را به احترام وامیداشت و همه او را به تفوق و تقید به ظاهر و اصول اخلاقی میستودند».
او که امام (ره) را نخستینبار، در سال1316دید و او را «سید بلندقد خوشسیمایی» با «لباسی مرتب، محاسنی کوتاه و چشمانی نافذ» توصیف کرد، همان کسی است که وقتی انقلاب شد، تعدادی از استادان دانشگاه را در 13تیر 1358به قم برد تا مانع از تعطیلی دانشگاهها شوند. جالب آنکه امام(ره)، زریاب را «میرزاعباس خویی» خطاب کرد و او هم با «شما استاد ما بودهاید»، سخنان خود را آغاز کرد.