علی حاتمی و اکبر عبدی
سوتهدلان دلشده
شاهرخ شانجانی_روزنامه نگار
علاقه علی حاتمی بهکار با بازیگران شناخته شده و مطرح (تا آنجا که فرعیترین نقشها هم به چهرههایی آشنا سپرده میشد) و در اوج بودن اکبر عبدی بهعنوان کمدینی محبوب را که کنار هم بگذاریم فقط بخشی از پازل همکاری این دو هنرمند را حل میکند. نکته مهم علاقه حاتمی به همخوان کردن بازیگران با جهان تالیفیاش بود که در مواردی که استاد سراغ پردازش شخصیتهای سوتهدل میرفت، نتیجه شاهکار میشد. مجید فیلم «سوتهدلان» بهعنوان آخرین بازی هنرمندانه وثوقی هنوز در یادها بود که حاتمی برای شخصیت تازه سوته دلش سراغ اکبر عبدی رفت. نتیجه آنقدر موفقیتآمیز بود که نام عبدی در فهرست بازیگران فیلم بعدی حاتمی هم بیاید. میگویند در هر پروژهای حاتمی به نقشی برای عبدی فکر میکرد تا اینکه «دلشدگان» امکان تحقق مقابل دوربین را یافت و عبدی با هدایت حاتمی باز هم چشمها را خیره کرد. بعد از آن داستان تلخ شد. عمر حاتمی به پیگیری پروژههای سنگینش گذشت و همواری مسیر تولید «جهان پهلوان تختی» با گسترش بیماری حاتمی مصادف شد و در میانههای فیلمبرداری، حاتمی رفت و فیلم نیمه کاره و فیلمهای نساختهاش، شدند حسرتهای ابدی سینمای ایران و حسرتی مضاعف برای اکبر عبدی که بهترین نقشهای عمرش را مقابل دوربین حاتمی ایفا کرده بود.
اگر تنها فیلمهای سینمایی حاتمی و نه سریالهایش را درنظر بگیریم، پرحاصلترین و طلاییترین زوج کارگردان - بازیگر را باید در ترکیب حاتمی- عبدی جستوجو کنیم.
علی حاتمی در «مادر» و «دلشدگان» با عبدی کار کرد و میشود گفت آنچه گوهر بازیگری عبدی محسوب میشود، بیشتر از همیشه در این دو فیلم متبلور شد. در فیلم مادر، میان کاراکترها، محمدابراهیم (کشاورز) و غلامرضا (عبدی) جلوه و تأثیری افزونتر از بقیه دارند. محمدابراهیمِ لمپن مسلک نقش پررنگتری در فیلم دارد، ولی جلوه حضور غلامرضا از همه آدمهای مادر پرتلألوتر است. نخستین تبلور درخشان احساسات در فیلم هم با غلامرضا رقم میخورد. از همان کلوزآپ غلامرضا که صدای در زدن مادر را میشناسد و آن لحظه فوقالعاده بازکردن در و بوسیدن و بوییدن چادر مادر، حاتمی درنهایت ایجاز، معصومیت غلامرضا را در چند نمای کوتاه و بدون دیالوگ به مخاطب منتقل میکند. غلامرضای ناقصالعقلی که پروردهترین کاراکتر فیلم و برای تماشاگر یادآور شخصیت محوری بهترین فیلم قبل از انقلاب حاتمی نیز است. کشف اینکه غلامرضای فیلم مادر در تداوم مجید «سوتهدلان» شکل گرفته، نیاز به هوش چندانی ندارد. نکتهاش مهارت فوقالعاده حاتمی در پرداختن به این کاراکترهاست که آنها را شیرین، دوست داشتنی، عمیق و پرتأثیر درمیآورد، بیآنکه کاریکاتور شوند و در پسِ آن شیرینی و معصومیت، تلخی عمیق و مؤثری هم وجود دارد و هنر حاتمی ایجاد تعادل میان این شیرینی و تلخی است.
دیوانههایی که انگار بیشتر از آدمهای عاقل، گذشته را در جان و دلشان ثبت کردهاند. در فیلم گرم و پرحس و حال مادر، بخش عمدهای از این گرما و حس و حال مدیون کاراکتر غلامرضا و بازی اکبر عبدی است. سادگی و صفای غلامرضا، گوهری است که حاتمی بهخوبی متوجهش بوده و بسیاری از نقاطعطف فیلم را بر پایه او بنا کرده است، بهخصوص اینکه برخی از کاراکترهایش ازجمله جلالالدین عارف مسلک و مرد عرب، خام و ناپروردهاند. هرقدر دیالوگهای جلالالدین باسمهایاند، دیالوگهای غلامرضا فوقالعاده نوشته شدهاند و نشانههای آشکار بر استادی علی حاتمی در نوشتن گفتوگوهایی بیمثال. در این میان بازی درخشان اکبر عبدی و درک شهودی و فوقالعادهاش از دنیای علی حاتمی، یکی از بهترین و به یادماندنیترین همکاریهای کارگردان - بازیگر سینمای پس از انقلاب را رقم زده است. میان نقشآفرینیهای عبدی، بازی در مادر همچنان جایگاه ویژهای دارد و میتوان گفت این اوجی است که بعید است دیگر در کارنامه این بازیگر تکرار شود. غلامرضا بهعنوان یکی از خوشپرداختترین کاراکترهای تاریخ سینمای ایران، حس تلاقی 2استعداد درخشان در کارگردانی، دیالوگ نویسی و بازیگری است؛ درست شبیه اتفاقی که 12سال قبل از مادر در فیلم سوتهدلان رخ داده بود. اکبر عبدی در این دوران بهعنوان بازیگر محبوب مردم، در کنار کمدیهای متداولی که بازی میکرد، پس از بازی در «اجارهنشینها»ی مهرجویی و «ای ایران» تقوایی، مهمترین و پرثمرترین فعالیتهای این سالهایش را در 2همکاری پیاپی با علی حاتمی تجربه کرد. عبدی که حاتمی از او بهعنوان طفل شیرین سینما یاد کرده بود، این شیرینی و ملاحت را با ظرافتها و ریزهکاریهایی در مادر و دلشدگان همراه کرد که نشانه تفاهم و درک متقابل او بهعنوان بازیگر و حاتمی بهعنوان کارگردان بود. مادر اوج این همکاری و تفاهم بود و در دلشدگان که قوت آثار موفق حاتمی را کمتر داشت، باز هم این عبدی بود که میان خیل بازیگران سرشناس فیلم، بیشتر از همه میدرخشید؛ آقافرج، شاگرد چلویی که مشق ضرب از عیسیخان وزیر (جلال مقدم) آموخت و شد همراه و همسفر جمع دلشده، تنها مرد عامی میان نخبگان و فرهیختگان موسیقی سنتی ایران و ملموسترین کاراکتر دلشدگان که حسی از طنز و مطایبه را به فیلم ارزانی میبخشد. مهمترین و بهیادماندنیترین سکانس دلشدگان هم با حضور عبدی رقم میخورد؛ سکانس تعلیم تنبک توسط عیسیخان وزیر به فرج که به لحاظ سینمایی هم پرداخت خوبی دارد و قابهای ثابت و کارتپستالی حاتمی جای خود را به حرکت درکشده دوربین میدهد. 2همکاری پیاپی حاتمی و عبدی به یک نتیجه درخشان (مادر) و یک تجربه قابلقبول (دلشدگان) منجر شد. بعد از آن حاتمی تا سالها درگیر پروژههای عظیمش بود و هیچکدام به ثمر نرسیدند؛ (از «ملکههای برفی» گرفته تا «آخرین پیامبر»). «جهان پهلوان تختی» هم با مرگش نیمهکاره ماند. عبدی هم در همه این سالها همچنان به فعالیت ادامه داده و بارها هنر بازیگریاش را به رخ کشیده، ولی قلهای که او با حاتمی در مادر به آن رسید، همچنان دستنیافتنی بهنظر میرسد.
عبدی که حاتمی از او بهعنوان طفل شیرین سینما یاد کرده بود، این شیرینی و ملاحت را با ظرافتها و ریزهکاریهایی در مادر و دلشدگان همراه کرد که نشانه تفاهم و درک متقابل او بهعنوان بازیگر و حاتمی بهعنوان کارگردان بود. مادر اوج این همکاری و تفاهم بود و در دلشدگان که قوت آثار موفق حاتمی را کمتر داشت، باز هم این عبدی بود که میان خیل بازیگران سرشناس فیلم، بیشتر از همه میدرخشید