پایان کار روئین تن
نگاهی به زندگی و کارنامه رهنورد زریاب نویسنده بزرگ افغانستان
مرتضی کاردر ـ روزنامه نگار
رهنورد زریاب نماد داستاننویسی افغانستان بود؛ کسی که نیمقرن چراغ داستاننویسی افغانستان را، بهرغم همه دشواریها، روشن نگه داشت. زریاب بامداد جمعه در 76سالگی درگذشت و جهان نویسندگان فارسیزبان را به سوگ خود نشاند. به دست دادن گزارشی از کارنامه پربرگوبار زریاب و جایگاه او در ادبیات افغانستان و جغرافیای زبان فارسی در مجالی مختصر ممکن نیست. آنچه فراهم آمده درآمدی است بر کارنامه نویسنده بزرگ همزبان. باشد که خوانندگان ایرانی قدری از جایگاه بلند او را در زبان فارسی بشناسند. عالیه عطایی، داستاننویس افغانستانی مقیم ایران و احسان حسینی نسب که در یکی از سفرهای زریاب همراه او بودهاند درباره رهنورد زریاب نوشتهاند. از سعید دمیرچی و علیاکبر شیروانی، مدیران نشر هرمس و سوره مهر نیز تکنسخههای آثار زریاب را در اختیار همشهری گذاشتند، سپاسگزاریم .
از کابل تا مونپلیه
محمداعظم رهنورد زریاب در سال ۱۳۲۳ در کابل به دنیا آمد. دبستان و دبیرستان را در مدرسه حبیبه کابل گذراند. در سال 1344تحصیل در رشته خبرنگاری را در دانشگاه کابل آغاز کرد و سال 1347مدرک کارشناسی خود را از آنجا گرفت. در سال 1350به دانشگاه ولز جنوبی بریتانیا رفت و سال 1351با مدرک کارشناسی ارشد روزنامهنگاری به افغانستان بازگشت. فعالیت حرفهای زریاب بیشتر در حوزه روزنامهنگاری بوده است. در سال 1353سردبیری فصلنامه انگلیسیزبان آریانا را عهدهدار شد. در همان سال با سپوژمی زریاب، داستاننویس افغان، ازدواج کرد. در سال 1360 سردبیری روزنامه انگلیسیزبان «The New Kabul Times» را بهعهده گرفت. زریاب سالهای زیادی را در وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان مشغول بهکار بود. در سال 1357پس از کودتای حزب دمکراتیک خلق به ریاست بخش هنر وزارت فرهنگ و اطلاعات افغانستان رسید و در سال 1363رئیس بخش فرهنگ و هنر وزارت اطلاعات و فرهنگ شد اما خیلی زود از این سمت کناره گرفت و دبیر بخش داستاننویسی اتحادیه نویسندگان افغانستان را عهده دار شد. در سال 1368به ریاست اتحادیه نویسندگان افغانستان (نویسندگان غیروابسته به حزب حاکم) انتخاب شد. زریاب در سال 1372، پس از آغاز جنگهای داخلی افغانستان، کابل را به مقصد پاکستان ترک کرد و سپس به فرانسه رفت. 10 سال در شهر مونپلیه فرانسه زندگی کرد و پس از سقوط طالبان، به درخواست رئیسجمهور افغانستان، به کشور خود بازگشت و مشاور وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان شد. اما یک سال بعد از این سمت کنارهگیری کرد و در تلویزیون خصوصی طلوع در مقام ویراستار مشغول بهکار شد. دو دهه پایانی زندگی زریاب در کابل گذشت و او به ویرایش و انتشار داستانها و رمانها و جستارهای خود مشغول بود.
شمعی در شبستانی
کارنامه رهنورد زریاب مجموعهای گوناگون از داستان کوتاه و جستار و رمان است. او در سال 1342نخستین داستان کوتاه خود را در مجله پشتوژغ (آواز پشتون) منتشر کرد. در طول سالها روزنامهنگاری نیز داستانهای بسیاری از او در روزنامهها و مجلههای افغانستان منتشر شد اما نخستین مجموعه او «آوازی از میان قرنها» در سال 1363به چاپ رسید. پس از آن مجموعه داستانهای «مرد کوهستان»، «دوستی از شهر»، «نقشها و پندارها»، «مارهای زیر درخت سنجد» و... را منتشر کرد. «گلنار و آیینه»، «چارگرد قلا گشتم پای زیب طلا یافتم»، «شورشی که آدمیزادگکان و جانورکان برپا کردند» و «کاکه ششپر و دختر شاهپریان» ازجمله رمانهای زریاب است که بیشتر در دو دهه اخیر منتشر شده است. «حاشیهها»، «گنگ خوابدیده»، «شمعی در شبستانی»، «چهها که نکردیم»، «پایان کار رویینتن» و... ازجمله جستارها و مقالههای زریاب است که در طول سالهای گذشته منتشر شده. در سالهای اخیر نشر زریاب کابل، که نام خود را از نویسنده بزرگ افغانستان گرفته، بیشتر آثار او را منتشر کرده است.
زریاب در ایران
«زیبای زیر خاک خفته» گزیده داستانهای کوتاه زریاب است که به انتخاب محمدحسین محمدی، داستاننویس افغان، در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. «چهها که نکردیم» مجموعهای از جستارهای زریاب است که نشر عرفان (نشر محمدابراهیم شریعتی) در ایران منتشر کرده است.
علی دهباشی در سلسه شبهای بخارا در 20بهمن 1395شبی به افتخار رهنورد زریاب برگزار کرد. محمود دولتآبادی، نصرالله پورجوادی، سیروس علینژاد، حسین فخری، منوچهر فرادیس (مدیر نشر زریاب)، آرین آرون، یامان حکمت تقیآبادی و جواد ماهزاده در شب رهنورد زریاب سخن گفتند. وقتی نوبت به زریاب رسید سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «فرهنگیان، فرهیختگان، بانوان و آقایان، درودی گرم بر شما! دوستان و بزرگانی که درباره من و کارهای من، سخنهای بسیار مهرآمیز و صمیمانه گفتند، مرا غرقه دریای خجالت کردند. من همین اکنون، فکر میکردم که چگونه به این سخنها پاسخی نیک دهم. سرانجام، بدین باور رسیدم که باید بیشتر و بیشتر کار کنم تا خودم را شایسته این داوریها و سخنهایی که گفتند، بسازم». همین سطرها نمونهای از نثر درخشان و پاکیزه زریاب است.
شماره 118بخارا (خرداد و تیرماه 1396) جشننامه رهنورد زریاب است.
سیروس علینژاد در کتاب «چند گفتوگو درباره تجدد» در کنار داریوش آشوری و بابک احمدی و دیگران با رهنورد زریاب نیز گفتوگو کرده است. او در این گفتوگو ماجرای تجدد در افغانستان و دلایل شکست متجددان را شرح داده است.
رهنورد زریاب در طول سالهای اخیر بارها به ایران سفر و با بسیاری از نویسندگان و شاعران ایران ازجمله محمود دولتآبادی ، امیرهوشنگ ابتهاج ، محمدرضا شفیعی کدکنی و... دیدار کرده بود. او ارتباط نزدیکی با نویسندگان و شاعران افغانستان در ایران ازجمله با محمدکاظم کاظمی و ابوطالب مظفری و حلقه مجله «درَ دری» داشت. رمان «چارگرد قلا گشتم، پای زیب طلا یافتم» بهعنوان اثر برگزیده بخش ویژه نهمین دوره جایزه جلال آلاحمد انتخاب شد.
فارسی ناب
آنچه رهنورد زریاب در طول نیمقرن در داستانها و مقالههای خود بهدست داده، شکلی از فارسینویسی است که کمال نثر فارسی افغانستان بهشمار میرود و از درخشانترین نمونههای نثر زبان فارسی امروز است. او همیشه گفته «تلاش من همین بوده که در تمامی داستانها و رمانهای خود یک نوع فارسی سُچّه، فارسی ناب، بهکار ببرم» نثر زریاب نثری است در نهایت پاکیزگی و استفاده بهاندازه از واژگان فراموششده فارسی دری. نثری که امروز در جغرافیای زبان فارسی سخت یافت میشود و کمتر نظیری برایش میتوان یافت. نثری که باید نمونههایی از آن در کتابهای درسی همه فارسی بیاید و الگوی فارسیزبانان باشد.
فراتر از داستاننویس
شاید محدود کردن رهنورد زریاب به داستاننویسی قدری جفا در حق او باشد. گستره مطالعات و تأملات او بسیار فراتر از جهان داستان بود. او در حقیقت شخصیتی فرهنگی و اندیشمند بهشمار میرفت. آثار فیلسوفان بزرگ جهان را بهخوبی خوانده بود و چشمانداز روشنی از دیدگاههای ایشان داشت. بازتاب اندیشهها و مطالعات او در جستارها و مقالههای او بهروشنی پیداست. او اندیشمندان امروز ایران را بهخوبی میشناخت و بارها به سخنان ایشان ارجاع میداد. آنچه او در سخنرانیها و جستارهای خود ارائه کرده است، خلاصهای از تاریخ تجدد در ایران و افغانستان و مسائلی است که استعمار و قدرتهای بزرگ و حکومتها و دیدگاههای گوناگون بر سر فارسیزبانان آوردهاند.
پاسدار زبان فارسی
زریاب سالهای زیادی را به روزنامهنگاری گذراند و در طول نیمقرن فعالیت حرفهای خود، دبیر بخش و سردبیر روزنامهها و مجلههای بسیاری بود. علاوه بر این، در مقام ویراستار در روزنامهها و شبکه تلویزیونی طلوع مشغول بهکار بود. آنچه او در مقام ویراستار انجام داده است، دستکم جلوه آشکاری ندارد و در میان سطرها و نوشتهها گم شده است، اما بیتردید نثر روزنامهنگارانه امروز افغانستان مدیون زریاب است. بهقول محمدکاظم کاظمی شاعر و پژوهشگر ارجمند افغانستان که زریاب او را بسیار دوست میداشت، «پاسدار واقعی زبان و ادبیات فارسی در افغانستان بود.»
از هدایت تا مارکز
نویسندهای که رهنورد زریاب از طریق داستانهای او به داستاننویسی علاقهمند شد، محمد حجازی بود. اما او پس از آن آثار بسیاری از نویسندگان ایرانی را، مثل بزرگ علوی، صادق چوبک، تقی مدرسی، غلامحسین ساعدی و... خوانده بود. زریاب سخت شیفته صادق هدایت بود و او را نه فقط بزرگترین نویسنده ایران، بلکه یکی از بزرگترین نویسندگان جهان میدانست. از نویسندگان سالهای اخیر نیز آثار ابوتراب خسروی را بسیار دوست میداشت. زریاب بارها گفته است که خود را مدیون مترجمان زبان فارسی میداند که آثار بزرگان ادبیات داستانی را به فارسی ترجمه کردهاند. او از نویسندگان بزرگ جهان بیش از همه شیفته گابریل گارسیا مارکز بود. زریاب در طول سالها داستاننویسی حرفهای، سبکهای گوناگونی را آزموده است، خود او میگوید: «در آغاز از رئالیسم سوسیالیستی متأثر بودم. بعد هم رسیدم به یک نوع رئالیسم اجتماعی، بعد هم رسیدیم به یک نوع ابسترکتگرایی (انتزاع)، بعد هم در آخرین کارهای خود رسیدیم به رئالیسم جادویی»
زن بدخشانی ناتمام
محمد اعظم رهنورد زریاب بامداد جمعه 21 آذرماه 1399 در 76 سالگی در کابل درگذشت. او ماههای آخر را مشغول نگارش رمان «زن بدخشانی» بود و دوست داشت هرچه زودتر آن را به پایان برساند . بیماری زریاب کار رمان را به کندی پیش میبرد و کرونا« زن بدخشانی» را برای همیشه
نا تمام گذاشت.
مکث
رهنورد زریاب یک تن بود و بیشمار
عالیه عطایی ـ نویسنده
۴۷ سال جنگ در افغانستان، ادبیات را هم چنان بلعید که مانند بسیار شاخههای دیگر جریانهای ممتد بهوجود نیامد. اما یکان انسانهایی یگانه که بهطور فردی خودشان در زیست و حرفهشان ممتد بودن را در پیش گرفتند نامشان ماندگار و ماندنی شد؛ مانند رهنورد زریاب. او برایم الگویی در نوشتار نبود. از فضاسازی و شکل داستانگوییاش دور بودم اما گنجینه کلمات فارسیاش همیشه مبهوتم میکرد و اهتمامش بر ساخت زبانی خوانا و سلیس..
اهمیت این نام در دوران به حاشیه راندن زبان فارسی در افغانستان میدرخشد. در روزگاری که هر قدرتی بر سر کار میآید فارسیستیزی الگویی رفتاری میشود، او با صبر و حوصله کلمات را میچیند و بر زبانش اصرار میورزد. این نام در زمانی میدرخشد که با دیدن جنایات کمونیستها و دعوت ببرک کارمل هرگز به حزب نپیوست... این نام وقتی مهم است که زبان فارسی را پالوده خواند و اصراری بر کلام دری/ فارسی نداشت... و بسیار مواضع درخشان دیگر در قبال موطن و زبان. مگر ادبیات چه هست جز همین کلماتی که ما در پس معنای آوارگی هموار میکنیم؟ این نام نشان داد که در نیمقرن جنگ و آوارگی باز هم میشود نوشت و راوی بود و داستان را زنده نگه داشت. زریاب نویسنده بزرگی بود چون بیشک میدانست تمدن زبانی ما ورای مرزهای سیاسی است و بجد و به قدر آدم زبان فارسی بود و روزگار مردمانش را میشناخت. او نویسنده افغانستان نبود اگرچه از مردم افغانستان مینوشت اما گستره از بلخ تا نیشابور را میساخت. زریاب نویسنده زبان فارسی بود و این شکوهی فرامرزی است. خوشاقبال افغانستان که در تمام ادوار جنگ چنین نماینده برحقی در نوشتار فارسی داشت که اگر نداشت شاید امروز مانند تاجیکستان نوشتار فارسی در افغانستان نیز از رده خارج میشد و لابد روسی، سیریلیک و یا چه میدانم چیزی خوشایند جنگافروزان جایگزین کلمات شیرین فارسی میشد. روحش شاد و نامش تا ابد درخشان.
شاید بوی گلهای ارغوان بود
گورستان خاموش، زیر مهتاب چهاردهشبه آرمیده بود. بهنظر میرسید که مهی - همرنگ نورماه همهجا را فراگرفته است. قبرها، مانند آدمهای خسته بهخواب رفته، کنار هم دراز کشیده بودند و سنگ قبرها، بعضی راست و بعضی خمیده، بر بالا و پایین قبرها، ایستاده بودند. کوهها و صخرهها، در میان آن مه همرنگ نور ماه، مبهم و ناشناخته بهنظر میآمدند. بوی دلآویز و خوشایندی همهجا پراگنده بود. شاید بوی گلهای ارغوان بود. فضای شگفت و اسرارآمیزی بود -مانند فضای رؤیاها. به هر سو که میدیدم، قبر بود و قبر بود و قبر بود.
سطرهای آغازین رمان «گلنار و آیینه»