یادداشت/غریق زلالیِ همه آبهای جهان*
بهبهانه زادروز احمد شاملو
محمود معتقدی_شاعر و منتقد ادبی
این سخن مردی است که مدام از «دشواری وظیفه» گفته و آن «غول زیبا» را پیوسته سروده است. احمد شاملو در عالم ادب این روزگار، دارای چهرهای چندوجهی است که در طول بیش از نیمقرن از دریایی به دریای دیگر سفر کرد و پیوسته گفتهها و نوشتههای زیادی را در پی داشت. شاملو از نسلی بود که توفانهای فراوانی را پشتسر داشت؛ در روزگاری که حزب و سیاست، بر عرصه ادب و هنر این سرزمین سایه افکنده بود. مردی که در ستیز با خویش و جهان خویش، انسان مدرن را پیوسته به رخ میکشید. از تاریخ و تاریخپذیری هماره میگریخت و کفه عدالت و آزادی را برای کشف هویتهای گمشده انسان معاصر میخواست؛ چراکه انعکاس جدال کهنه «سنت» و«مدرنیته» همواره دستمایه کارش بود. شاملو بهگونهای در قلمروی ادب و هنر این سرزمین، یک حافظه بلند تاریخی را بر دوش میکشید و پیوسته سعی داشت تا با ابتذال و انحطاط در تقابل و ستیز باشد. شعر و موسیقی و کشف «کلام مقدس» دغدغه اندیشه و نگاه عمیقش بود. وی روشنفکری معترض و گاه یاغی مینمود که از مردم با شیوههای خاص سخن میگفت: «کاش دلتنگیام نیز نام کوچکی میداشت / تا به جانش میخواندی / نام کوچکی تا به مهر آوازی دادی...» شاملو طی سالهای زیستناش با نگرشی فرهنگی و هنری در بسیاری از حوزهها حضوری فعال و جدی داشت؛ بهویژه در برپایی نشریات ادبی، دستی توانا و اندیشهای بالا داشت که صدالبته این برپایی چندان دوامی نمییافت. آخرین دستپختاش کتاب «جمعه» بود که در سالهای نخستین انقلاب57 در 36جلد درآمد و عمرش دیری نپایید و به تاریخ پیوست. شاملو دیگر در میان ما نیست، اما حجم عظیمی از دستمایههایش (نزدیک به 200عنوان کتاب و مقاله) برای آیندگان از وی به یادگار مانده است. از شعر، قصه، مقاله، فیلمنامه و بسیاری از مطالب در حوزه روزنامهنگاری و از همه مهمتر نگارش فرهنگ کوچه و در کنار آن ترجمههای فراوانی از شعر و رمان، حاصل کارنامه مردی است که نگرش تاریخیاش همانا، همنوایی با انسان و رنجهای بیشمارش در اینجا و آنجا بوده است. اینک بار دیگر در چشمانداز ادب و هنر معاصر یادش را به یاد میآوریم: «در خلوت روشن با تو گریستهام برای خاطر زندگانی»
* شعر از شاملو