• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
پنج شنبه 6 آذر 1399
کد مطلب : 116911
+
-

درباره نخستین دریاسالار زن ایرانی که زمان خشایارشاه، از فرماندهان‌ارشد او بود

آرتمیس؛ افسانه یا واقعیت؟

رصد خانه
آرتمیس؛ افسانه یا واقعیت؟

عیسی محمدی

وقتی که پای افتخارات ملی و تاریخی به میان می‌آید، یکی از سریع‌ترین گزینه‌هایی که معمولاً ایرانی‌ها رو می‌کنند، آرتمیس است؛ نخستین دریاسالار زن تاریخ. بعد هم کلی پیرامون آن مانور می‌دهند که بله، نخستین بانوی دریاسالار متعلق به این مرز و بوم بوده است. اما درباره آرتمیس چه می‌دانیم و چقدر دانسته‌های ما قطعی است؟ متأسفانه در حوزه تاریخ، ما مشکلات زیادی در مورد روزگار پیش از اسلام داریم. این امر چند دلیل دارد؛ یکی از دلایل بزرگ آن، شفاهی‌محوربودن فرهنگ ایرانی بوده؛ برخلاف فرهنگ یونانی و اروپایی و حتی شرق دور. به همین دلیل اطلاعات کمی به نسل‌های بعدی منتقل می‌شد. دلیل بعدی هم این بود که هر امپراتوری که از راه می‌رسید، نسبت به پادشاهان پیش از خودش نفرت و کینه داشته و اجازه نمی‌داد تاریخ آنها کامل منتقل شود. بحث بعدی هم که حمله اسکندر و اعراب به ایران و مخالفت با مظاهر ایران باستان بوده است. به همین دلایل دانسته‌های ما از ایران باستان اندک است. اما در این میان، تکلیف آرتمیس چه می‌شود؟


در فیلم 300 (2) به شخصیت آرتمیس نیز پرداخته شده؛ فیلمی که به شدت مورد اعتراض ایرانیان قرار گرفت

یونانی یا ایرانی؟
برخی‌ها می‌گویند که نام آرتمیس از اساطیر یونان باستان گرفته شده است. در این تاریخ اساطیری، آرتمیس را الهه شکار و طبیعت و پاکدامنی و... می‌دانستند. اما گروهی دیگر را عقیده بر آن است که این نام، از ریشه‌های ایرانی چون آرتا، آرت یا آرته گرفته شده است. او را نخستین زن دریاسالار جهان دانسته‌اند که ایرانی بوده است. البته برخی هم در ایرانی‌بودن او شبهه وارد می‌کنند و او را یونانی می‌دانند. او را همچنین ملکه منطقه هالیکارناس در کاریا دانسته‌اند. شاید به‌خاطر همین اصالت اوست که ایرانی‌بودنش را زیر‌سؤال برده‌اند. سرزمین کاریا جایی در کرانه دریای اژه واقع‌شده و زمان هخامنشیان، یکی از شهرب‌ها یا ساتراپی‌های ده‌گانه این امپراتوری بوده. در نتیجه سربازان آن هم جزو سربازان بزرگ‌ترین امپراتوری جهان بوده‌اند. اما نکته اینجاست که ارتش هخامنشی، ارتشی متشکل از قومیت‌ها و نژادهای مختلف بوده که صرفاً وفادار به پادشاه بوده‌اند. همین نقطه ضعف هم بود که اسکندر از آن در جنگ علیه داریوش سوم به خوبی استفاده کرده و به محض اینکه در جنگ گوگمل، مرکز ارتش ایران را خالی دید با سواره‌نظام خود به سمت محل استقرار پادشاه حرکت کرد؛ چرا که می‌دانست با کشتن یا فراری‌دادن داریوش سوم، ارتش او که بر مبنای وفاداری به شاه تشکیل شده، از بین خواهد رفت. شاید به همین دلیل باشد که برخی، اصرار بر یونانی‌بودن این دریاسالار دارند.

فرماندهی بزرگ
گفته می‌شود که آرتمیس در نبردی به نام سالامیس در 480سال پیش از میلاد (یعنی 2500سال پیش)، فرمانده نیروی دریایی ایران بوده. ظاهراً که به زمان پادشاهی خشایارشاه مربوط است. او در آن هنگامه، فرمانروای منطقه هالیکارناس هم بوده که ظاهراً در جزیره کرت به دنیا آمده بود. فرمانده خوبی هم بوده، طوری که گفته می‌شود حتی هرودت، مورخ معروف‌یونانی هم سبک فرماندهی او را ستوده است. این مورخ درباره‌اش گفته که هیچ کدام از فرماندهان ایرانی به اندازه او، به خشایارشاه کمک و مشاوره به‌درد بخور نداده‌اند. تا اینکه فرمان جنگ علیه یونان صادر می‌شود که قرار بوده جنگی دریایی باشد. او هم که در منطقه‌ای از حاشیه دریای اژه، ترکیه کنونی، زندگی می‌کرد با5  ‌کشتی جنگی به نیروی دریایی ایران پیوست تا کمک‌حال شاه هخامنشی باشد.

زنی که رأی شاه را برگرداند
گفته‌شده که خشایارشاه همه فرمانروایان مناطق ده‌گانه تحت امرش را فرا خواند تا مثلاً شور و مشورتی کند. قرارش بر این بود که علیه یونانی‌ها جنگ دریایی به راه بیندازد. همه چون از شاه یک‌جورهایی می‌ترسیدند، جنگ دریایی را تأیید کردند، الا همین آرتمیس. او گفت که مشکلی با جنگ ندارد و بارها شجاعتش را ثابت کرده ولی چرا باید وارد جنگی بشویم که در آن یونانی‌ها از ما بهتر جنگ دریایی می‌کنند؟ گفت بهتر نیست یک راه خشکی پیدا کنیم؟ خشایارشاه هم برخلاف انتظار دیگران، نه‌تنها با او برخوردی نکرد، که نظرش را تأیید کرد.

حتماً باید آرتمیس باشد
در جایی از جنگ علیه یونانیان، کار گره خورده بود. یونانیان هم دنبال آرتمیس بودند تا او را بگیرند و بکشند. ایرانی‌ها هم از دور نظاره‌گر این نبرد بودند. به‌نظر می‌رسید که این دریاسالار گیر افتاده و راه فراری نخواهد داشت و مرگش حتمی است. او هم حیله‌ای به خرج داده و یکی از کشتی‌های ایرانی را غرق کرد تا طرف یونانی فکر کند که با یک نیروی خودی طرف است. حیله او گرفت و یونانی‌ها پی کارشان رفتند تا دنبال آرتمیس، در مسیرهای دیگر بگردند. خشایارشاه از این قضیه خیلی تعجب کرده بود. اطرافیان به او گفتند مشاهده می‌کنید آرتمیس چقدر خوب می‌جنگد؟ پرسید از کجا معلوم که او باشد؟ گفتند این شیوه جنگی یک زن می‌تواند باشد.

معمای آتن و خشایار
آتن سرانجام به‌دست خشایارشاه فتح شد. گزارش‌هایی هم از رفتارهای ایرانی‌ها و شهرسوزی و... نقل شده که در این مورد هم جای اما و اگر وجود دارد؛ چرا که غالباً توسط مورخان یونانی و غربی مطرح شده. می‌گویند که در این نبرد، نیروی زمینی ایران شامل 800هزار پیاده و 80هزار سواره بوده؛ در کنار 1200ناو جنگی و 300کشتی ترابری نیروی دریایی؛ به نوعی عظیم‌ترین ارتشی که تا آن زمان دنیا به‌خودش دیده بود. البته درباره این عدد و رقم‌ها هم روایت‌هایی تا 3-2 میلیون نفر هم وجود دارد که حالا ما حد وسط را درنظر گرفتیم.

از باستان تا فیلم سیصد
در یکی از جنگ‌های خشایارشاه علیه یونانیان، البته ایرانیان کاری از پیش نبردند. برخی گفته‌اند که یونانیان به همین دلیل سروقت اهالی کاریا، همان‌جایی که آرتمیس از آنجا برخاسته و شاه ایرانی را کمک رسانده بود، رفتند. مردان کاریایی را کشتند و زنان‌شان را به بردگی بردند. گفته می‌شود آنها حتی زمانی که خشایارشاه هم درگیر بابل و مصر بوده، به قلمرو ایرانیان حمله آورده و شهرسوزی و قتل و غارت کرده بودند و یکی از دلایل حمله ایرانیان، همین امر بوده. یونانی‌ها خیلی هم دنبال آرتمیس گشتند حتی توانستند محاصره‌اش کنند، ولی فرار کرده و خودش را به ساحل رساند. در فیلم‌های ساخته شده توسط هالیوود و... هم البته به این زن اشاراتی شده است؛ مثل اینکه یتیم بوده و به همین دلیل از یونان به ایران رفته است.

جدال باستان‌‌گرایان و منتقدان
درباره شخصیت و وجود داشتن یا نداشتن آرتمیس، بین علاقه‌مندان به ایران باستان و البته منتقدان به این رویکرد هم گاهی بحث‌هایی صورت گرفته است. منتقدان باستان‌گرایی در ایران، معتقدند که شخصیتی به نام آرتمیس در منابع ایرانی وجود نداشته و هر چه از این زن می‌دانیم، مربوط به منابع یونانی است. درباره رویکرد اخلاقی او هم البته اما و اگرهایی وارد می‌کنند؛ مثل اینکه عاشق مردی شد و چون این مرد به او بی‌توجه بود، چشمان معشوقه‌اش را در آورد. می‌گویند که آخرش هم خودکشی کرده و کلاً آدم جالبی نبوده و حتی وقتی جنگ با یونانیان در جایی گره خورده و به نفع غیرایرانی‌ها بود، به هخامنشیان هم خیانت کرده و برای نجات خودش یک کشتی ایرانی را همراه با خدمه‌اش غرق کرد. البته مدافعان نیز می‌گویند که این موارد از تاریخ‌نویسان یونانی که در کل از ایران متنفر بوده‌اند، به‌جا مانده که طبیعی است خوب  ایرانی‌ها را نمی‌گفتند و مدام درصدد تحقیر آنها بوده‌اند. در نهایت اینکه باید اشاره کرد این یک اشکال بزرگ است که ما از تاریخ باستان خودمان اطلاعات کمی داریم و به‌واسطه روایت توسط غیرایرانی‌ها، احتمال تغییر واقعیت هم وجود داشته. کوتاه سخن اینکه، نه با قطعیت می‌توان این بحث‌های مطرح‌شده را دانستنی‌های کامل و درست دانست، نه می‌شود آنها را رد کرد.

یک عکس
یادبود حماسه چالدران

آرامگاه سیدصدرالدین، در یکی از روستاهای چالدران واقع شده است؛ جایی که به بنای یادبود چالدران هم معروف است. این یادبود در جاده روستایی گل‌اشاقی به سعدل واقع شده. این یادبود به یاد رشادت‌های ایرانیان در جنگ سرنوشت‌ساز چالدران بنا شده است. این جنگ در شهریور سال 893شمسی اتفاق افتاد و با وجود اینکه ایرانیان در آن شکست خوردند، اما خیلی جانانه جنگ کردند و شکست آنها صرفاً به‌دلیل کمبود توپ ،تفنگ و ادوات نظامی بوده. در این جنگ سیدصدرالدین صفوی و 27هزار سربازش جان باختند. نام کامل او م میر سیدشریف الدین علی صدر قاضی عسگر شیرازی بود؛ یکی از فرماندهان بسیار خوشنام صفوی؛ سلسله‌ای که به همت شاه‌اسماعیل تازه در ایران پا گرفته بود تا به آشفتگی‌های آن سر و سامان ببخشد. در این محل مجسمه‌ای هم وجود دارد که می‌گویند متعلق به شاه‌اسماعیل اول است. در نهایت اینکه این بنای یادبود در میان کوهستان‌های چالدران، یکی از نمادهای وطن‌پرستی ایرانیان محسوب می‌شود.

یک اتفاق
شکست بزرگ بعد از پیروزی بزرگ


در سپتامبر 1944میلادی بود که یک ارتشبد انگلیسی، آیزنهاور را راضی کرد تا عملیاتی در جنگ جهانی دوم صورت بگیرد. این عملیات چه بود؟ اینکه 5پل حیاتی در منطقه هلند را یکباره فتح و بتوانند ضربه‌ای کاری به نازی‌ها وارد کنند. او در واقع چنین درنظر گرفته بود که با چنین نقشه‌ای، با کمک نیروهای پیاده و چتربازان و... به سرعت از راین گذشته و بتواند حتی به جنگ جهانی دوم پایان بدهد. البته نقشه خوبی بود، اما آیزنهاور معتقد بود که این ژنرال نمی‌تواند چنین کار بزرگی را انجام بدهد. ولی در رودربایستی چرچیل، قبول کرد که چنین فرصت را به منت‌گمری بدهد. نقشه چنین بود که چتربازان روی این پنج پل حیاتی فرود آمده و همزمان، تانک‌ها و پیاده‌نظام هم شروع به پیشروی کنند. نام عملیات را هم گذاشتند مارکت گاردن. انگلیسی‌ها و دیگر دوستان‌شان تصور می‌کردند بعد از شکست آلمان‌ها در نرماندی، یک شکست دیگر می‌تواند کارها آنها و جنگ را برای همیشه یکسره کند. در حین این عملیات، یکی از نیروهای جاسوسی متفقین متوجه فاصله معنادار پل چهارم و پنجم شد. به اطلاعات او توجهی نشد. ضمن اینکه نقشه‌های جاسوسی به‌دست آمده از منطقه هلند و پیرامون آن نیز کامل نبود. در نهایت اینکه این عملیات نیز، از یکی از اصول حیاتی عملیات‌های نظامی تخطی کرده بود؛ اصل سادگی. این نقشه به قدری پیچیده بود که حتی خود فرماندهان هم از کلیت قضیه، تصویر کاملی نداشتند. تصورش را کنید که هزاران چترباز باید روی منطقه هلند و حوالی این پل‌ها فرود می‌آمدند، همزمان تانک‌ها و پیاده‌نظام به منطقه می‌رسیدند، سپس بمباران‌ها شروع می‌شد و... . نقشه انصافاً خیلی پیچیده بود. چنین بود که یکی از شکست‌های بزرگ متفقین با تلفات زیاد اتفاق افتاد؛ به‌دلیل تخطی از اصل سادگی در عملیات‌های نظامی و اطلاعات غلط جاسوسی از منطقه. چتربازان در مناطقی دورتر از مناطق درنظر گرفته شده و پل‌ها فرود آمدند. تنها سلاحی هم که داشتند سلاح‌های سبک بود. در نتیجه باید کلی پیاده‌روی می‌کردند تا به پل‌ها برسند. از سوی دیگر حواس متفقین به نیروهای آلمانی مستقر در این حوالی نبود. بخشی از بهترین نیروهای زرهی و رزمی آلمانی در آنجا مستقر شده بودند. آلمانی‌ها خیلی زود متوجه حضور و نقشه متفقین شدند و سریع به آنها حمله کردند. خبری از تانک‌ها نبود. پشتیبانی هم به واسطه نقشه‌های گنگی که تهیه شده بود، اتفاق نیفتاد. در واقع متفقین با هزاران چترباز به تله افتاده بودند و همچنین نیروهای هوابرد متفقین هم به واسطه آتش نازی‌ها، نمی‌توانستند پشتیبانی خوبی داشته باشند. بدین‌ترتیب بود که شکست نرمانی، ولی این‌بار برای متفقین اتفاق افتاد. درحالی‌که آلمانی‌ها به سال پایانی جنگ و حیات خودشان نزدیک می‌شدند، ولی متفقین به واسطه یک رودربایستی سیاسی و البته اشکال در اجرای نظامی یک عملیات و پیچیدگی بیش از حد آن، ده‌ها هزار نیروی خود را از دست داده و به مواضع اولیه خود بازگشتند. این عملیات امروزه در دانشکده‌های نظامی جهان به‌عنوان نمونه‌ای از عدم‌سادگی در عملیات و عواقب پیچیدگی‌های بیش از حد در طراحی نقشه جنگی تدریس می‌شود.

یک سفر نامه
قاهره اندازه یک محله شیراز هم نبود


شیراز، هنوز هم برای ما ایرانی‌ها و البته گردشگران خارجی شیراز است و باشکوه و زیبا و چشم‌نواز؛ همراه با نشانه‌ها و نمادهایی از تاریخ کهن ایران و جهان. شهر شعر و درختان سر به فلک کشیده و گلستان‌های زیبا و... . این شهر از همان دوره گذشته با زیبایی‌هایش  نظر خارجی‌ها را به‌خودش جلب کرده بود. ژان باتیست تاورنیه، سیاح معروف فرانسوی که روزگار صفویه هم بارها به ایران آمده بود، درباره این شهر هم نوشته است. شیراز با توصیف این سیاح معروف را به قلم ساده خودمانی امروزی، مطالعه می‌کنیم. «شیراز در کل در یک منطقه جلگه‌ای واقع شده است. اطراف این منطقه جلگه‌ای را کوهستان‌های خشک گرفته‌اند؛ کوه‌هایی تمام سنگی. درخت و پوشش گیاهی هم در این کوهستان‌ها به چشم نمی‌خورد. زمین‌های شیراز قطعاً خوب و حاصلخیز است. مدرسه امامقلی‌خان هم با چند مسجد آجری چشم‌نوازی می‌کند. مسجد شاهچراغ هم که چشم و چراغ این شهر است و به خوبی از آن مراقبت می‌شود.
شیراز چند دستگاه شیشه‌گری هم دارد که بطری‌هایی برای گلاب و عطر می‌سازند تا شهروندان استفاده کنند. اینها همچنین ظرف‌های مخصوص‌ترشی هم می‌سازند که به همه‌جای دنیا صادر می‌شود؛ از هند گرفته تا سوماترا و... . در این شهر، چشم‌ام به انواع مربا ،ترشی و... افتاد؛ که جزو خوردنی‌های خوب این شهر است. انواع مربای لیمو ،گلابی، سیب ، آلو ، بادام سبز، گیلاس و... خوب می‌پزند. هندی‌ها که در سرزمین‌های خود چنین میوه‌هایی ندارند، بخش زیادی از این مرباها و ترشی‌ها را به آنجا می‌برند تا تجارت خوبی داشته باشند. چون هندی‌ها مواد حیوانی مصرف ندارند، این دست میوه‌ها و فراورده‌های گیاهی و طبیعی خیلی برایشان خوشایند است.
در جنوب غربی شیراز، تپه‌ای از کوه بزرگ این حوالی هم جدا شده که روی آن می‌توان آثار 3معبد بزرگ را دیده که روزگاری مربوط به خدایان آنها می‌شده. یکی از  این درگاه‌ها و معبدها هم که قبلاً وجود داشته، خراب شده». اوژن فلاندن، دیگر جهانگرد فرانسوی هم حوالی 1220شمسی، از این شهر و مردمانش چنین گفته:«این شهر که مرکز استان فارس است، همیشه از پیشرفته‌ترین شهرهای ایران محسوب می‌شده. سلاح‌سازی آن هم شهره است. مردمش از دیگر اهالی ایران دوست‌داشتنی‌تر به‌نظر می‌رسند و راحت با آنها ارتباط می‌گیرید. آنها فارسی را از دیگر ایرانی‌ها بهتر حرف می‌زنند. البته در زمانه قجرها، دیگر این شهر شکوه گذشته را ندارد؛ چرا که حافظ و سعدی، دو تن از بزرگ‌ترین شاعران ایرانی اهل اینجا هستند. شیرازی‌ها هنوز از عظمت گذشته این شهر صحبت می‌کنند. آنها می‌گویند زمانی که شیراز ما شیراز بود، قاهره حتی به اندازه یک محله این شهر هم به‌حساب نمی‌آمد. اهالی این شهر10 هزار نفر را شامل می‌شوند که در 12محل زندگی می‌کنند. این شهر 6دروازه بزرگ دارد و در میانه شهر هم ارگ بزرگی واقع شده که یادگار کریم‌خان زند است. بازار شهر که کریم‌خان ساخته، هنوز هم چشم و چراغ آن است. شاهچراغ هم که مشهورترین بنای شهر محسوب می‌شود».









 

این خبر را به اشتراک بگذارید