• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
دو شنبه 3 آذر 1399
کد مطلب : 116609
+
-

دوبله سیاهپوش شد

خاموشی چنگیز جلیلوند بر اثر ابتلا به کرونا

دوبله سیاهپوش شد

سعید مروتی- روزنامه نگار

همه صفت‌هایی که در چنین مناسبت‌هایی عموما به اغراق به ‌کار گرفته می‌شود، اینجا و در این مورد فقط بخشی از واقعیت را نمایان می‌کنند. یکی از توصیف‌های معمول که با سایه سنگین اندوه همراه است، «بی تکرار بودن» است. چنگیز جلیلوند که دیروز کرونا او را از ما گرفت بی‌تکرار بود. آن قدر بی‌تکرار که در سال‌های طولانی غربت‌نشینی‌اش، هیچ صدایی جای خالی‌اش را پر نکرد. اهمیت فردیت و شناسنامه و پرسونای شخصی که مثل اثر انگشت منحصر به فرد است در مورد چنگیز جلیلوند مصداقی عینی می‌یابد. مثل ایرج ناظریان، منوچهر اسماعیلی، ایرج و کاووس دوستدار، خسرو خسروشاهی، ناصر تهماسب، عزت‌الله مقبلی، جلال مقامی، احمد رسول‌زاده، ژاله کاظمی، رفعت هاشم‌پور، تاجی احمدی و... .

صنعت شکوفای دوبله ایران در دهه 40، ستاره‌هایی داشت که جلیلوند جزو قافله‌سالارانش بود. در دورانی که مردانگی ژرف‌تر و بامفهوم‌تر از امروز بود، صدای چنگیز جلیلوند حکم ارزش افزوده را داشت. صدایی که «مشتی بودن» نه توصیفی عامیانه که تعبیری موجز و دقیق درباره صاحب حنجره‌ای
شگفت انگیز بود. تلاش‌هایش مقابل دوربین در سینمای فارسی در فیلم‌هایی چون«آقای شانس» (گرجی عبادیا)، «آرشین مالالان» (صمد صباحی) و «بندرگاه عشق» (گرجی عبادیا) از او ستاره سینما نساخت چون جایش با همه خوش‌تیپی و جذابیت نه جلوی دوربین که در استودیوی دوبله بود. عرصه پادشاهی جلیلوند که صدایش از مهم‌ترین عناصر توفیق ستاره‌ای چون فردین بود جوانمردی و گذشت، اندوه و خنده‌های از ته دل مردانه و هویت مرد جنوب شهری که فقر غرورش را نه‌تنها خدشه‌دار نمی‌کند که از «پایین شهری بودن» امتیاز می‌سازد با صدای جلیلوند معنا و مفهومی مضاعف می‌یافت. مهم‌ترین ستاره تاریخ سینمای ایران سیمایش را با این صدا جلا داد و محبوب توده‌ها شد.  صدایی که در دوره‌ای طولانی همه نقش‌های پرتعداد ناصر ملک‌مطیعی را هم از انتهای دهه 40 تا پایان کارش پوشش داد. لوطی بودن ناصر ملک‌مطیعی با کلاه مخملی یا بی‌کلاه با دوبله جلیلوند معنا می‌یافت. در دهه‌های 40 و 50 صدای جلیلوند روی سیمای ستاره‌ها، صدایی بود که می‌فروخت. صدایی که تهیه‌کننده رویش حساب باز می‌کرد و جلیلوند در مقام دوبلور و مدیر دوبلاژ، به رسم روز باید فیلم‌ها را شیرین‌تر و جذاب‌تر می‌کرد. و گاهی هم ماجرایی مثل دوبله «صبح روز چهارم» (کامران شیردل) پیش می‌آمد که صدای کارگردان نوجو از دوبله پس گردنی درمی‌آمد. در عوض کارگردانی چون علی حاتمی  از هنر جلیلوند در «طوقی» بهره‌ها برد. یک سال بعد از درخشش وثوقی با «قیصر» که با دوبله بی‌همتای منوچهر اسماعیلی همراه بود، در فیلمی که با حضور همه عوامل مؤثر فیلم موفق کیمیایی ساخته شده بود، جلیلوند در درخششی فوق‌العاده، به شکلی توامان جای قهرمان دیروز (ملک مطیعی) و قهرمان امروز (وثوقی) صحبت می‌کرد. اوج توفیق دوبله جلیلوند در همکاری با مهم‌ترین ستاره
دهه 50، صداپیشگی برای نقش «ابی» در فیلم «کندو» (فریدون گله) بود. لات سینمای خیابانی دهه 50، با صدایی که جدیت و شیطنت را به‌صورت توامان داشت، هویت می‌یافت.
    
چنگیز جلیلوند را بیش از هرچیز با پل نیومن به یاد می‌آوریم. در اینجا بدون صدای جلیلوند، پل نیومن را به سختی می‌شود به جا آورد. از اندوه عمیق پل نیومن «بیلیارد باز» (رابرت وایز) که غم ژرفناک صدای جلیلوند به مفهوم شکست خوردن ضد‌قهرمان یاری می‌رساند تا شوخ و شنگی و بی‌خیالی طی کردن پل نیومن مثلا «لوک خوش شانس» (استوارت رزنبرگ) که با شیطنت منحصر به فرد صدای جلیلوند در می‌آمد، مسیری طولانی از قهرمان- ضد‌قهرمان عصیانگر دهه‌های 60 و 70 با دوبله‌ای درجه یک طی شد و برای همیشه در خاطر ماند.
    
نمی‌شود از جلیلوند گفت و به مارلون براندو نپرداخت که جز «پدرخوانده» (فرانسیس فورد کاپولا) همیشه جایش حرف زد و عصیان و اعتراضی را که بخشی از پرسونای براندو بود در دوبله فارسی برای سینماروها قابل لمس کرد. صدای خشمگینش در «اتوبوسی به نام هوس» (الیا کازان) همچنان در گوشمان است. مثل همه دین مارتین‌هایی که دوبله کرد و در رأسشان نقش «دود» در «ریوبراوو» (هوارد هاکس) که افتادن و برخاستن، افول و بازیافتن عزت نفس را در شاهکاری از دوبله فارسی بازآفرینی می‌کرد.
    
در فضایی چنین محدود پرداختن به کارنامه‌ای چنین پربار و پرحاصل حکم ماموریت غیرممکن را دارد. جلیلوند سال‌های طولانی غایب بود و همین غیبت وجهی اسطوره‌ای به آن صدای جادویی بخشید که حالا بخشی از روزگار سپری شده بود. فیلم‌هایش اینجا مکرر دیده می‌شد، همه فردین‌ها، ملک‌مطیعی‌ها، وثوقی‌ها، پل نیومن‌ها، براندوها و... پس روزگار این صدا سپری نمی‌شد حتی اگر نشانه‌ای از دوران رفته و تمام‌شده بود. دوبله فارسی در سال‌های غیبت جلیلوند خیلی هم سرحال نبود؛ تا اینکه استاد بازگشت و باز هم این صدای مخملین مردانه زینت‌بخش فیلم‌ها و سریال‌ها شد. صدایی که دیروز خاموش شد؛ نه بخشی از تاریخ که خودش تاریخ است؛ تاریخ دوبله فارسی که هیچ کنایه روشنفکرانه و کینه و عداوت سازمان یافته‌ای نتوانست از حافظه جمعی ایرانیان محوش کند؛ دوبله‌ای که امروز سیاهپوش شده چهره‌ای بی‌جایگزین را از دست داد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید