
از میان زندگی
نثر ترقی، خواننده را بر محمل روانی از اتفاقات پیشپاافتاده سوار میکند و پیش میبرد

علیاکبر شیروانی
گلی ترقی نه نخستین نویسنده و داستاننویس ایرانی بود، نه نخستین نویسنده و داستاننویس زن ایرانی؛ اما نخستین نویسنده زنی بود که تحول جامعه را عمیقا درک کرد و در داستانهایش نشان داد. فرهنگ ایرانی سالها بود دیگر فقط بر سنتها تکیه نداشت و نوگرایی حالا دیگر، در دهه50، پا در شئون مختلف گذاشته بود و داستاننویسان کمی چون ترقی ردپای نوخواهی را در زندگی روزمره میجستند. نثر ترقی، به اقتضای نوع نگاهش، جزئینگر، وصفگرا و زبان روزمره است و خواننده را بر محمل روانی از اتفاقات پیشپاافتاده سوار میکند و پیش میبرد. چنین نثری از صنعتهای ادبی دوری میکند، آگاهانه دامنه لغاتش را محدود میسازد و برای ساختار ارجحیت بیشتری نسبت به بافت قائل است. ترقی، هم حاصل تلاشهایی است که از ابتدای قرن در سادهنویسی و اغلاقزدایی آغاز شد و هم مؤثر بر جریان داستاننویسی دهههای بعد و بهخصوص بر زنان نویسنده. «دید که موهای سرش ریخته و زیر چشمها و اطراف لبهایش پر از چروکهای ریز موذی است. رویش را برگرداند و راه افتاد. دستش را گذاشت روی بوق و سیگارش را میان دندانهایش فشرد. قابلمه را با احتیاط برداشت و گذاشت پایین پایش که زیر آفتاب نباشد. ساعتش را نگاه کرد و دید که حسابی دیر شده است. بچههایش پشت میلههای مدرسه منتظر ناهارشان هستند و زنش دم پنجره اینور و آنور ر با اضطراب نگاه میکند. آفتاب به طاق ماشین میتابید و پیراهنش خیس به پشتی ماشین چسبیده بود. سرش را درآورد و گفت: چیه؟ چرا نمیری کنار؟ مگه نمیبینی راه با منه. برو گمشو کنار. به خودش گفت: این نخستینباریه که دیر کردم. این نخستینباریه که غذای بچههامو بهموقع نرسوندم. روزنامه شب قبل را برداشت و ورق زد. یاد زنش افتاد که میگفت: این چهگوارا چه زشته، شکل میمونه، چه چاقه. چه ریش مضحکی داره. اینجور آدما به درد نمیخورن. خودخواه و پردردسر هستن. اینجور آدما قدر نعمتو نمیدونن.»