همزیستی موج نو و سینمای فارسی
تماشاگران «مغولها» صندلیهای سینما را پاره کردند
سعید مروتی
سال52، سال امیر نادری با 3فیلم («تنگنا»، «تنگسیر» و «سازدهنی»)، سال «نفرین» تقوایی و کشف سهراب شهید ثالث با «یک اتفاق ساده» بود؛ سالی که هم «آقا مهدی کلهپز» و «اکبر دیلماج» و «مردها و نامردها» اکران شدند و هم «هشتمین روز هفته» و «مغولها». این آخری از پرویز کیمیاوی با عدول از قصهگویی کلاسیک و پرداخت غیرمتعارفش، باعث شد تماشاگران سینما کاپری خشم آمیخته به حیرتشان را با پارهکردن صندلیها به نمایش بگذارند. عدول از قصهگویی فقط از موج نو و ادای دین به ژان لوک گدار نمیآمد و سینمای فارسی هم نمونهای چون «شرور» ناصر محمدی را داشت که با فصلهای اکشن تمامنشدنیاش تماشاگر را متحیر میکرد؛ با پریدنها و ضربهزدنهای متوالی؛ وقتی علی خوشدست در به در دنبال 300-200 تومان پول، تهران را زیر پا میگذاشت و تنگنای زندگی امانش نمیداد. وقتی امیر و تحقیرشدنش را با انداختن سازدهنی به دریا خاتمه میبخشید و وقتی ممد تنگسیر بعد از ستاندن جان ناجوانمردان شهر، به دریا میزد؛ بخشی از التهاب جامعه دهه50 به نمایش درمیآمد. جامعهای که حالا اختناق سیاسی را با تمام وجود تجربه میکرد و طبقه متوسط شهری به استقبال فیلم روستایی کیمیایی میرفت. اعتراض و خشم بچههای بابا سبحان در «خاک» سینماروهای پایتخت و سینمایینویسها را به هیجان آورد و اعتراض نویسنده داستان خاک که به تغییرات کیمیایی معترض بود کمتر شنیده شد. هرقدر فروختن خاک (که نه فقط در مقایسه با فیلمهای فارسی که در قیاس با «بلوچ» فیلم قبلی کیمیایی، به بیشتر قواعد مرسوم گیشه بیاعتنا بود) عجیب بهنظر میرسید، صدرنشینی «صمد به مدرسه میرود» قابل پیشبینی بود؛ کمدی سرحالیکه سازندهاش با تیپهای نمایشی جذاب، نظام آموزشی را به سخره میگرفت و تماشاگرش را خندان و سیراب از سینما به بیرون میفرستاد. سینمای 52، سینمای متنوعی بود که یک طرفش سهراب شهید ثالث ایستاده بود و طرف دیگرش رضا صفایی. یکسو ناصر تقوایی، سوی دیگر عباس کسایی. موج نو و سینمای فارسی. و هر کدام با گرایشها و سبکهای مختلف که هم یک اتفاق ساده و مغولها زیرسقف موج نو بودند و هم تنگسیر و خاک. بعد از رکورد سال قبل و اکران 92فیلم، نمایش عمومی 84فیلم در سال52 همچنان نشانههای رونق را به نمایش میگذاشت.