داوود پنهانی- روزنامه نگار
«میلان کوندرا» در کتاب «مواجهه» یادداشتی کوتاه درباره رمانی به نام « کار شب » نوشته که هنوز در ایران ترجمه نشده است. نویسنده این رمان « توماس گلاوینیک» است و «کوندرا» از او بهعنوان نویسنده جوان اتریشی یاد میکند. تاریخ نوشتن این یادداشت سال 2008است و آنگونه که «کوندرا» نوشته این کتاب را از سر تصادف بهدست گرفته و خوانده است و این مطلب کوتاه را درباره آن نوشته است.
« یوناس مردی سیساله یک روز صبح از خواب بیدار میشود و در مییابد که دنیای اطرافش خالی است و در آن بنیبشری پیدا نمیشود؛ آپارتمانش، خیابانها، فروشگاهها، کافهها- همهچیز، بیهیچ تغییری، درست مثل سابقاند و نیز آثار آدمهایی که تا همین دیروز در آن جاها به سر میبردهاند، اما خودشان دیگر نیستند. کتاب به توصیف گشت زدن یوناس در این دنیای وانهاده شده میپردازد، اول با پای پیاده و بعد سوار بر خودروهایی که مدام عوضشان میکند، چون هیچیک از اتومبیلها راننده ندارند و همه در دسترساند. او قبل از آنکه خودش را بکشد، چند ماهی دور دنیا میگردد و نومیدانه بهدنبال رد و اثری از زندگی خودش، خاطرات خودش و حتی خاطرات آدمهای دیگر میگردد. او خانهها، کاخهای ییلاقی و جنگلها را نگاه میکند و به نسلهای بیشماری فکر میکند که سابق بر این همه این چیزها را میدیدند، اما حالا رفتهاند و در مییابد که هر آنچه میبیند فراموشی است، فراموشی محض است، فراموشیای است که وضعیت نهاییاش کوتاه زمانی دیگر تحقق مییابد، یعنی در همان لحظهای که خودش هم میرود. و من باز به آن ایده مبرهن(به آن ایده که به نحو حیرتانگیزی مبرهن است) میاندیشم که تمام چیزهایی که وجود دارند(ملت، اندیشه، موسیقی) میتوانند لاوجود نیز بشوند. » این تصویر آخرالزمانی، این روایت نامعمول در جهانی وانهاده شده، میتواند از زاویهای دیگر، تصویر انسانهای سرگشتهای باشد که در شهر زندگی میکنند و جهانشان، ارتباطاتشان، رویاها و افکار و اعمالشان همه محصول فراموشی است. محصول ندیده شدن و ندیدن، محصول آن رخدادی که در نتیجهاش همه ما به حال خود واگذاشته شدهایم تا خوشبخت یا بدبخت بمانیم. در چنین وضعیتی ما همه تبدیل به «یوناس»هایی تنها میشویم. یک روز صبح که از خواب بیدار میشوید، وقتی چون غریبهای تنها در شهر خود، در کوچه و محله خود قدم میزنید، وقتی میان جمعی تنها، بیحرف و در سکوت به بیرون خیره میشوید، در اتوبوس و مترو و تاکسی و ماشین خود که از این سوی شهر به سمت دیگر میروید، «یوناس» تنهای درونتان نومیدانه بهدنبال رد و اثری از نسل انسانهایی است که روزگاری در این شهر ساکن بودند، زندگی میکردند، به یاد میآوردند، مشاهده میکردند و در همکلامی همدیگر کلماتی میآموختند، عاشق میشدند، شکست میخوردند و بار دیگر دست روی زانویشان مینهادند و برمیخاستند.
چنین است که در متن هیاهو، در متن آن چیزی که ما به ظاهر میبینیم، با شلوغی بسط یافتهاش، با ترافیک و تاکسیها و ساختمانهایش، با جوی خیابان و درختهای چنار و آلودگی هوایش، چیزی عمیقتر خانه کرده است و آن، چیزی نیست جز فراموشی یا چنان که «کوندرا» به ما یادآور میشود:«فراموشی محض».
نیست شدن، صورت غایی این فراموشی است. حالتی که شخصیت اصلی رمان «کار شب» به شکل هولناکی با آن مواجه میشود و در نتیجه نومیدانه برای یافتن رد و اثری از چیزی که پیش از تنهایی تجربه کرده به جست و جو برمیخیزد. غریبهای در شهر «یوناس» میتواند نامی برای تک تک ما باشد. هر آنچه در داستان به ناگهان نیست شده، چیزی است که در برابر دید قرار دارد، اما دیده نمیشود. تنهایی و فراموشی، نتیجه نهایی این ندیده شدن است. ما در متن این وضعیت است که در جست و جوی زندگی هستیم، پیش از آنکه نیست شویم. شهر، عرصه مواجهه است؛ جایی برای تعامل و تبدیل شدن و حرکت کردن. ما زمانی واجد شرایط کامل برای زیستن در چنین محیطی هستیم که آن فراموشی، آن رفتن و ناپدید شدن اتفاق نیفتد. به لطف حضور انسان است که این قلمرو ناهمگون و پر از ساختمان و ماشین تبدیل به جایی برای زیستن میشود. جایی که ما میتوانیم انسانهایی را ببینیم که به گفته فوئنتس، نویسنده بزرگ مکزیکی:« خورشیدشان را با خود دارند و تو میتوانی از ورای نگاه کردن به آن همهچیز را بپذیری. »
* کتاب مواجهه در برگیرنده یادداشتهایی از کوندرا درباره ادبیات و هنر است که با ترجمه فروغ پوریاوری از سوی انتشارات آگه چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
دو شنبه 19 آبان 1399
کد مطلب :
115246
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/kRML6
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved