• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
یکشنبه 18 آبان 1399
کد مطلب : 115038
+
-

مقدمه‌ای بر شناخت نوشته‌های پرویز دوایی

راه، زیر قدم‌های محکم و جوان درنوردیده خواهد شد

راه، زیر قدم‌های محکم و جوان درنوردیده خواهد شد

قرارمان با خسرو دهقان روایتی درباره پرویز دوایی بود و میان صحبت‌هایمان، حرف‌ها رفت سمت نوشته‌ای قدیمی درباره دوایی؛‌ مطلبی که سال66 و به بهانه انتشار «سینما به روایت هیچکاک» و «فرهنگ واژه‌های سینمایی» توسط دهقان نوشته و در شماره55  ماهنامه فیلم منتشر شده بود. قرار شد همین مطلب که دوایی را به خوبی توضیح می‌دهد بازنشر کنیم و آقای دهقان عزیز بعد‌التحریری به آن بنویسد. شتاب کار ما و کسالت آقای دهقان باعث شد این بعدالتحریر به قول خودشان بماند طلب ما از ایشان. بعد از گذشت 33سال، نوشته حاضر همچنان جواب می‌دهد و با خواندنش می‌توان متوجه شد چرا پرویز دوایی شاخص‌ترین منتقد دهه40 بوده است. به سبک همان نشریات دهه40، خواندن این نوشته را که ناگزیر کمی کوتاه شده است به همه خوانندگان عزیز توصیه می‌کنیم.

مدخل- درماندگی آدم سینمایی در مصاف با کنایی از پرویز دوایی، کمی دیرتر آغاز می‌شود. بعد از خریدن و زیربغل‌زدن و به منزل‌آوردن و تورق و احیانا خواندن کتاب است که کوله‌بار چه کنم؟ از گرده آدمی فرو نمی‌افتد؛ درست آن وقت که نوبت به جای‌دادن کتاب در طاقچه نوشته‌های سینمایی می‌رسد. چه باید کرد؟ کتاب را که نمی‌شود چنین جوری رها کرد. پیکر مقدسش باید یک جایی ماوا گزیند. می‌گویید کنار دست کتاب‌های سینمایی؟ و آن هم کتابی از پرویز دوایی؟ آیا به‌راستی کتاب‌ها را خوانده‌ایم؟ آیا دوایی را می‌شناسیم؟ و آیا از همه مهم‌تر، تاریخ ادبیات سینمایی و به خصوص تاریخچه نقد فیلم‌نویسی در ایران را تا به‌حال و به‌درستی و دقت و از سر حوصله دنبال کرده‌ایم؟ تقسیم‌بندی‌های کلاسیک کتابداری دیویی با دیگران، به یقین قالب‌های مناسبی برای پذیرش و در خود جای‌دادن کتابی از پرویز دوایی نیستند. کتابی سینمایی ما غیرسینمایی از پرویز دوایی همواره هم درباره سینما هست و هم نیست. قبل و بعد از آنکه به هرکس و هر چیز و هرجا و هر موقع وفادار باشد، به شخص پرویز دوایی متعهد و پایبند است. پرویز دوایی یک نویسنده، مترجم، منتقد، مقاله‌نویس، شرح‌حال‌نویس، فیلمنامه‌نویس، هنرمند، سینمادوست، حامی، هموطن و شاید از همه مهم‌تر یک عاشق و یا یک کولی است. مساحتی بدون نقشه جغرافی، معلق در تونل زمان گفته می‌شود که شاعر است. شاعر نیست. کتاب شعر ندارد. بنابراین کتاب‌ها را در قفسه شعر هم نمی‌توان گذاشت.
سال‌هاست که دولایحه‌ای در مجاورت طاقچه اتاقمان به کارهای پرویز دوایی اختصاص داده‌ایم. در آنجا، کتاب‌ها تنها نخواهند بود و دق نمی‌کنند. انبوهی بریده جراید، از نوشته‌های دوایی، فرش زیرپای کتاب‌ها خواهد شد. دولایحه را که حاوی همه نوشته‌های اوست، طبق سلیقه‌ای خاص، نظم داده‌ایم. و بر تارکش نام پرویز دوایی را خطایی کرده‌ایم. مصمم تا ابد در آن دولایحه تنها چیزهایی را بگذاریم که به پرویز دوایی مربوط باشد. و حالا این یادداشت می‌کوشد تا سرحدات توان وضعیت نسل خودش را بیان کند. امیدواریم قصه به‌دردبخوری از آب درآید؛ قصه یک عاشق، قصه عشق یک عاشق، قصه سینما، قصه پرویز دوایی.
1- عنوان بخش، معرفی و نقد کتاب است. بنابراین بیش از نقد، احتیاج به معرفی و بیش از معرفی احتیاج به توضیحات اولیه است. مثلا توضیح این نکته مرکزی که متعلق به نسلی هستیم که این نسل به طریق مختلف و دلایل گوناگون، طی سال‌هایی او را همواره گرامی داشته است. و گاه البته حتی ورای قضیه هم در کار بوده است. سرخوردگی و انزجار. رابطه معلم و شاگردی همیشه همین بوده و هست. شاگرد، معلم را عزیز می‌دارد. بعد از او می‌رنجد اما کمی بعدتر که فرصت کرد تا به ریشه‌ها بازگردد، قدر و منزلت او را محفوظ می‌دارد.
مگر می‌توان تنابنده‌ای را یافت که به سینما علاقه‌مند بوده باشد اما نوشته‌های دوایی را نخوانده باشد. چند نفر را می‌توانیم بشماریم که سینما را با دوایی شروع نکرده باشند. نام او با تاریخ ادبیات سینمایی این سرزمین طی20سال، 1333 تا 1353 عجین شده است. او جزو لاینفک دورانی از تاریخ سینمای ایران است. باد و نفوذ او تا به این سال‌ها هم کشیده شده است. دوایی از معدود شخصیت‌های سینمایی است که در صورت انجام یک تحقیق در کارش، وضعیت سینمای معاصر ایران بهتر برایمان معنی پیدا می‌کند.
مخاطبان دوایی به 2دسته تقسیم می‌شدند؛ خوانندگان و فیلمسازان، خوانندگان سینما و فیلمسازان موج نو. موج نو که از نیمه‌دوم دهه40 آغاز شد. شروع با فیلم‌های «قیصر» و «گاو» و «شوهر آهوخانم». نیروی محرکه موتور این دو دسته، تا آنجا که در قالب رغبت صحبت می‌کنیم، کسی جز دوایی نبوده است. دوایی نه بهترین که به یقین مهم‌ترین و تاثیرگذارترین منتقد سینمای ایران است؛ از ابتدا تا امروز.
راستی، قرار نیست راجع‌به خوبی و بدی دوایی صحبت کنیم. خوبی و بدی به کل مبحث جداگانه‌ای است.
2- به روال سنت این بخش از مجله چاره‌ای نیست جز آنکه این دو کتاب را برگزینیم  تا حتی‌المقدور مقداری به دوایی نزدیک شویم. اما امیدواریم تا به حال روشن شده باشد و حتی دیگر بدیهی انگاشته شود، اگر بگوییم که نوشته‌های دوایی با توجه به زمان و مکان و پس‌زمینه‌اش معنا دارد و قابل بررسی است. در غیر این‌صورت برای منتقد کتاب سینمایی، عملی ناشیانه خواهد بود اگر کتاب را ورق بزند، بخواند و در هامش‌اش یادداشت بنویسد و یادداشت‌ها را طبقه‌بندی کند و دست‌نویس اول و دوم و چندم را تهیه کند و در انتها، نسخه نهایی را به سردبیر بسپارد و پی کارش برود. در این صورت، محصول کارش بدون تردید در یکی از دو گودال خواهد افتاد: نوستالژی و یا عیب‌جویی. نوستالژی یعنی نوشتن اینکه روزی بود و روزگاری بود و ساندویچ کالباس بود و سینما و جیم‌شدن از خانه. عیب‌جویی یعنی ارائه لیست بالابلندی غلط‌نامه. به کارگیری این شیوه‌ها و یا حتی روش‌های معقول کلاسیک هم راه به جایی نمی‌برد، بنابراین ما راه دیگری برمی‌گزینیم.
3- خواننده نائینی با کتاب هیچ‌گونه ارتباط زنده‌ای نمی‌تواند برقرار کند. نه اینکه نخواهد و یا مشکل خاصی داشته باشد. او نمی‌تواند، چون کتاب در همزیستی با سینمای هیچکاک و تروفو و دوایی است که باید برایش معنی پیدا کند. ادبیات سینما، منهای خود سینما بی‌معنی است. باید فیلمی از هیچکاک روی پرده باشد، کلوپ و کانون و انجمن هم نباشد بهتر است، تا مطلب کارکرد داشته باشد. (دو تا و نصفی فیلم ویدئویی ناقص و نامرغوب را هم ندیده می‌گیریم و خودمان را به حیطه‌های استثنا نمی‌کشانیم.) از این رو کتاب، برای آن نوع خواننده و یا اصلا هر نوع خواننده، کم‌وبیش مرده است. اما کتاب به‌واقع مرده نیست. کتاب در زمان و مکان خود و در میزانسن و پس‌زمینه جریان سیال سینمایی خاص خودش، حتی بسیار هم با معنی است.
آلفرد هیچکاک 52 فیلم ساخته است. منهای تعداد محدودی، تمامی فیلم‌های ساخته است. منهای تعداد محدودی، تمامی هیچکاک در ایران دیده شده است. در چهارگوشه ایران و نه‌تنها تهران (آخرین فیلم هیچکاک به نام «توطئه خانواده» (1975) در سال1357 در تهران به نمایش عمومی درآمده است.) جملگی فیلم‌ها در تالارهای نمایش سینماهای عمومی، تلویزیون، انجمن‌ها، کانون‌ها، سینه کلوپ‌ها، و صبح جمعه جورقانیان و جاهای دیگر، برای عوام و خواص به نمایش درآمده است. برخی از فیلم‌ها یک‌بار و برخی به دفعات دیده شده است. اکثر فیلم‌ها دوبله بوده و در عین حال امکان شنیدن صدای اصلی‌شان میسر بوده است. سینمای هیچکاک، نوع سینمایی است که هم برای عوام و هم برای خواص، بسیار دوست‌داشتنی و لذت‌بخش بوده است. سینمای آسان‌پسندی است که برای علاقه‌مندان به مفاهیم عمیق هم خالی از لطف نیست و آنها هم دست خالی تالار سینما را ترک نمی‌کنند. دلهره و ترس پنهان و اضطراب و تعلیق از خصایص ویژه هیچکاک است. این ویژگی‌ها نام او را برای آدم‌های غیرسینمایی هم ملموس کرده است. سر و وضع ظاهری بسیار خاص هیچکاک به این مهم کمک کرده است. داستان‌های پلیسی منتسب به او، پای ثابت پاورقی‌های مجلات باب‌سلیقه سلمانی‌ها و مطب دندانپزشکان بوده است. هیچکاک تا بدین حد دم‌دستی و عادی و معروف و همه‌گیر و همه‌فهم بوده است. هیچکاک زندگی خودشان را می‌کردند تا اینکه یک‌مرتبه و یک شبه هیچکاک از لگدکوبی انبوه جماعت در زیرپا و تنه‌خوردن در معابر نجات یافت و از روی دکه و پیش‌خوان بساط‌فروش، دفعتا به پشت ویترین جواهرفروش‌ها نقل مکان داده شد. و در پناه نور نرم استوانه‌ای مه گرفته ظریف الکترونیک، دست در گردن با چند هم‌قطار دیگر وی دل‌انگیزترین زربفت جهان، مخمل سیاه، لمید. هیچکاک را از آن تاریخ به بعد بیشتر در آمفی‌تئاترها و دانشکده‌ها نمایش دادند.
دوایی گاه یک تنه و گاه با مشارکت چند منتقد دیگر، ماموریت این جابه‌جایی را به عهده گرفت. دوایی اما تنها به لحاظ تئوری‌های زیبایی‌شناسانه و دریافت‌های فاضل‌مابانه نبوده است که هیچکاک را چنین می‌ستاییده و می‌سروده است. بعید است که راز نهفته در توسل دوایی به هیچکاک، از دانش و تئوری مولف و کایه دو سینما بیاید. اینکه دوایی به سلیقه و دریافت و موارد دوست‌داشتنی‌اش از هیچکاک، در پناه تئوری مولف، شکلی داده، باید به زمان بعدتری متعلق باشد.
اما... و در این فاصله تا به اما برسیم باید کمی به عقب برگردیم. ما نوجوان بودیم و او جوان، هیچکاک را همین‌جوری دوست داشت. همه هیچکاک را دوست داشتند. ما جا ماندیم. هنوز وقتش نرسیده بود. اما او رفت. درس دانشکده و بلدبودن انگلیسی و شور و عشق‌اش درهم آمیخت. ما نوجوان بودیم و او دانشجو بود که بیانیه منتقدین فرانسوی، تحت عنوان تئوری مولف در نیمه‌دوم دهه50 (نیمه‌دوم‌دهه30 شمسی) در مجله بسیار معروف کایه دو سینما به چاپ رسید. به برکت آن اکتشاف، هیچکاک مهم شد و چون مهم شد تا به امروز درباره‌اش بسیار نوشته‌اند. دوایی هم مسامحه نکرد و در باب هیچکاک نوشت؛ هرگونه مطلبی که به تصور درآید. نوشت حالا دیگر او برای عشق خود توجیه یاد گرفته بود و برهان می‌آورد. نیروی عشق به‌اضافه نیروی برهان را نمی‌شود دست‌کم گرفت. او خود را گسترش می‌داد و پیش می‌راند و پیشتاز بود. ... اما دوایی از طریق فیلم و سینما و هیچکاک و رویدادها و آدم‌های روی پرده فیلم‌های هیچکاک است که زندگی کرده است. بی‌شک هیچکاک، عمده‌ترین سهم را در زندگی دوایی دارا بوده است. تبلور عشق در زندگی‌اش، در هیچکاک و یا هیچکاک، عشق و زندگی را توأمان تجربه کرده است. عشق دیوانه‌وار دوایی به هیچکاک بامعنی است. اگر فرصتی دست دهد تا نقد «سرگیجه» را دوباره با هم بخوانیم (عجالتا مراجعه کنید به صفحه «ماضی نقلی» در شماره 40مجله فیلم)، درخواهیم یافت که در حال نوشتن زندگی خصوصی دوایی نیستیم. تنها این را می‌گوییم که او درباره سرگیجه، هیچکاک و خودش مشترکا نوشته است. دوایی عاشق است. عاشق خلوص عشق و عشق خالص، خلوص عشق و پاکی و صفا، زمینه را برایش مهیا می‌کند تا به کودکی برسد؛ نوستالژی. از این‌رو، علاقه او به عشق‌های بچگی و کودک عاشق و عشق کودکی و شرم و کتاب «باغ» و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برایمان معنی پیدا می‌کند. نقد سرگیجه در سال1341 نوشته شده، کتاب باغ در سال1360 نشر و پخش شده است. تفاوت 19 سال زمان را به سهولت در این دو نوشته درنخواهیم یافت. جنس هر دو نوشته یکی است. هرچند کتاب باغ مجموعه داستان‌های کوتاه است و نقد سرگیجه یک نقد بر یک فیلم سینمایی، ما هر دو نوشته را در یک جا می‌گذاریم. در همان دو لایحه که نام پرویز دوایی را برخود دارد.
وقتی دفاع از عشق و زندگی موجه باشد، جانبداری از هیچکاک نوعی دفاعیه است. بهترین دفاع، حمله است. اقامه دعوا علیه همه، دوایی با کس و ناکس در گذرگاه عمومی در خلوت جنگیده است؛ جنگ‌های قلمی توان‌فرسا. او بیشتر رفته. گاه حتی لج کرده، گاه پافشاری کرده، گاه حتی بی‌خودی سماجت کرده و گاه حتی التماس کرده، اما همچنان شوریده دل بوده است. در رأی‌گیری‌های بهترین فیلم هفته، ماه، فصل، سال و عمر سینمایی همواره با اصرار و عشق و پاک‌باختگی تمام از هیچکاک دفاع کرده است. درباره‌اش سخنرانی کرده، به او نمره 20 و یا چهار‌ستاره داده و در یک کلام او را مرکز ثقل تمامی جهان سینما نامیده است. از نگاه و ذهن دوایی، سینما از هیچکاک آغاز می‌شود و نه حتی از لومپر یا مه‌لیس، و راه می‌افتد و می‌خرامد و می‌دود تا به هیچکاک می‌رسد. و در پایان راه هم در او مستحیل می‌شود و بالاخره هم با او پایان می‌گیرد.
دوایی همچنان دامنه اندیشه و کار و سلیقه‌اش را گسترش می‌دهد. هیچکاک برای او سنگ محک می‌شود؛ یک‌جور عیار. همه چیز و همه کس در ارتباط با هیچکاک برایش معنی پیدا می‌کرد. دوایی کسی را دوست داشت که هیچکاک را دوست داشت و از کپی، تا سرحد جنون، متنفر می‌شد که از هیچکاک به هر دلیل روی برمی‌گرداند. پا در یک کفش‌کردن‌های دوایی بر سر2 فیلم جدل‌برانگیز هیچکاک، «پرده پاره» و «توباز»، نمونه برجسته دیدگاه و عملکرد او بوده است. در محدوده افراد غیرایرانی، 2منتقد انگلیسی و فرانسوی طرفدار هیچکاک از احترام خاصی نزد دوایی برخوردار بودند؛ رابین‌وود و فرانسوا تروفو. تروفو به لحاظ نگاه معصومانه‌تر و عاشقانه‌ترش، جایگاه وی‍‍ژه‌ای نزد او داشته است. بنابراین دوایی، تروفو را همزاد خود می‌دانسته است. طبیعی است که کتاب سینما به روایت هیچکاک، نوشته فرانسوا تروفو، کسی که عشق مشترکی با دوایی داشته است، می‌بایست که از عزت خاصی نزد او برخوردار بوده باشد. میزان ترکیب خلوص و وسوه و احترام تا بدان حد پیش می‌رود که مانند خود تروفو در استخر می‌افتد؛ در یک موقعیت هیچکاکی.
همه چیز با سقوط در آب شروع شد...
(صفحه 9 کتاب سینما به روایت هیچکاک) حال متوجه می‌شویم رویدادی که برای تروفو اتفاق افتاده و او در کتاب، بازگویش می‌کند، برای دوایی چه معنایی دارد. نادرست است اگر از روی این واقعه، سهل‌انگارانه و سریع رد شویم. اگر چنین کنیم تمثیل قصه دوایی را نادیده گرفته‌ایم.
در کشاکش عشق و زندگی، تعلیق هیچکاکی از دیگر مایه‌های دلپذیر دوایی است؛ تعلیق از آغاز تا پایان عمر. تحلیل رابین‌وود از نخستین صحنه سرگیجه برای بررسی این مایه در دوایی بهترین مرجع است. (نقد سرگیجه در کتار هیچکاک رابین وود به ترجمه پرویز دوایی، از شماره 674 به تاریخ 8 مرداد 1348 تا شماره 687 به تاریخ 21 آبان 1348 مجله ستاره سینما). حال بعد از همه این سال‌ها، رابین‌وود جور دیگری می‌اندیشد. تروفو در سال 1983 مرد. هیچکاک 4 سال قبل‌تر از او. دوایی در سال 1353 تهران را به قصد چکسلواکی برای یک سفر کوتاه و بعد برای مدت طولانی و نامعلوم ترک کرده است. مقاله بسیار مهم‌اش، تحت عنوان خداحافظ رفقا در سال 1352 در مجله سپید و سیاه چاپ شده است. ما داریم این یادداشت را در تابستان 1366 می‌نویسیم و طبق وعده‌های دوطرفه قرار است در شماره مهرماه (55) ماهنامه سینمایی فیلم به چاپ برسد. آینده را چه کسی می‌تواند حدس بزند؟ آدم فقط می‌تواند بگوید، چه حیف چقدر خوب بود کتاب آن موقع‌ها در می‌آمد و این چاپ، چاپ چندم کتاب بود. اما این چاپ را به هر حال نمی‌شود در کتاب‌های سینمایی گذاشت. می‌شود؟ زندگینامه را می‌شود در طبقه کتاب‌های سینمایی گذاشت؟
4ـ کتاب سینما به روایت هیچکاک چگونه کتابی است؟ کتاب حاصل گفت‌وگوی هیچکاک و تروفو است. این جواب اما به شرطی که همه چیز را در یک مجموعه نبینیم، بی‌معنی است. مجموعه‌ای که در آن هیچکاک، تروفو، خانم هلن جی، اسکات به عنوان مترجم جلسات گفت‌وگو و پرویز دوایی سهم جداگانه خودشان را دارند. و در زمان و مکان و میزانسن و پس‌زمینه کارشان معنی می‌دهند.
معنی درونی اصطلاح معروف فیلمفارسی، دقیقا و مخصوصا با همین املای کهن‌تر از واضع آن، آقای دکتر کاووسی است. قبل از ایشان، طغرل افشار برای نمونه که از نسل قبل‌تر منتقدین سینمایی است، در باب مضرات  بدی فیلمفارسی نوشته و بدان پرداخته است. این قضیه به قدری جا افتاده که اولاً بدیهی می‌نماید و ثانیاً هر کدام‌مان عادت کرده‌ایم که حتی بدون دیدن آن فیلم‌ها، چشم و گوش بسته و نکاویده تئوری را بپذیریم. همیشه همینطور بوده است. در مقابل فیلمفارسی، فیلم هنری و یا موج نو از دیرباز در سینمای ایران متداول بوده است. دو جبهه در دو سو، به وسعت تاریخ سینمای ایران، سینمای بد و سینمای خوب، این دو جبهه در عمل تقسیمات داخلی ظریف‌تری هم دارند. غریزی‌ها و تحصیل‌کرده‌ها و از فرنگ‌برگشته‌ها برای نمونه، در جبهه سینمای خوب قابل یادآوری است. پرویز دوایی طبعاً متعلق به گروه سینمای خوب بوده است. از آنجا که هیچ چیز در پرویز دوایی در حد ساده اولیه باقی نمی‌مانده و او اودیسه‌وار به ماورای هر پدیده سفر می‌کرده است، در این کارزار هم تنها به چپ و راست‌کردن دشمن با شمشیر قناعت نکرده است. از آغاز کارش رو در روی سینمای بد فارسی ایستاده و دشمن را تا سرحدات دورترین مرزهایش رانده و تار و مار کرده است. جنگیدن دائمی به قصد شکست‌دادن دشمن، همیشه در دستور کارش قرار داشته است. دوایی همواره و بی‌امان با هر شیوه، طنز هم حتی، با دشمن به‌طور دائمی می‌جنگیده است. بخشی از فعالیت دوایی که عمدتاً به صورت مقاله در نشریات گوناگون تحت عناوین متفاوت طی سال‌هایی به چاپ رسیده است، مصروف تبصره اول دستورالعمل کاری‌اش بوده است. همزمان مراقب بوده تا از جبهه دیگر هم غافل نماند. تبصره دوم در دو جمله خلاصه می‌شده است؛ زیر بال و پر فیلمسازان به‌درد بخور را گرفتن و به راه آوردن خواننده‌های خودی. او خود را موظف می‌دانسته تا برای سینمای خوب فکری بکند. در گرماگرم تفکر و به دنبال راه و چاره گشتن، یک مرتبه خود را در مقام و موقعیت یک برادر بزرگ‌تر و یا یک متولی و یا یک راهنمای تثبیت شده می‌یابد. روز به روز بیشتر دل‌نگران بوده است که چه می‌بایستی کرد. بخش دیگری از انرژی دوایی در مقالات متفاوت و در نشریات گوناگون به کار گرفته شده بود تا جوابی معقول برای چه باید کرد؟ خودش بیابد. سینمای خوب به مدد فیلمساز خوب و به برکت تماشاچی خوب باید راه می‌افتاد. چاره‌ای نبود. دوایی خود را متعهد می‌دانست که به هر طریق و هر شکل از راه آموزش، حمایت، متلک‌پرانی، خط و نشان‌کشیدن، تشویق، تنبیه و ...، حس و حال و شعوری به تن نیمه‌جان سینمای خوب بدمد. در این زمینه با مختصر مشکلی روبه‌رو بوده است که بخش دیگری از انرژی و وقت و کاغذ و مقاله‌ها را هم صرف این تبصره از دستورالعمل‌اش کرده بود. شکاف عمده‌ای که در صف سینمای خوب از همان اوان سر و کله‌اش پیدا بود، باید طوری پر می‌شد. صف فیلمسازان گوهری، جوهری و غریزی در مقابل صف از فرنگ‌آمده‌های آلامد دروغی قلابی. جانبداری وقفه‌ناپذیر از کیمیایی و نادری و ذکریا هاشمی و حاتمی و تقوایی و مهرجویی و بیضایی و مقدم و دیگران، همواره مورد نظر بوده است. نتیجه بلافاصله چنین نگرش و رویکردی به سینمای بومی، با توجه به سن و سال و سوابق دوایی، این شد که او در نقش برادر بزرگ‌تر سینمای خوب ایرانی از بارز‌ترین چهره‌ها باشد. در چنین سیستم متولی‌گری طبعاً باید غریزه‌ها، احکام و فنون ساده اولیه و طرز کار را فوت آب باشند. در غیر‌این صورت دوایی بازی‌ را به صف مقابل در جبهه داخلی می‌باخت.  دوایی طبعاً با بی‌دانشی موافق نبوده است. از این‌رو دوست داشت که فیلمسازان خوش‌ذوق مایه‌دار، کم‌دانش نباشند. در چنین بستری، فضای سینمایی مخلوق دسترنج دوایی نیاز ساده اولیه به فرهنگ و «تعریف» داشت. معنی زوم، تفاوت تراولینگ با لانگ‌شات و ... خواننده و تماشاگر هم باید پا به پا کشانده می‌شد. خواننده / تماشاگر گاهی عقب و گاهی جلو و گاهی همراه و همقدم قدم بر می‌داشت و راه می‌آمد.

راه، زیر قدم‌های محکم و جوان  درنوردیده خواهد شد 
یادداشت آخرـ دوایی در دوران کاری‌اش همواره کوشید و اهم نیروی خود را، آگاهانه یا ناآگاهانه، صرف کرد تا حس و شور و حال را به جوانان تزریق کند. در این راه قدمی به پیش برداشت و موفق شد. او گرما و انرژی و عشق را در رگه‌های جوانان پا در رکاب زندگی تزریق کرد. اما هرگز نخواست یا نتوانست که ما جوانان آن روزگار را در مصاف با نهیب سایر جریان‌های سینمایی واکسینه کند. بعدها ما بی‌سلاح در کف، تنها ماندیم؛ تنهای تنها در مقابل تندباد امواج سینما. بعضی‌ها این شانس را یافتند که خودشان را جور دیگری واکسینه کنند. ما اما نتوانستیم، آن‌طور که می‌بینید آنها شانس آوردند که زنده و سالم می‌ماندند. ما آنچنان که می‌بینید، همچنان رنجور باقی مانده‌ایم.
این یادداشت‌ پیشنهاد نمی‌کند که غلط را کت بسته بپذیریم. غلط‌های کتاب‌ها را می‌گوییم. غلط، غلط است. می‌بخشید، تعارف که نداریم. خود پرویز دوایی معتقد است و در مجله سپید و سیاه سال 1349 هم نوشته است که : «راه زیر قدم‌های محکم و جوان درنوردیده خواهد شد. جوانان از راه می‌رسند با قلم و کاغذ در زیر بغل و کیفی انبان از کتاب‌های تازه، با ذهنی نو و جوینده و مؤدب. آیا می‌شود به آنان راه نداد؟ آیا می‌شود برایشان راه باز نکرد؟ فکر نمی‌کنیم شما چنین می‌اندیشید. راستی اما، به شما اطمینان می‌دهیم، کسی گستاخ و پررو نشده است.
کامپیوترها و میکروپروسسورها مدت‌ها است که از راه رسیده‌اند. اما همچنان فکر می‌کنیم که جانبداری از حرمت پیشگامان بر ما واجب است. ما در عصر رایانه همچنان مصریم و بر این ‌باور پای می‌فشاریم که برای چرتکه‌های آویخته از دیوار ارج می‌نهیم. مگر می‌شود یک عاشق کولی را دوست نداشت؛ کسی که همواره عاشق زندگی و عاشق عشق بوده است؟

این خبر را به اشتراک بگذارید