سلمان نظافتیزدی- روزنامهنگار
میگویند مولانا سروده: «حالا باید خاموش شوم و بگذارم خموشی راست را از دروغ سوا کند.»
هر آدمی نیاز به خلوت دارد، این خلوت از آن خلوتهایی که حضرت حافظ گفته؛ «خوش است خلوت اگر یار یار من باشد» نیست. این خلوت با خود و شنیدن صدای درون است؛ جایی که آدمی در سکوت حتی صدای مفصلهایش را میشنود: «آواز غریب رشد / در مفصل ترد لذت / میپیچید.»*
تجربه تنهایی و سکوت بدون هیچ صدا یا مزاحمی برای هرکداممان بارها رخ داده است، اما چندبار این خلوت و تنهایی را فهم کردهایم و از این خلوت و سکوت به لحظههای متعالی رسیدهایم؟ لحظههایی که سالهای بعد به آنها بازگشتهایم، چون آن لحظه نقطه شروع بودهاند. آن لحظه آیا مختصات، ویژگی یا نشانه خاصی دارد، بعید است. آن لحظه میتواند هنگام رانندگی در یک جاده کویری باشد، یا در حال شستن ظرف پشت سینک ظرفشویی جایی که به ریختن آب روی انباشت ظرفها خیره شدهایم و آنک چراغ معجزه روشن میشود!
ارلینگ کاگه نویسنده و ناشر نروژی مینویسد: «پس از بازگشت به نروژ، روزی حین شستن ظرف تصمیم گرفتم انتشاراتی تأسیس کنم. تمام صنعت و بازار کتاب تحت این باور پذیرفتهشده بود که هیچ جای شک هم نداشت: کتابهای باکیفیت باید در کتابفروشیها یا باشگاههای کتابخوانی با قیمت بالا به فروش برسند. از سوی دیگر، سوپرمارکتها قلمروِ انحصاری فروش رمانهای عاشقانه بود. تمام. نمیفهمیدم چرا باید آنطور باشد؟ توصیه آدمهای زیادی را شنیدم و بسیار ممنونشان هستم. اما کل آن ایدهپردازی و تصمیمگیری حین ظرف شستن اتفاق افتاده بود، بیهیچ مزاحمی در آشپزخانه ...
وقتی به گذشته و حرفهام در مقام ناشر نگاه میکنم، میبینم تنها کار غیرمعمولی که کردهام ایستادن دم سینک آشپزخانه و به پرسش گرفتنِ واقعیتهای پذیرفتهشده بوده است.»
جناب کاگه که اینجا شرح مختصری از فرایند تصمیمگیری برای ناشر شدنش را نقل کرده، تنها ناشر نیست؛ او نویسنده، مجموعهدار و کیوریتور هنری اهل نروژ است که زندگی پرماجرایی داشته است و بخش عمده این پرماجرا بودن و هیجان زندگیاش با پیادهروی و سکوت ارتباط دارد و شرح ضرورت پیادهروی کردن و اندکی از ماجراهای زندگیاش را در کتاب «پیادهروی؛ و سکوت، در زمانه هیاهو» نوشته است. کاگه در این دو کتاب که نشر گمان در قالب یک کتاب، در مجموعه خردوحکمت زندگی، منتشر کرده بر یافتن سکوت در هیاهو و پیادهروی تأمل کرده است. کتاب در هر دو بخش پیادهروی و سکوت خواندنی است. کاگه بهنوعی تجربیات و تأملات شخصی خود را در کنار روایتهایی از گفتوگو با دیگران و مفاهیم فلسفی درآمیخته است که حتی اگر اینطور هم نبود خواندن صحبتهای آدمی که روزها در سردترین قاره جهان پیادهروی کرده میتوانست جذاب باشد. کتاب سکوت 33بخش دارد که این بخشها به نوعی در ارتباط با هم هستند و هم بهصورت مجزا قابل خواندن است. او در لابهلای نوشتن این بخش با لحنی صمیمانه به خواننده میفهماند دست یافتن به سکوت نیاز به ادا و اطوار خاصی ندارد. ما به نوعی همه با سکوت احاطه شدهایم و برای فهم آن نیاز به دقت داریم. کاگه مینویسد: «سکوت چیزی بیش از تصور و فکر است؛ مفهوم است. ممکن است سکوت اطرافمان صداهای زیادی داشته باشد. اما جذابترین نوعِ سکوت سکوت درون است، سکوتی که خودمان باید خلقش کنیم. خیلی وقت است دیگر دنبال سکوت مطلق در اطرافم نیستم. آن سکوتی که در پیاش هستم سکوت درون است ...
... من برای کشف سکوت چارهای نداشتم جز اینکه پاهایم را برای رفتن به دوردستها بهکار بیندازم. اما حالا میدانم سکوت همهجا دستیافتنی است. باید قطب جنوبی خودتان را پیدا کنید.» در بخش پیادهروی هم کاگه به نکات خواندنی بسیاری اشاره میکند و حتی بحث را به جایی میرساند که اگر آدمها پیادهروی نمیکردند شاید به این شکلی که امروز هستند، نبودند. او در صفحات پایانی پیادهروی مینویسد: «راه رفتن هویتمان را میسازد. برای همین، اگر بهندرت پیادهروی کنیم، ممکن است موجود دیگری شویم.»
* سهراب سپهری
نام کتاب: پیادهروی؛ سکوت، در زمانه هیاهو
نویسنده: ارلینگ کاگه
ترجمه: شادی نیک رفعت
ناشر: گمان
یک قطبِ جنوبِ کاملا شخصی!
نگاهی به کتاب «پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو»
در همینه زمینه :