دردسرهای بلیت یک ریالی
افیونی به نام یارانه
جمال رهنمایی
اتوبوسسواران تهرانی وقتی صبحگاه سوم اسفند سال1348 با افزایش قیمت سهبرابری بلیت اتوبوسهای شرکت واحد مواجه شدند، دست به سنگ بردند، شیشه اتوبوسها را شکستند و حدود 60دستگاه از اتوبوسهای این شرکت نوپا را به آتش کشیدند. افزایش طول مسیر خطوط، بهبود دسترسی مسیرها، افزایش تعداد ناوگان اتوبوسرانی و نیاز به سرمایهگذاری بیشتر دلیل افزایش قیمت بلیتها بود. چند ساعت بعد از کارگران، دانشجویان هم به صف اعتراض پیوستند و شهر آشوب شد. شاه وارد ماجرا شد و با مشورت هیأت دولت دستور برخورد قاطع و سرکوب داد ولی هویدا که سرد و گرم چشیدهتر و محافظهکارتر بود با وزرا و روسای دانشگاهها تشکیل جلسه داد و حاصل جلسه بازگشت به قیمتهای یک ریالی روز قبل بود. دولت از جیب همه ملت ایران به شهروندان تهرانی «یارانه» داد، تامین کسری بودجه شرکت اتوبوسرانی «تهران و حومه» را تقبل کرد و شورش با تعداد نامعلومی کشته و زخمی فرونشست. حکایت سوبسید یا همان یارانه برای ما حکایتی آشناست. «اختلالات اعتیادی» یکی از مهمترین و پرشیوعترین اختلالات رفتاری است. در این اختلال فرد دچار سوءمصرف مواد (مخدر یا محرک) رفتهرفته به مصرف یک «کند ساز» یا «تحریککننده» اضافه بر تولید طبیعی سیستم عصبی بدن عادت میکند و ارگانیسم برای ادامه زندگی به این مخدر یا محرک وابسته و بدون آن زندگی برایش سخت و در شرایط حاد غیرممکن میشود. یکی دیگر از نشانههای این بیماری نیاز روزافزون فرد به افزایش میزان مصرف برای بازگشت به حال طبیعی است. در این مرحله این چرخه ویرانگر با مصرف بیشتر، با سرعت بیشتری رو به نابودی میرود. حکایت یارانه، حکایت افیونی است که منابع عمومی را برای جبران یک شکاف عمیق اجتماعی و اقتصادی و نگهداری از یک سیستم نه چندان عادلانه توزیع به چاه ویل میریزد و همانگونه که فرد معتاد با فروش لوازم منزل اقتصاد خانواده را تحلیل میبرد، سیستم یارانهپرداز نیز با فروش منابع ملی، برداشت از بودجه عمومی کشور بر مشکلات اقتصاد ملی میافزاید.