حبیب طهماسبی- یک شهروند
اوایل مهرماه هنگام عبور از خیابان ظفر، تصویر یک کلید بزرگ و یک تابلوی مربوطه با چند عدد میخ ریز و درشت بر تن یکی از درختان کهنسال این خیابان، نظرم را جلب کرد. این نظر همانا و سرایت درد این درخت به جان من همان.
باخود گفتم: باید کاری برای نجات چنار نسبتا کهن از دست این شهروند نامسئول انجام دهم. با شهرداری منطقه تماس گرفتم، گفتند که پیگیری این امر مربوط به سامانه ۱۳۷ است و با این شماره تماس بگیرید.
مطلب را به عرض یکی از اپراتورهای ۱۳۷ رسانده و درخواست کردم که نسبت به اتمام آزار این درخت و برخورد قانونی و مقتضی اقدام کنند. ایشان هم ضمن ارائه یک کد پیگیری (کد39211176766) قول مساعد دادند که نسبت به رفع آن، اقدام خواهد شد. متأسفانه شب هنگام مراجعه به منزل دیدم که تابلو هنوز به درخت آویزان است؛ تابلویی که برایش یک سیم برق هم کشیده بودند تا بیشتر جلب توجه کند!
روز بعد دوباره تماس با ۱۳۷ و پیگیری امر...
بعدازظهر همان روز یکی از کارمندان شهرداری طی تماس تلفنی وعده دادند که تا ساعاتی دیگر نسبت به رفع ایراد و اخطار به فرد خطاکار اقدام خواهد شد. عصر در راه بازگشت به خانه، متوجه شدم که یکی از تابلوها رفع شده، اما تابلوی اصلی (کلید)، همچنان بر تنه درخت باقی است.
عزم جزم کرده بودم که حتما این درخت را از این آزار نجات دهم، باشد که دینم را به سایهاش، زیباییاش و اکسیژنش ادا کرده باشم. دوباره تماس و پیگیری و چندباره قول مساعد برای رفع مسئله.
عصر آن روز صرفا برای پیگیری وضعیت درخت، به محل مراجعه کردم تا ببینم قول مساعد کارمند مربوطه به کجا ختم شده است. خوشبختانه ایشان به قول و وظیفه خویش عمل کرده و اثری از تابلوها و میخها بر تن درخت نبود. آن شب با خیال راحت از اینکه دینم را به محیطزیست و بالاخص به آن درخت پیر ادا کردهام، آسوده سر بر بالین نهادم.
صبح روز بعد هنگام مراجعه به محل کار، دوباره شاهد نصب همان تابلوها بر تنه درخت بودم؛ با میخهایی تازهتر و محکمتر! آسودگی از درونم پر کشید.
دوباره تماس و پیگیری و چندباره قول مساعد و روز بعد و بعد و... متأسفانه شاهد تکرار این بیمسئولیتی و ناهنجاری بودم و باز هم تماسهای مکرر برای پیگیری.
متأسفانه این مسئله نصب و رفع تابلو بر پیکر پیر اما تنومند این درخت کهنسال، چند روزی است که ادامه دارد و حال که میاندیشم خود را مسئول اصلی درد مضاعفی میبینم که بهواسطه پیگیری من دامن این درخت را گرفت؛ دردی که احساس مسئولیت یک شهروند و بیمسئولیتی یک شهروند دیگر دست بهدست هم دادند تا بر پیکر این درخت زیبا وارد آید.
صبح چند روز پیش، وقتی میخهای جدید را بر تنش دیدم، از اینکه احساس مسئولیت من اینچنین به آزار هر روزه این درخت پیر منتهی شد، پشیمان بودم.
دستی بر پیکرش کشیدم تا از او معذرتخواهی کنم و سرم را که برای تماشای برگهایش بلند کردم، انگار نوای اعتراضش را میشنیدم که میگفت: «من فقط یک ترکش به تن داشتم و به آن عادت کرده بودم، حالا هر روز یک ترکش جدید از بابت این احساس مسئولیت تو بر تن من جاری میشود و تو باعث و بانی آنی! کاش مرا با همان میخ به حال خود رها کرده بودی و باعث نمیشدی هر روز درد یک میخ جدید را بهجان بخرم.»
متأسفم درخت پیر عزیز؛ متأسفم. مثل هزاران شهروند دیگر که گاهبیگاه با عواقب ناگوار احساس مسئولیتشان روبهرو میشوند، من هم چند شب است که عواقب این احساس مسئولیت، خواب را از چشمانم ربوده و روزگارم را تلخ کرده. از بابت رنجی که احساس مسئولیت من برایت پدید آورده، پشیمانم و از پیکر زخمخوردهات پوزش میطلبم.
چهار شنبه 7 آبان 1399
کد مطلب :
114197
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/rkVyp
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved