برای شهادت امام حسن عسکریع
همیشه میشود منتظر طلوع خورشید ماند!
یاسمن رضائیان
زندگی گاهی شبیه به مشقهای مدرسه است. شبیه به تمرینهایی که هرشب مینویسیم. مینویسیم و به انتهای خط میرسیم اما انتهای خط پایان فرصت ما نیست. دوباره از سر خط میشود شروع کرد و بعد فرصت تازهای پیش روی ماست. میشود تا بینهایت نوشت. خطهای خالی میتوانند ما را سر شوق بیاورند.
زندگی پر از لحظههایی است که فکر میکنیم امیدها از دست رفتهاند. فکر میکنیم توفان ما را با خود خواهد برد، فکر میکنیم آسمان تا روزهای طولانی ابری خواهد ماند؛ اما خورشید روزهای سرد پاییزی میگوید ما در هجوم ابرها نخواهیم ماند. نسیم خنک عصرگاهی میگوید آنکه میماند منم و نه توفانی که دلمان را شور میاندازد. دنیا با کوچکترین نشانهها نشانمان میدهد همیشه یک روی خوب دارد که در روز مبادا برایمان رو میکند.
در روزهایی که سوگ، بار دیگر به قلبمان برمیگردد، در روزهایی که ما خسته از حادثههای پشت سر تا به اینجا رسیدهایم، در روزهایی که فکر میکنیم آخرین خورشید خاموش میشود و ما در تاریکی و سرما خواهیم ماند، تو میآیی. خورشیدی میرود و خورشیدی دیگر میآید. راستی چرا اینهمه نگران بودیم؟ مگر میشود دنیا بدون خورشید بماند؟
محبوسشدن محدودشدن نیست. حتی اگر سالهای سال پرندهای را در قفس نگه دارند پرواز از حافظهاش پاک نخواهد شد. خورشید را اگر در قفس بگذارند نور آن خاموش نخواهد شد. برای کسی که خورشید است، برای کسی که پرنده است و پرواز میداند، محبوسشدن معنا ندارد. او از پی نسلهای هدایت آمده بود و پس از آن نیز تو را وارث هدایت کرد. هدایت، محبوس نمیشود. هدایت در قفس نمیمیرد تا وقتی که تو هستی.
حالا سالهای سال است که ما منتظریم. این انتظار ما را خسته نخواهد کرد. این حس چنان با ما عجین شده است که انگار آدمیزاد از انتظار سرشته شده است. قلب ما روزبهروز بزرگتر خواهد شد، مقاومتر خواهد شد. قلب ما از روایت محبوسشدنها و درعینحال رهابودنها، آموخته است هیچ اتفاقی نمیتواند او را در بند بکشد. آزادانه به انتظار ایستاده است.
زندگی پر از لحظههای توفانی است، پر از آسمانهای ابری. اما همیشه فرصت تازهای هست. همیشه دفتر ما خط تازهای برای نوشتن دارد. همیشه میشود ماند و منتظر شد تا خورشید بار دیگر طلوع کند.