فریدون گله مردی که نیچه را وارد فیلمفارسی کرد
بخشی از تاریخ سینمای ما که در آن فیلمهای موسوم به فیلمفارسی بررسی میشوند پیوسته از سوی دستاندرکاران هنر هفتم و حتی مخاطبان عادی به سطحی و عوامپسندانه بودن متهم میشود. از فیلمهایی مانند گاو مهرجویی و قیصر کیمیایی و چند فیلم دیگر که بگذریم، باقی آینه دیالوگهای لوتیوار و جاذبههایی است که ارزش زیادی در دنیای حرفهای سینمای جهان ندارند. در این میان مردی پا به عرصه سینما گذاشت که برای نمونه عنوانبندی یکی از فیلمهایش با یک جمله از نیچه (فیلسوف آلمانی) آغاز شد.
او که دانشآموخته دانشکده ادبیات از دانشگاه مشهد و هنرهای دراماتیک از دانشگاه نیویورک بود، بهخوبی خلأ موجود در سینمای ایران را درک کرده بود و بدون دوری جستن از موج اصلی سینمای آن دوران مخاطب را بهصورت نامحسوس از سطح به عمق میبرد. فریدون گله با کارگردانی فیلمهایی همچون کافر، دشنه، مهرگیاه و سرانجام کندو نشان داد دغدغههایی ورای فیلمفارسی دارد. او که مدتی پس از شکست فیلم شب فرشتگان بهنوعی غم نان داشت بهناچار نوشتن فیلمنامه چند فیلمفارسی را بهعهده گرفت؛ اما پس از مدتی برای کارگردانی فیلمهایش نشان داد از فیلمفارسی گذشته و در مسیر سینمایی خیابانی گام مینهد.
سینمایی که دیالوگهای لوتیوار و فقر را از فیلمفارسی گرفته، اما قهرمان معترضی را به جامعه معرفی میکند که شرایط حاضر را نمیپذیرد و به دادخواهی روی میآورد. فریدون گله سرانجام همانطور که در فیلمهایش از تنهایی گفته بود در تنهایی زندگی را بدرود گفت. او صبح شنبه ۳۰مهرماه۱۳۸۴ در ۶۴سالگی بر اثر سکته قلبی در محل زندگیاش واقع در سلمانشهر (متل قو)، مازندران درگذشت.
چقدر سخت است تنها بودن، تنها ماندن و تنها جنگیدن / اما فقط از چنین بذری است که / حقیقت بهدنیا میآید ( فریدریش نیچه)