کاغذ زرد بافتدار
زبان قاضی سعید ساده و با کلیشههای زبانی کوچه و بازار پیش میرود
علیاکبر شیروانی
پرویز قاضیسعید، پاورقینویس بود و داستانهایش از روزنامهها و مجلات بیرون میآمد و در قالب کتاب به چاپهای فراوان میرسید اما تبدیل داستانهایش به کتاب، هیچ از عامهپسندی و ابتذال نوشتههایش کم نکرد. قاضی سعید به سبک دیگر پاورقینویسان، پی برده بود تعلیق خواننده را هر روز یا هر هفته پای دکه روزنامهفروشی میکشد و اگر دیگر پاورقینویسان تعلیق را در معماهایی چون قتل و جنایت و بزه میجستند، او در داستانهای عشقی و مبتذل. زبان قاضیسعید ساده، روان و بیپیرایه است و با کلیشههای زبانی کوچه و بازار پیش میرود. تفاوت قاضی سعید با دیگرانی که تکیه بر زبان محاوره و کوچه داشتند در شیوه برخورد آنهاست؛ داستاننویسانی بودند که زبان محاوره را به درستی میشناختند، در بافت داستان جای میدادند و بنابر شخصیتپردازی از زبان محاوره بهره میبردند؛ قاضیسعید هیچکدام از این ویژگیها را نمیشناخت. ثمر کار قاضیسعید رونق بازار داستان بود در رونق سواد خواندن و نوشتن.
«به این ترتیب فرهاد و نسرین در بیمارستان نامزد شدند و قرار شد پس از آنکه نسرین از بیمارستان خارج گردید، رسماً ازدواج کنند. پزشک معالج قول داده بود تا حداکثر یکماه دیگر نسرین بهبودی کامل به دست آورد و بتواند از بیمارستان خارج شود. فرهاد نیمی از هر روز را در بیمارستان میگذراند و نسرین به سرعت رو به بهبود میرفت. پریدگی رنگش برطرف شده و بر گونههایش رنگی از نشاط و شادمانی نشسته بود. کمکم میتوانست راه برود. هر روز وقتی فرهاد به بیمارستان میآمد، نسرین چنان نشاط و سروری بهدست میآورد که صدای خندههایش در راهروی بیمارستان طنین میانداخت. هر دو با بیصبری انتظار پایان آن یکماه را میکشیدند. پانزده روزی که از قرار دکتر باقی مانده بود، آندو دیگر طاقت و توان از دست داده بودند و نسرین حتی با ساعت گذران وقت و روز را حساب میکرد».