سالهای رونق گیشه
بیش از 140 میلیون نفر در دهه 60 سینما رفتند
فیلمهای دهه60 چگونه با تماشاگر ارتباط برقرار میکردند؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید ابتدا این نکته را لحاظ کرد که تماشاگر آن سالها چه امکانی برای سرگرم شدن داشته، چقدر حق انتخاب داشته و چرا سینما تفریحی ارزان و در دسترس بوده؟ جامعه درگیر جنگ، چگونه سینما را بهعنوان نشانهای از تفرج و تفریح ارج نهاده و به آن اهمیت داده؟ گیشه پررونق دهه60 را نمیتوان بدون ارزیابی دقیق و همهجانبه آن دوران تحلیل کرد؛ سالهایی که حتی وقتی جنگ به شهرها هم کشیده شد، چراغ سینما به سادگی خاموش نشد. فروختن فیلم جنگی هم در بستر فضای روز جامعه ایران و مخاطبشناسی تماشاگران آن سالها معنی مییابد، ضمن اینکه تماشاگر دهه60 هم طیفهای متنوعتری را نسبت به این سالها شامل میشود؛ خانوادههایی که ملودرام و کمدی میبینند، مردان مجردی که مشتری فیلم اکشن هستند و بچههایی که مخاطب فیلم کودک محسوب میشوند. این سه گروه عظیم تماشاگران دهه 60، رونقبخش گیشه بودند
از 10فیلم پرتماشاگر بعد از انقلاب، سهم سینمای دهه60، 7فیلم است. (عقابها، کانیمانگا، گذرگاه، بگذار زندگی کنم، خواستگاری، تاراج و اجارهنشینها) و از 3فیلم بعدی، یک فیلم (عروس) در انتهای دهه60 تولید شده و ابتدای دهه70 روی پرده آمده و 2فیلم دیگر (افعی و کلاه قرمزی و پسرخاله) محصول اوایل دهه 80 و 90 هیچ نمایندهای در فهرست 10تایی پرتماشاگرترینهای بعد از انقلاب ندارند. اگر سراغ فهرست 100فیلم پرتماشاگر پس از انقلاب هم برویم، بازهم سهم دهه60 با 60فیلم بسیار پررنگتر از دهههای دیگر است.
محاسبه فروش فیلمها با درنظر گرفتن بهای بلیت در دهه60 و رسیدن به آمار تعداد تماشاگر هم ما را به نتیجه جالبی میرساند؛ اینکه تعداد سینماروهایی که دهه60 به دیدن فیلمهای ایرانی رفتند، از سینماروهای دهههای 70و 80 بسیار بیشتر است. باورش شاید دشوار باشد ولی در فاصله سالهای 1361 تا 1369 بیش از 140میلیون نفر به تماشای فیلمهای ایرانی شتافتهاند؛ رقمی دستنیافتنی و عجیب.
رسیدن به دلایل این اقبال مردمی گسترده به سینما، بدون تحلیل شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دهه60 امکانپذیر نیست. فراموش نکنیم که در دهه50 سینمای فارسی بهشدت دچار بحران مخاطب شده و تولید فیلم ایرانی به مرور توجیه اقتصادیاش را از دست داده بود. سینمای پس از انقلاب با از دست دادن بسیاری از عوامل و نشانههای مهمش در جذب تماشاگر، چه برگ برندهای را رو کرد که توانست این میزان تماشاگر را جذب سالنهای سینما کند؟ سینمایی که هم مهمترین ستارههایش را از دست داده بود و هم دستش از بسیاری الگوهای طلایی گیشه کوتاه مانده بود، چگونه این میزان مخاطب یافت؟
برای پاسخ به این سؤالها باید به دهه60 برویم، به دورانی که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود، تلویزیون تنها 2شبکه داشت که آنها فقط برای ساعات محدودی برنامه داشتند و تا سالها در طول هفته روزهای جمعه فیلم سینمایی پخش میشد؛ دورانی که «پیام» نزد مسئولان و متولیان، ارزش بسیار بیشتری از «سرگرمی» داشت. دورانی که سنت سینمارفتن هنوز از جامعه رخت نبسته بود و فیلم دیدن بر پرده بزرگ، یکی از مهمترین تفریحات خانوادهها در کنار رفتن به پارک محسوب میشد. زمانی که تماشاگر مرد مجرد درصد قابل ملاحظهای از سینماروها را تشکیل میداد.
تماشاگری که درکنار رفتن به استادیوم، سینما هم زیاد میرفت. دورانی که برای تماشای بازیهای پرسپولیس با تیمهای معمولی و تهجدولی هم 70هزار نفر به استادیوم آزادی میرفتند. همین طیف مخاطب، سینما هم زیاد میرفت و تماشاگر ثابت «عقابها»، «تاراج»، «سناتور»، «کانیمانگا»، «پلاک»، «یوزپلنگ»، «دادشاه»، «پایگاه جهنمی»، «بلمی به سوی ساحل»، «شبشکن» و... بود.
سوگلیهای دهه60
سینمای دهه60 بهعنوان سینمایی که با حمایت و همراهی دولت و نهادهای دولتی،حاکمیتی سرپا بود، سوگلیهایی داشت که مقبول مدیران بودند و در مواردی بدون محدودیتهایی که بقیه فیلمسازان با آنها مواجه بودند فیلم میساختند. در راس سوگلیهای دهه60 باید از محسن مخملباف نام برد. فیلمساز رادیکالی که سالها مغز متفکر حوزه هنری بود دهه60 را با «توبه نصوح» و «استعاذه» شروع و با «نوبت عاشقی» و «شبهای زایندهرود» به پایان رساند. در شرایطی که فیلمنامههای سینماگرانی چون بیضایی، مهرجویی و کیمیایی پشت در تصویب فیلمنامه متوقف میماند، مخملباف هرگز در دهه60 برای فیلمهایش نیازی به تصویب فیلمنامه حس نکرد. تا روزی که در حوزه هنری بود، طبق روال حوزه که خیلی وزارت ارشاد را قبول نداشت، فیلمهایش وارد چرخه تصویب فیلمنامه نمیشد. از سال۶۶ هم که از حوزه خارج شد با چراغ سبز نخستوزیر به بنیاد مستضعفان رفت و بدون دخالت هیچ نهادی «عروسی خوبان» و «بایسیکلران» را کارگردانی کرد. فیلم رادیکال و شعارزده عروسی خوبان محصول دورانی بود که به فیلمسازان اجازه ورود به حیطه سینمای اجتماعی داده نمیشد. پاسخ مدیر سینمایی دهه60 به این پرسش که چرا مخملباف آری و دیگران نه، این بود:«او برادریاش را به نظام ثابت کرده»! در دهه60 احتمالا هیچ فیلمسازی به اندازه مخملباف حمایت نشد و انواع و اقسام خانهتکانیهای روحی هم این حمایتها را نتوانست تا سالها قطع کند. جز مورد خاص مخملباف، فیلمسازانی بودند که مورد تأیید و حمایت فارابی و ارشاد قرار داشتند، مثل مسعود جعفری جوزانی که فیلم «جادههای سرد» را برای فارابی ساخت. جادههای سرد از نخستین فیلمهای ایرانی بود که توسط بخش بینالملل فارابی به فستیوالهای بینالمللی فرستاده شد. «شیر سنگی» (بهترین فیلم کارنامه جوزانی و از فیلمهای شاخص دهه 60) و «در مسیر تندباد» دیگر فیلمهای این کارگردان در جشنواره جوایز مهمی گرفتند و در اکران حمایت شدند. سعید ابراهیمیفر کارگردان «نارونی» هم فیلم اولش را با حمایت مالی فارابی ساخت؛ فیلمی که بهصورت همزمان از پاراجانف، تارکوفسکی و سهراب سپهری متاثر بود! نارونی جزو فیلمهای مورد توجه جشنواره هفتم بود که با درجه کیفی الف اکران گرفت و سینما آزادی را هم در اختیار داشت و در خارج هم جایزه گرفت. ابراهیمیفر بعد از نارونی دیگر حمایتی ندید تا سالها فیلمنامههایش در ارشاد رد شد و پس از آن هم به سختی فیلم ساخت.
دوران طلایی جشنواره
یکی از دستاوردهای مهم دهه 60، جشنواره فیلم فجر است؛ جشنوارهای که تا سالها ویترین سینمای ایران بود و در دهه فقدان سرگرمی و تفریح عمومی، سالانه 10 روز، سینما را به مهمترین پدیده اجتماعی تبدیل میکرد. برای ملتی که در دهه60 عادت به ایستادن در صف داشت، صفهای جشنواره پدیده غریبی نبود. با جشنواره فیلم فجر و مجله فیلم، تماشاگر مطلوبش را تربیت کرده بود؛ تماشاگری که ساعتها در صف جشنواره میایستاد تا تارکوفسکی و پاراجانف تماشا کند. مواجهه عشاق مخملباف و دوستداران کیمیایی در صفهای جشنواره به اندازه دربی پایتخت جذابیت داشت. بعد از جشنواره پررونق سال۶۱ تا میانههای دهه60، جشنواره خیلی جذاب نبود. جشنواره پنجم با تیغ و ابریشم کیمیایی، اجارهنشینهای مهرجویی و ناخدا خورشید تقوایی تماشایی شد.
اتفاق مهم جشنواره ششم «شاید وقتی دیگر» بیضایی بود. فستیوال هفتم «سرب» داشت و «عروسی خوبان» و «بای سیکلران». دوره هشتم جشنواره جشنوارهها بود. دهه پنجاهیها با بهترین فیلمهایشان آمده بودند. کیمیایی با «دندان مار»، مهرجویی با هامون، علی حاتمی با مادر و کیارستمی با «کلوزاپ». از نسل انقلاب هم حاتمیکیا با «مهاجر»ش نظرها را بهخود جلب کرد. سیمرغهای جشنواره نهم را «پرده آخر» گرفت ولی جنجالها با «نوبت عاشقی» و «شبهای زایندهرود» رقم خورد؛ فیلمهایی که باعث شد پای جشنواره فجر و سینمای ایران به محافلی چون نمازجمعه و مجلس باز شود. دورههای دهم و یازدهم هم با شکوه برگزار شد و در ابتدای دهه 70، سنت انتهای دهه 60حفظ شد. از سال۷۲ جشنواره از رونق افتاد و چند سالی طول کشید تا به روزهای خوشاش بازگردد؛ جشنوارهای که به اعتقاد خیلیها دوران طلاییاش همان نیمهدوم دهه60 بود.
موج نوییها در دهه60
پس از توقیف نخستین تجربههای پس از انقلاب مهرجویی، کیمیایی، حاتمی و بیضایی و چند سالی غیبت، موج نوییها بازگشتی موفقیتآمیز را تجربه کردند. امیر نادری با دونده قلهها را فتح کرد و پس از «آب، باد، خاک» به سودای تبدیل شدن به فیلمسازی جهانی جلای وطن کرد. بهرام بیضایی، 3فیلم قابل توجه «باشو،غریبه کوچک»، «شاید وقتی دیگر» و «مسافران» را ساخت و با وجود درگیریها و مشکلاتش با ممیزی در دهه60 پرکارتر و موفقتر از سالهای بعد بود. مهرجویی و کیارستمی موفقترین فیلمسازان این دوره بودند. کیارستمی با «خانه دوست کجاست؟» مقبولیت داخلی و اعتبار جهانی را بهصورت توامان بهدست آورد. مهرجویی «اجارهنشینها» را ساخت و ناصر تقوایی «ناخدا خورشید» و«ایایران» را کارگردانی کرد. از این نسل مسعود کیمیایی بهعنوان موفقترین فیلمساز قبل از انقلاب بیشترین مشکلات را با ممیزی داشت. پس از جرح و تعدیل «تیغ و ابریشم»کیمیایی با «سرب» و «دندان مار» به روزهای اوجش بازگشت. در انتهای دهه60، موج نوییها بهترین فیلمهایشان را عرضه کردند؛ علی حاتمی با «مادر» مهرجویی با «هامون» و کیمیایی هم با دندان مار اوج تواناییهایشان را به نمایش گذاشتند.