خیابان ارشاد مشهد قرار است بهزودی تغییر نام بدهد و بشود خیابان «استاد شجریان». نام شجریان هنوز «زینتبخش» تابلوهای این خیابان نشده است.
یاد ایام
احسان رحیمزاده_خبرنگار
خیابان ارشاد مشهد قرار است بهزودی تغییر نام بدهد و بشود خیابان «استاد شجریان». نام شجریان هنوز «زینتبخش» تابلوهای این خیابان نشده است. به جز این خیابان که احتمالا بهزودی تغییر نام میدهد، چه رد و اثر ملموسی از شجریان در شهر مشهد باقی مانده؟ تقریبا هیچ. این جواب فردی است که چند سال در مشهد زندگی کرده و چند روز بهدنبال رد پای شجریان در این شهر گشته است. البته میراث معنوی شجریان، خاطرات خوشی است که از او در ذهن مردم مشهد به جا مانده، اما میراث ملموسی که بشود آن را در معرض دید عموم قرار داد، تقریبا وجود ندارد. در این بین امیدواری درباره اینکه روزی موزه «استاد شجریان» در مشهد راهاندازی شود، هم ظاهرا خیلی خیالپردازانه است.
صدای قرآنخوانیهای شجریان نوجوان هنوز در گوش شهر جریان دارد. او در کودکی و نوجوانی پای ثابت جلسات قرآن بود و همراه پدرش در محافل مذهبی شرکت میکرد. مهدی شجریان از قاریان خوشصدای مشهد بود و شوق خواندن را در دل محمدرضا، فرزندش زنده کرد. پدر علاقهای نداشت که پسر دنبال ساز و موسیقی برود. میگویند چند سال بعد وقتی به پدر گفتهاند که پسرت خواننده شده زار زار گریه کرده است. در این گزارش سراغ چند مکان تاریخی رفتیم که در اعتلای هنر استاد شجریان و رشد دوران کودکی و نوجوانی او سهم بسزایی داشتهاند.
محله پدری، همزیستی هتلهای نوساز و خانههای کلنگی
خانه پدری استاد شجریان در کوچه پشتی آرامگاه نادرشاه افشار قرار داشته است؛ مکانی تاریخی که مشهدیها به آن میگویند «باغ نادری». این نکته را از چندین نفر شنیدهام، اما نمیدانم کوچه و پلاکش دقیقا کدام است. وقتی بیشتر کنجکاوی میکنم این جواب را میشنوم: «خونهش خراب شده. معلوم نیست بتونی پیداش کنی یا نه. از همسایهها بپرس شاید بتونن کمکت کنن.»
سر خیابان «شیرازی 15» دست به تلفن میشوم و با چند منبع معتبر تماس میگیرم. از قبل فهرستی پیدا کردهام که شامل دوستان و آشنایان محمدرضا شجریان در دوران نوجوانی او میشود. حسن قاسمی که شصت و چند سال پیش در جلسات مذهبی مهدیه «عابدزاده» شرکت میکرده با تأکید بر اینکه آدرس دقیق خانه را نمیداند، میگوید: «خانهشان به مهدیه خیلی نزدیک بود؛ حتی در ماه رمضان سحری را خانهاش میخورد و برای خواندن دعای سحر، خودش را به مهدیه میرساند.» از کنار عتیقهفروشهای دورهگرد اطراف «باغ نادری» رد میشوم و میرسم به کوچهای که رویش نوشته شده: «به طرف مهدیه عابدزاده». میدانم که این محمدرضا در دوران کودکی و نوجوانی به این مهدیه رفتوآمد زیادی داشته است. بهعبارت دیگر میشود گفت شجریان یک پایش منزل پدری بوده و یک پایش مهدیه.
در خیابانی پشت باغ نادری میشود جشنوارهای از خانههای کلنگی قدیمی را تماشا کرد. تک و توک خانههای باقیمانده توسط هتلها و مهمانسراهای تازهساز محاصره شدهاند و احتمالا بهزودی سرنوشتشان مثل دیگر خانهها عوض خواهد شد. جلوتر که میروم به یک درب فلزی میرسم. از مهدیه فقط یک نشان فلزی در ابعاد کف دست باقی مانده که عنوان «عابدزاده» همراه 2بیت شعر روی آن درج شده است. در را که باز میکنم با بیابانی خالی و چند تکه تیرآهن مواجه میشوم. مردی که مهندس تاسیسات آنجاست، توضیح میدهد که ساختمان مهدیه تخریب شده و بنا بر وصیت مرحوم عابدزاده قرار است به جایش «حوزه علمیه» احداث شود. آدرس خانه پدری شجریان را بلد است، ولی سرش به قدری شلوغ است که حوصله ندارد همراهم بیاید. چندبار میروم و از ساختمانهای کوچه کناری عکس میگیرم. آخرین عکس را تأیید میکند و میگوید: همین است.
از خانه تا مهدیه کمتر از 100قدم فاصله است. خانه قدیمی را کوبیده و از نو ساختهاند. به گفته همسایهها گودبرداری پروژه 5سال پیش آغاز شده، ولی هنوز ساخت خانه به نتیجه نرسیده است. کسی که زمین را خریده دیوارهای 2طبقه را بالا برده و کار را متوقف کرده است. مالک زمین بعد از مدتی هوس کرده که 2طبقه دیگر هم اضافه کند. آهنهای بدقوارهای که لباسی بر تن ندارند، سوار بر طبقه اول و دوم دهنکجی میکنند. اگر همان خانه قدیمی و کودکی محمدرضا شجریان باقی مانده بود، میشد تبدیلش کرد به موزه.
مغازهدارهای حاشیه خیابان «شیرازی» اکثرا جوان هستند و تبعا اطلاعاتی راجع به این خانه ندارند. سراغ مغازه عطاری میروم که اصالتش از مغازههای دیگر بیشتر است. فرزندان و نوههای عطارباشی درگذشته، بیخبر از سرگذشت خانه پدری شجریان هستند و حرفی برای گفتن ندارند. یکی از مغازهدارها میگوید: «از پدرم شنیدهام که شجریان خط خوشی داشته و مدتی تابلونویسی میکرده. روی سردر چند مغازه قدیمی این محله تابلوهایی بوده با خط نستعلیق شجریان. او با قلم روغنی متن موردنظر را مینوشته و اسم خودش را هم زیر تابلو خیلی ریز درج میکرده.» سؤال اول را من از بلورفروشها، عطرفروشها و آجیلفروشها میپرسم و سؤالات بعدی توسط آنها مطرح میشود. بیش از آنکه اطلاعات بگیرم، اطلاعات میدهم. برایشان جالب است که بدانند در محله پدری اسطوره موسیقی ایران دارند کسب و کار میکنند. در راه بازگشت از آن خانه، خودم را جای شجریان جوان میگذارم. شجریان هر روز هم از کنار مجسمه نادرشاه رد میشده و هم چشمش به گنبد طلایی امام رضا(ع) میافتاده. او از همان دوران کودکی در کنار 2نماد ملی و مذهبی زندگی کرده و قد کشیده است.
پرورش نغمههای قرآنی
مهدیه عابدزاده استعدادهای نوجوانی تازهکار در حوزه قرائت قرآن را شکوفا کرده است. او در این مهدیه خوشدرخشیده و خودش را به اثبات رسانده است. حسن قاسمی که یکی، دو سال با شجریان اختلاف سنی دارد، از نزدیک شاهد روزهای کودکی و حضورش در مهدیه بودهاست. قاسمی میگوید: «جلسات انجمن پیروان قرآن جمعهشبها در مهدیه عابدزاده برگزار میشد. من در آن جلسات همراه پدرم شرکت میکردم. آقای محمدرضا شجریان هم همراه پدرش میآمد. او قبل از سخنرانی مرحوم عابدزاده قرآن میخواند.»
اینطور که این فعال حوزه نشر و ادبیات میگوید، شجریان علاوه بر قرآنخوانی در مهدیه موذن هم بوده و همچنین ادعیه مذهبی را با صوت خوشش میخوانده است. «شبهای ماه رمضان ایشان دعای سحر را میخواند. مرحوم عابدزاده با پخش نوار صوتی مخالف بود. دوست داشت بچههای انجمن دعای سحر را زنده بخوانند. بلندگوی مهدیه را روشن میکرد و صدای شجریان در تمام محله پخش میشد. دعای خوشآهنگ سحر با صدای شجریان زیباتر میشد. آن زمان حدودا 15سال داشت.»
شجریان با آنکه حضور زیادی در مهدیه داشته، ولی چندان تحتتأثیر افکار آقای عابدزاده قرار نگرفته و راهش را از او جدا کرده است؛ «وقتی به حاجی عابدزاده خبر دادند که شجریان خواننده شده خیلی عصبانی شد. او اعتقادات خاصی داشت؛ حتی معتقد بود درس خواندن هم درست نیست. اگر کسی تا ششم ابتدایی میخواند، میگفت شما میخواهید با این مدرک استخدام شوید. پس شما روزی خود را از خدا نمیخواهید و روزیتان را از مدرک تحصیلی میخواهید.»
حسن قاسمی معتقد است که شجریان زمانی که مشهد بوده در حوزه موسیقی فعالیت زیادی نداشته؛ «مشهد که بود بیشتر اذان میگفت و قرآن قرائت میکرد. اینجا فعالیت چندانی در حوزه موسیقی نداشت یا حداقل درباره آن کسی زیاد نمیدانست. در دهه 40و زمانی که حدودا 23سال داشت به تهران رفت. البته چند سالی در روستای «رادکان» بهعنوان معلم تدریس کرد و سپس راهی تهران شد. در شهر مشهد میراث فیزیکی خاصی از او باقی نمانده است.»
بنگاه معاملات املاک
پس از کلی پرسوجو باخبر میشوم که پدر استاد شجریان در خیابان امام خمینی مشهد (با نام قدیم ارگ) در یک بنگاه معاملات املاک کار میکرده. آنجا پاتوق محمدرضای نوجوان هم بوده و اوقات فراغتش را آنجا سپری میکرده است.
ابتدای خیابان22 امامخمینی نقطهای که سینمای مخروبه و فراموش شده «فردوسی» مستقر شده، توقف میکنم. از چند مغازهدار درباره بنگاهی که پدر استاد شجریان در آن کار میکرده سؤال میپرسم. هیچکدام چیزی نمیدانند. قدیمیترینشان چند سال بعد از انقلاب شروع بهکار کرده و از اتفاقات پیشین بیخبر است. آقای رضوانی که فروشنده پوشاک است، حدود 50سال دارد. او از پدر مرحومش چیزهایی شنیدهاست؛ «این کوچهای که الان سرش سینماست، قبلا خیلی طولانی بود، ولی الان طولش 7متر بیشتر نیست. کنارش یه عالمه خونههای 500 متری بود. دومین مغازه سمت چپ مال پدر خدابیامرز شجریان بود.»
به گفته رضوانی، پدر محمدرضا شجریان با آنکه روحانی نبوده، ولی همیشه عبای کوتاهی روی دوشش میانداخته و کلاهی پوستی بر سرش میگذاشته. دوباره وارد کوچه میشوم و مغازهای که داخلش خلوت است را برانداز میکنم. قبل از اینکه دلیل بسته بودنش را بپرسم، رضوانی میگوید: «هر کی میاد کارش نمیگیره و میره. یه زمانی آرایشگاه شد. بعدش زمانی سوپرمارکت شد. الان چند نفر جوون اومدن که میخوان توی حوزه طلاسازی کار کنن.»
عاشق فروشگاه «چنگ» بود
خیابان ارگ حکم لالهزار تهران قدیم را داشته و زمانی پُر از سینما و تماشاخانه بوده که یک لحظه هم خالی نمیماندند. اما الان به چهارراه استانبول تهران شباهت پیدا کرده و محل جولان صرافیها و دلالهای دلار، دینار و یورو شده است. رضوانی با مکثی برای فکر کردن، حرفش را ادامه میدهد: «یه فروشگاهی توی خیابون خسروی بود به نام چنگ که لوازم نوازندگی میفروخت. شجریان به آنجا خیلی علاقه داشت. البته چیزی نمیخرید؛ چون پدرش اجازه نمیداد.» رضوانی بهخاطر میآورد که علاوه بر سینما فردوسی، سینما سانترال هم در همین نزدیکی فعال بوده است و میگوید: «من شنیدهام که پدر آقای شجریان قاری قرآن بوده و از فضای این سینماها خوشش نمیاومده. اینجا فقط کاسبی میکرده و حتی یه بار هم پاشو توی این سالنها نگذاشته. همیشه روی دوچرخه که حرکت میکرده تسبیح بهدست ذکر میگفته؛ یعنی این قدر مومن بوده و گاهی محمدرضا هم ترک دوچرخه پدرش به مغازه او میاومده.»
دوره 2ساله ادبیات عرب
حسین ادیبیان، چهره فعال صنعت گردشگری خراسان از رفقای دوران نوجوانی محمدرضا شجریان بوده است. او از اتفاقی در زندگی شجریان خبر میدهد که تاکنون گفته نشده است؛ «من و محمدرضا در مهدیه عابدزاده مشهد یک دوره 2ساله ادبیات عرب را با هم گذراندیم. در مهدیه عابدزاده خدمت آقای آستانهپرست کتاب جامعالمقدمات را خواندیم. یک حلقه 12نفره بودیم که یکی از اعضایش آقای شجریان بود.» او که تا همین چند سال پیش سالانه میزبان شجریان در شهر مشهد بوده، ادامه میدهد: «استاد شجریان شعر حافظ، سعدی، مولوی و سایر عرفا را به این خاطر خوب درک میکرد که مسلط به ادبیات عرب بود. اگر کسی اطلاعاتی درباره ادبیات عرب و قرآن نداشته باشد، اشعار حافظ را نمیتواند خیلی خوب درک کند.»
اولینبار کنار «چشمه گیلاس» خواند
تمامی کسانی که با آنها گپ زدیم از قرآنخوانی و اذانگویی شجریان خاطره داشتند، اما حسین ادیبیان تنها کسی بود که از آوازخوانی شجریان نوجوان برایمان گفت: «آقای آستانهپرست، معلم مهدیه صبحهای جمعه ما را به پیکنیک میبرد. چشمه گیلاس، ازجمله مکانهایی بود که روزهای جمعه میرفتیم. در این گشتوگذارها شجریان گاهی با خود زمزمههایی میکرد. یکبار با دوچرخه به چشمه گیلاس رفتیم. پس از خوردن صبحانه هنگامی که در دامنه کوهی نشسته بودیم و دشت وسیعی را در برابر داشتیم، آقای شجریان شروع کرد به آواز خواندن و چه خواندنی! دوستان جمع با شنیدن این صدا به هم نگاهی کرده و بهاصطلاح آن روز گفتیم این صدای داوودی است که از حنجره محمدرضا شجریان میشنویم.»
دبیرستان شریعتی و پروندهای که منتقل شده
زمانی که شجریان اینجا درس میخوانده، نام این مدرسه «شاهرضا» بود که بعد از انقلاب تغییر نام داده است. سالن ورزشی بهادرزاده، روبهروی ساختمان مدرسه جایی بود که شجریان آنجا والیبال بازی میکرده. الان این باشگاه به «آکادمی ورزشی نیک» تغییر نام داده است. وارد مدرسه که میشوم به جز یکی، دو کلاس، بقیه کلاسها بهدلیل شرایط کرونایی تعطیل هستند. معلمانی که در دفتر نشستهاند، همگی میدانند که شجریان اینجا درس میخوانده، ولی بیش از این نمیدانند. یکی از آنها میگوید: «قبل از شما چند نفر دیگر هم برای تحقیق آمدهاند. متأسفانه پرونده شجریان از این مدرسه منتقل شده و الان هیچ منبع مکتوبی در دسترس نیست.»
معماری ساختمان تغییری نداشته. حافظه فضاهای مدرسه، دیوارهای آجری و ستونهای فلزی شاید از نغمههای خوش شجریان نوجوانی که صبحها سر صف برای بچهها قرآن میخوانده، پر باشد. او پس از آنکه مدرک دیپلمش را گرفته به دانشسرای مقدماتی واقع در خیابان سناباد مشهد رفته و اصول تدریس را آموختهاست. الان اسم این دانشسرا «مرکز آموزش فرهنگیان شهید کامیاب» است و ساختمانش دست نخورده باقی مانده. دبیرستان شریعتی 11سال قبل از تولد شجریان افتتاح شده و جزو آثار تاریخی مشهد محسوب میشود. سنگنوشتهای که در ورودی دبیرستان قرار گرفته توضیح میدهد که افرادی چون مهدی اخوانثالث و فریدون مشیری اینجا درس خواندهاند. بد نبود اگر اسم محمدرضا شجریان را هم به این فهرست اضافه میکردند. اخوانثالث و شجریان که هر دو در یک دبیرستان درس خوانده بودند، پس از چند دهه عمر همجوار شدند و در آرامگاه توس در کنار مقبره فردوسی سر بر بالین خاک نهادند. خراسان، فرزندانش را در آغوش گرفت.