• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 24 مهر 1399
کد مطلب : 113228
+
-

گفت‌وگو با افشین علا، شاعر و نویسنده ایرانی پیرامون راز مانایی استاد شفیعی‌کدکنی

هنگام وداع با قیصر بلند گریه می‌کرد

هنگام وداع با قیصر بلند گریه می‌کرد

الناز عباسیان

بسیاری از ادبا و استادان که دانش ادبی داشته‌ یا دارند، چندان ذوق شعری نداشته و صرفاً به قواعدی از ظواهر شعر مسلط هستند و شعرشان بیشتر یک نظم معمولی است و در آن تپش و خروشندگی به چشم نمی‌آید. اما استاد شفیعی کدکنی برخلاف این ادبا در عرصه شعر هم خوش درخشیدند به جهت اینکه وقتی که شاعری کردند نه‌تنها روح شعرشان را به مواهبی که از مطالعات و تحقیقات آثار کهن داشتند گره زده بلکه با نگاهی به افق‌های نو و استفاده از اسلوب‌های نوین به‌گونه‌ای شعر سروده‌اند که برای نسل امروز جاذبه و پیام داشته و بسیاری از آنها ورد زبان نسل امروز شده است. به همین بهانه سراغ افشین علا شاعر و نویسنده ایرانی رفتیم تا از راز مانایی و ماندگاری استاد شفیعی‌کدکنی برایمان بگوید.






 




  به‌عنوان سؤال نخست از مکتبی که استاد شفیعی کدکنی در ادبیات معاصر به راه انداخته‌اند می‌پرسیم. ایشان از معدود ادبا و شاعرانی هستند که هم ادیب و شعرشناس‌اند و هم شاعر صاحب‌سبک. کمی در این‌باره برایمان توضیح دهید.
استاد شفیعی کدکنی از معدود چهره‌هایی هستند که در عرصه شعر و ادبیات جایگاه برازنده‌ای برای این نسل و نسل‌های آینده پیدا کرده‌اند. من فکر می‌کنم رمز توفیق ایشان این بود که تکلیف و مسیر پیش روی خودشان را از ابتدای عمر ادبی‌شان تا به امروز به‌درستی شناخته‌اند و در همان مسیر حرکت کرده‌اند؛ چه در عرصه ادبیات یعنی معلمی و استادی ادبیات و تحقیق و پژوهش و چه در زمینه شاعری. معمولاً کمتر چهره‌هایی در عرصه ادب این توفیق را به‌دست می‌آورند که همزمان هم شاعری چیره‌دست و محبوب مخاطبان خاص و عام باشند و هم ادیبی فرهیخته و محققی توانمند که در تصحیح و معرفی گنجینه ادبیات کهن فارسی به نسل امروز بتوانند اینگونه بدرخشند. ایشان از لحظه لحظه عمرشان بهره برده‌اند برای گشودن دریچه‌ها و پنجره‌های نوین و برای دیدن افق‌های دوردست ادبیات کهن فارسی، چه برای پژوهشگران و دانشجویان ادبیات و چه حتی برای مخاطبان عام که می‌خواهند با ادبیات به‌طور حرفه‌ای آشنا شوند؛ یعنی جامعیت و مستند بودن استحکام نثر و مفهوم در آثار ایشان و درعین‌حال سهل‌الوصول بودن، روانی، سادگی و قابل‌فهم‌بودنشان برای مخاطبان، همه اینها باعث شد که تقریباً همه آثاری که از استاد تابه‌حال منتشر شده و ان‌شاءالله منتشر خواهد شد مقبول‌طبع مخاطبان قرار‌بگیرد.
  به ویژگی‌های اشعار استاد اشاره کردید. به‌نظر شما چه چیزی موجب ماندگاری نام و آثار ایشان شده است؟
رمز مانایی و اثرگذاری شعر استاد اشراف توامانی است که ایشان بر ادبیات کهن فارسی و همچنین بر نیازها و مطالبات امروزی مخاطبان دارد. اسلوب، روح کلام‌شان و مفاهیمی که جامه شعر به‌خود می‌پوشد، همان روحی است که در اشعار فردوسی و رودکی، سعدی، مولانا، حافظ و سایر بزرگان ادب فارسی وجود داشته و کهنه نخواهد شد. اما این روح نیازمند یک کالبد نوین است و باید جامه عوض کند. استاد ضمن استیلا بر آن اسلوب و قواعدی که در روح ادب کلاسیک فارسی وجود دارد این کالبد نوین را که اقتضای شعر امروزی است به درستی شناخته است و مثل پیکرتراش ماهری این کالبد را تراشیده و این جامه را برای آن روح کهنی دوخته است. این اشراف توامان نصیب هر کسی نمی‌شود و نیازمند تبحر و توانمندی خاص و جزو ویژگی‌های استاد شفیعی‌کدکنی است که به‌نظر من این رمز اصلی توفیق ایشان در سرودن اشعار ماندگار است.
  در مکتب استاد شفیعی کدکنی شاگردان زیادی تربیت شدند که خود از بزرگان ادبیات معاصر ایران به شمار می‌روند. می‌خواهیم به تعدادی از این شاگردان و ارتباط آنها با استاد اشاره کرده و از حال و هوای کلاس‌های درس ایشان برایمان بگویید.
من متأسفانه شاگرد استاد شفیعی نبوده و این توفیق و ظرفیت را نداشتم. ایشان شاگردان فاضل و فرهیخته بسیاری تربیت کردند که توفیق نداشتم که از محضر همه آنها بهره ببرم اما اختصاصا زنده‌یاد قیصر امین‌پور و همسرشان خانم دکتر زیبا اشراقی از شاگردان خاص استاد شفیعی بودند که من توانستم بهره برده و بخشی از عظمت وجود استاد شفیعی را از طریق این عزیزان بشناسم. البته دورادور هم ناظر بر حالی‌که در کلاس‌های ایشان و محضر درس‌شان می‌گذرد بودم. کلاس درس ایشان به واقع به‌گونه‌ای بوده و هست که دانشجویان و غیردانشجویان (محققان ادبیات و شیفتگان استاد) که در کلاس‌ها حضور پیدا می‌کنند دیگر برایشان مهم نیست که روی نیمکت بنشینند یا روی زمین یا حتی پشت در بایستند؛ چون کسی سیر نمی‌شود از دانشی که ایشان با زبانی دل‌نشین و قابل‌فهم و اثر‌گذار به مخاطب و شاگردان ارائه‌می‌دهند. من فکر می‌کنم در کلاس درس استاد شفیعی‌کدکنی اگر از حافظ و مولانا و سبک‌های مختلف شعری و شاعران معاصر بحث می‌شود، شاگردان نه فقط آموزه‌هایی از آن چهره‌های ادبی را از طریق استاد دریافت می‌کنند بلکه اصلا روح آن شخص را هم حاضر دیده و ماهیت اثر و وجودشان را می‌شناسند؛ به جهت اینکه استاد پیر و نابغه‌ای از آن بزرگان سخن می‌گوید که تمام زوایای زندگی این شاعران را شناخته و با آنها زندگی کرده است. یعنی استاد حاصل یک عمر تحقیق و پژوهش عاشقانه خودش را مثل لقمه‌ها و جرعه‌های گوارا به کام شاگردانش می‌ریزد. بنابراین کلاس‌های درس استاد یک فرصت استثنایی و بی‌نظیر است که ما بی‌واسطه و بی‌نقاب با بزرگان ادبیات‌مان روبه‌رو شویم؛ یعنی استاد آینه هستند که ما در آن نه‌تنها سیمای خودمان را بلکه سیمای بزرگان ادب و حکمت فارسی را به درستی می‌توانیم ببینیم.
  به‌نظر شما نسل جدید و فرزندان ما از نعمت حضور چنین شاعر و ادیب بزرگی باخبرند؟
قطعا طیف گسترده‌ای از نسل امروز که به‌طور جدی و حرفه‌ای علاقه‌مند به پژوهش در ادبیات هستند دکتر شفیعی‌کدکنی را به‌خوبی می‌شناسند و جایگاه ایشان را می‌دانند. ضمن اینکه به‌دلیل توانمندی‌ها و ویژگی‌های شخصیتی که ایشان دارند و اشرافی که بر نحوه تدریس و انتقال مفهوم به مخاطبان خودشان دارند به نسبت سایر همگنان‌شان توانسته‌اند طیف وسیع‌تری از علاقه‌مندان به ادبیات را جذب خودشان کنند؛ یعنی در بازار پررونق درس استاد مشتری کم نیست. فراوان هستند مشتریان پروپاقرصی که تشنه شنیدن و آموختن هستند و واقعاً هم جا کم می‌آید در محضر ایشان، این‌قدر شیفتگان زیادند اما این به‌معنای آن نیست که به‌درستی حق ایشان شناخته‌شده باشد. زمانی می‌شود گفت که جایگاهشان به‌درستی شناخته‌شده که سیطره ابتذال و روزمرگی از آینه هنر و ادبیات نزد مخاطب عام زدوده شود. گرچه امروز به‌خاطر دلایل عدیده‌ای از جمله رسانه‌ها و فضاهای مجازی ما امکان دسترسی آسان‌تر و گسترده‌تر به منابع و مراجع ارزشمند را داریم اما این آفت را هم داریم که ذائقه و پسند مخاطب عام متأسفانه تنزل پیدا کرده‌است. امروزی‌ها در مقایسه با قدیمی‌ها که برای آموختن باید دود چراغ می‌خوردند، خیلی سهل‌تر و ساده‌انگارانه‌تر با میراث ادب فارسی برخورد می‌کنند. بنابراین من ادعا می‌کنم که نسل ما، از نظر کیفی نه از نظر کمی، نسبت به نسل سابق و علاقه‌مند به ادب فارسی، در شناخت جوهر شعر و ادبیات و در شناخت استادان و ستون‌های اصلی ادبیات معاصر- که یکی از ستون‌ها و استوانه‌ها دکتر شفیعی‌کدکنی است- تنزل پیدا‌کرده‌اند. برای اینکه نسل امروز و فرزندان ما از فیض چنین استادان خوبی محروم نشوند همت و عزم بالایی را در همه دستگاه‌ها می‌طلبد. هم نگاه نهادهای آموزشی و فرهنگی به مقوله هنر و ادبیات مهم است هم خود شاعران و محققان و منتقدان و نویسندگان و استادان ادبیات.
  آیا آنگونه که شایسته استاد شفیعی‌کدکنی است با او در جامعه رفتار شده است؟
چهره‌هایی مثل دکتر شفیعی جایگاه‌شان نزد اهل فن و نکته‌دانان و صاحبدلان کاملا بارز و آشکار است. ضمن اینکه خود این بزرگواران هم حتی فرصت این اندیشیدن را پیدا نمی‌کنند که دنبال جایگاه یا تریبون باشند زیرا یک مشعل فروزانی را به‌دست گرفته‌اند و یک آتش اشتیاقی درون آنها برای بیشتر تحقیق کردن و بیشتر کشف کردن و نوشتن و روشنی بخشیدن زبانه می‌کشد. آنها هیچ‌گاه به فکر جایگاه نیستند اما از منظر بیرون و جانب خودمان که نگاه می‌کنیم جامعه‌ای به تعالی رسیده که جوانان عکس استاد شفیعی‌ها را به دیوار بزنند نه اینکه فقط هنرپیشه‌ها و ورزشکاران را. من معتقدم نه‌تنها استاد شفیعی‌کدکنی بلکه بسیاری از صاحب نامان و گمنامان عرصه هنر و ادب، فرهنگ و علم جایگاه‌شان شناخته شده نیست و آنگونه که باید از آنها قدردانی نمی‌شود. منتها جوهره این بزرگان به‌گونه‌ای است که بی‌نیازند زیرا بر اریکه‌ای تکیه زده‌اند که برای آنها با سلطنت دو عالم مساوی است. اما موضوع، محرومیت انسان از وجود این بزرگان است. ما اگر می‌خواهیم جامعه پیشرویی باشیم باید به سمتی برویم که فرزانگان و خردمندان و دانایان برای همه اقشار مردم شناخته شده باشند و افراد بدلی با اجناس و ارزاق تقلبی نتوانند قلوب مردم را تسخیر کرده و آنها را در یک محدوده بسیار کوچک و کم ارزش در عرصه زندگی نگه‌دارند.
  خاطره‌ای از استاد دارید که بخواهید برای خوانندگان این روزنامه مرور کنید.
ماندگارترین خاطره‌ای که از استاد شفیعی‌کدکنی در ذهن من حک شده، علاقه عجیب و کم نظیری است که ایشان به برخی از شاگردانشان داشته و دارند که در صدر اینها باید نام زنده‌یاد قیصر امین‌پور را برد. من خودم شاهد بودم که استاد شفیعی به‌ عنوان یک گوهری و گوهرشناس چقدر زود و عمیق این گوهر وجود قیصر امین‌پور را شناختند. ایشان بسیار به این شاگرد لایق‌شان علاقه‌مند بودند و عشق می‌ورزیدند. خاطره‌ای که من از ایشان دارم به روز وداع با پیکر زنده‌یاد قیصر امین‌پور بازمی‌گردد که چه در مقابل بیمارستان و چه در مراسم تشییع او، من برای نخستین بار دیدم که استاد شفیعی‌کدکنی نه‌تنها اشک می‌ریزند بلکه با صدای بلند شیون می‌زنند. من که خود از شاگردان و شیفتگان دکتر امین‌پور بودم و بعد از ضایعه فقدان ایشان واقعا ویران شده بودم وقتی آن صحنه را دیدم با خودم گفتم پس من نشناختم که چه گوهری را از دست داده‌ایم. وقتی که کسی مثل دکتر شفیعی‌کدکنی در فقدان زنده‌یاد قیصر چنین شیون می‌زند، امثال ماها باید خیلی وقت بگذاریم و با زوایای شخصیت و آثار آن عزیز بیشتر آشنا شویم.
  به‌عنوان سؤال پایانی اگر تمایل دارید ابیات یا صحبت‌هایی از استاد را که به آن تعلق‌خاطر دارید بازگو کنید.
اجازه بدهید به تناسب این روزها که ما سوگوار فقدان ابدی استاد مسلم موسیقی ایران، زنده‌یاد محمدرضا شجریان هستیم اشاره کنم به سخنانی از استاد شفیعی‌کدکنی در خصوص استاد شجریان که مدتی پیش منتشر شد. دوست دارم این سخنان استاد را با مخاطبان شما بار دیگر مرور کنم تا ببینیم دکتر چه عظمتی در وجود شجریان می‌دید و با چه تواضعی در وصف ایشان سخن می‌گفت. در واقع سخنی نگفت. ایشان با این استدلال که به آن حیطه که استاد شجریان استاد مسلم آن بود، اشراف ندارند از اظهارنظر پرهیز کردند. این اوج تواضع و افتادگی استاد مسلم ادبیات را می‌رساند که قطعا بر مبانی موسیقی هم اشراف دارند اما وقتی که پای سخن شجریان به میان می‌آید ایشان برای اینکه عظمت این مرد را به مخاطبان نشان دهند با همان تواضع و فروتنی بی‌نظیر چنان لب به تحسین باز می‌کنند که باعث شرمندگی مخاطبانی مثل ماست که در هر موردی اظهارنظر و فضل می‌کنیم. این یعنی نخست قدردان ستون‌ها و استوانه‌های هنر در روزگار خودمان باشیم و دوما از ورود به مباحث و حیطه‌هایی که در آن صاحب‌نظر نبوده و تخصص نداریم خودداری کرده و در جایی که تخصص و تعلق داریم اظهارنظر کنیم. این هم یکی از درس‌های ماندگاری است که استاد شفیعی‌کدکنی از خود به یادگار گذاشته‌اند. در پایان خطاب به نسل امروز می‌گویم که ثروت اصلی ما ایرانیان، ذخایر زیرزمینی نیست؛ این ذخایر را بسیاری از کشورها دارند. ثروت اصلی ما ایرانیان ادبیات ماست. ادبیات فارسی به قدری گرانبهاست که می‌تواند پشتوانه محکمی برای ما محسوب شود که به واسطه آن در همه برهه‌ها و زمان‌ها بتوانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم و برای پیشبرد مقاصد و آرمان‌های جهانشمول‌مان از آموزه‌های ادبیات‌مان بهره ببریم.

جواد محقق، شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار
حلقه اتصال دو کانون علمی ایران یعنی حوزه و دانشگاه

سابقه آشنایی و ارادت جواد محقق، شاعر و نویسنده به دکتر شفیعی‌کدکنی به سال‌های محصلی‌ او می‌رسد؛ «دردوران دبیرستان آشنایی و ارادتم به استاد فرهیخته و صاحب‌نام ادبیات دیروز و امروز فارسی آغاز شد و با مطالعه کتاب‌های شعرش که با «در کوچه‌‌باغ‌های نشابور» به اوج رسید. از آن پس آثار دیگرشان را هم پی‌گرفتم. از موسیقی شعر شروع کردم و پس از صور خیال و ادوار شعر فارسی و... در نهایت به ترجمه «آفرینش و تاریخ» رسیدم که متأسفانه همه مجلداتش را نیافتم و دوره ناقصش هنوز در کتابخانه‌ام سنگینی می‌کند. بعد از انقلاب هم مجموعه شعرها و چند اثر منثورشان را به تورق دیده و بعضا خوانده‌ام که آخرین آنها دوره سه‌جلدی حافظ‌شناسی‌شان است که به لطف آقای دکتر جوادی ارشاد به دستم رسید. از همان سال‌های دبیرستان به شعر شاعران خراسان دلبستگی داشتم و آن را به‌ویژه در شاخه اخوانی آن می‌خواندم و لذت می‌بردم و آن را ادامه طبیعی کار بزرگ نیمای نامدار می‌دانستم. زبانی فخیم و روان و قابل‌فهم و داستان‌پرداز و قصه‌گو که در برابر شعرهای عموما نامفهومی نوشته می‌شدند، مقاومتی منطقی نشان می‌دادند و استاد شفیعی یکی از گسترش‌دهندگان آن بودند؛ در همان راهی که در ابتدایش امید شعر ایران ایستاده بود. علاقه من به استاد باعث شد که در دهه اول انقلاب گاهی به پیشنهاد دوست زنده‌یادم قیصر امین‌پور، همراه او در کلاس‌های درس ایشان در دانشگاه تهران، به‌صورت مستمع آزاد شرکت کنم و به درک حضوری‌شان نایل شوم؛ چرا که بارها با آن دوست از‌دست‌رفته، درباره ایشان و آثار و اندیشه‌هایشان به گفت‌وگو می‌نشستیم. علاوه بر اینها، هم‌نشینی سی‌وچند ساله‌ام با شاعران جوان خراسان، مخصوصاً عزیزانم محدثی و اسفندقه و اکرامی هم، حلقه اتصال دیگری با نام و یاد آن عزیز بود.» این نویسنده در ادامه به ویژگی‌ای از استاد اشاره کرده و می‌گوید: «استاد شفیعی حلقه اتصال دو کانون علمی ایران، یعنی حوزه و دانشگاه است که به مدد آموزه‌های درست دینی و شناخت ادبیات و جامعه ادبی، و نیز تسلط به زبان‌های عربی و انگلیسی و تجربه نقد و نظر جهانی و حضور در مجامع معتبر دانشگاهی داخل و خارج، می‌تواند همچنان فیض‌بخش کانون‌های ادبی و فرهنگی کشور باشد و کوشندگان این راه را به راستی و درستی رهنمون شود. البته درباره آن بزرگ، حرف‌های بسیاری هست که فرصتی فراخ می‌طلبد تا حق سخن ادا شود.»

میرجلال‌الدین کزازی، ادیب و پژوهشگر
یادگارهایی ارزنده از خامه ایشان برای ایرانیان

دکتر میرجلال‌الدین کزازی یکی از ادیبان و پژوهشگران نام‌آشنای کشور درباره استاد شفیعی‌کدکنی این چنین می‌گوید: «دکتر شفیعی کدکنی یکی از چهره‌های درخشان در زبان و ادب پارسی و در پی آن در فرهنگ ایرانی است؛ فرهنگی که در این زبان و ادب بیشترین بازتاب را یافته است. او از تیره استادان بزرگ زبان و ادب پارسی به یادگار مانده است. یکی از ویژگی‌های این تیره از استادان آن است که در زمینه‌های گوناگون می‌پژوهند از سویی؛ از دیگر سو دستاورد پژوهش‌هایشان هم سنجیده، بآیین و شایسته یادکرد است و به‌گونه است که می‌توان بر آنها بنیاد کرد. این برجستگی نیز از دیدگاه‌هایی گوناگون شایسته بررسی می‌تواند بود. یکی از ویژگی‌های استاد دکتر شفیعی دامنه گسترده دانش و آگاهی و پژوهش‌های اوست. گذشته از زمینه‌هایی که به زبان و ادب پارسی بازمی‌گردد و استاد دکتر شفیعی در آنها رأی‌مندند و دیدگاه‌های نوآیین و بی‌پیشینه دارند و کتاب‌هایی ارزشمند نوشته‌اند، استاد شفیعی در زمینه‌های دیگر هم پژوهیده‌اند. پاره‌ای از نوشته‌های استاد شفیعی در شمار کتاب‌های آبشخورین، در شمار سرچشمه‌هایی است که استادان، دانشجویان و پژوهندگان زبان و ادب پارسی همواره از آنها بهره می‌جویند. از سویی دیگر استاد شفیعی با زبان و ادب تازی نیز به ژرفی آشنایی دارد و پاره‌ای از شاهکارهای فرهنگ ایرانی را که به زبان تازی نوشته شده است به پارسی برگردانیده است و از دیگر سوی با چند زبان اروپایی هم آشناست. از این زبان‌ها نیز در پژوهش‌ها و نوشته‌های خویش بهره‌می‌برد. زمینه دیگر که در کارنامه استاد شفیعی چشمگیر است، سخنوری اوست. پاره‌ای از سروده‌های استاد آنچنان در دل ادب‌دوستان جای گرفته است که بر زبان‌ها روان شده است. دریغی است بزرگ و اندوهی است گران که این تیره توانا از استادان زبان و ادب پارسی اندک‌اندک سر در نشیب نهاده است. اگر بزرگانی چون استاد شفیعی و به همان سان شاگردانی که او پرورده است، ناکرده خدای روی از جهان درپوشند، تهی‌گی و تنگنایی بزرگ در این رشته -که رشته‌ای است نه‌تنها گرامی و ارجمند می‌توانم گفت: سپند- پدید خواهد آمد. به هر روی من از این زمان به شایستگی بهره می‌برم، زادروز این استاد گرانمایه را که من خود نیز در روزگار دانشجویی از خرمنِ دانش وی خوشه‌ها برچیده‌ام، بدو، از آن پس به همه به ایرانیان فرهیخته و ادب‌دوست و دانشور فرخ‌باد می‌گویم. برای این استاد گرانمایه، از درگاه دادار، زندگانی دیرباز و بخت دمساز آرزومندم. تنشان پدرام باد و روزگارشان به کام».

محمد صالح علا، شاعر و نویسنده
ایشان نباشد ملال زندگی ما را غارت می‌کند

نوشتن از استاد شفیعی‌کدکنی برای نویسنده خوش‌ذوقی چون محمد صالح علا بسیار شیرین و با حلاوت است . او می‌نویسد:«پس از این همه درگذشت استاد شجریان، غصه خوردن‌ها و پریشان بازی کردن‌ها، نیاز مبرمی به زادروز شخصیتی چون آقای شفیعی‌کدکنی داشتیم که دوست داشتن ایشان و هنرمندها، شاعرها و اهل عشرت‌های زیباشناختی و فرهنگی، کاری است که برای خودمان می‌کنیم که اساساً دوست‌داشتن ایشان از لوازم زندگی انسانی ماست. ایشان با موسیقی، شعر، آواز، نقاشی، سینما، تئاتر و داستان‌هایشان اشتیاقی در جان ما می‌ریزند که غیرقابل احصاست که ایشان از خود ما هستند؛ دور از امیدها و آرمان‌های ما نیستند که ایشان آنچه را خود ما قادر به بیان نیستیم بیان می‌کنند. ایشان نباشد ملال زندگی ما را غارت می‌کند. ایشان راستگویند، حرف توی حرف نمی‌آورند، زبان عاطفی را در میان ما منتشر می‌سازند، به ما می‌آموزند که چگونه به‌ ماه نگاه کنیم! چگونه به آواز دریا گوش بسپاریم! چگونه از عطر درخت صنوبر برهنه در پاییز لذت ببریم! چگونه به یکدیگر بگوییم روز به خیر، قربان شکل ماهت! دائما می‌چرخند تا هر چیز متوقف را دیدند هل بدهند، راه بیندازند تا هستی توقف نشود. امید به آینده دچار انسداد نگردد. فقط ایشان بلدند راهی از رؤیاها به بیداری‌ها باز کنند، زیرا که داناتر و عمیق‌ترند که رودخانه‌های عمیق‌تر، آرام‌ترند. می‌دانیم اگر هنر، فلسفه، اندیشه و ادبیات نباشد، دنیا تبدیل به باغ‌وحش بزرگی می‌شود که در آن باغ‌وحش بزرگ، در اول، همه همدیگر را گاز می‌گیرند، سپس شروع به خوردن می‌کنند، بزرگ‌ترها کوچک‌ترها را می‌خورند، روز بعد بزرگ‌ها بزرگ‌ها را، مهم‌ترین اینکه اگر ایشان نباشند، دنیا لال است چنان‌که صبح بی‌سروصداست اگر خروس نباشد. پس به چنین مناسبت شما شادی را از آنجا که هستید آغاز کنید، من هم، دیگر چیزی نگفتن را از همین جا شروع می‌کنم.»  نویسنده کتاب «اجازه می‌فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟» معتقد است شفیعی‌کدکنی یکی از تکیه‌گاه‌های ادبیات‌اندود است که در حافظه مردم، محل معینی دارد و می‌گوید: «من هم، همچون بیشتر فارسی‌زبان‌ها، آثار ایشان را دوست دارم. اما این شعر به حافظه‌ام سنجاق شده: هیچ می‌دانی چرا چون موج/ در گریز از خویشتن پیوسته می‌کاهم؟/ زان که بر این پرده تاریک، این خاموشی نزدیک/ آنچه می‌خواهم نمی‌بینم و آنچه می‌بینم نمی‌خواهم».


 

این خبر را به اشتراک بگذارید