محمدناصر احدی ـ روزنامهنگار
در «راننده تاکسی» (1976) تراویس بیکل (با بازی رابرت دنیرو) در جایی از فیلم میگوید: «یه روزی یه بارون واقعی میاد و تموم کثافتای خیابون رو میشوره». نیویورک شهری است که مارتین اسکورسیزی آن را بهخوبی میشناسد و بهتر از هر کس دیگری میداند که این شهر تا چه حد نیازمند تطهیر است. نیویورک اسکورسیزی استعارهای از جهانی تاریک است که جنون و خشونت و شقاوت از در و دیوارش بالا میرود، اما آنچه نیاز به پاک شدن دارد نه خیابانهای شهر بلکه روح تیرهوتار آدمهایش ـ از روپرت پاپکینِ خلوچل و عشق شهرت در «سلطان کمدی» (1982) تا هاوارد هیوزِ وسواسی و ثروتمند در «هوانورد» (2004) ـ است. به واسطه همین احساس نیاز به تطهیر است که اسکورسیزی «کاندِن» (1997) را میسازد و سر از تبتی درمیآورد که به قول خودش برای آمریکاییها جذاب نیست، چون جایی را بمباران نمیکند. این خوی خشونتطلب آدمی است که برای اسکورسیزی ایتالیایی ـ آمریکایی که در خانوادهای کاتولیک بزرگ شده و از کودکی با مفاهیمی همچون گناه و رستگاری آشنایی داشته، پرسشبرانگیز و قابل تأمل است.
در دوره کودکی، سینما برای او همچون پناهگاهی بود که ترسها و سؤالات بیجوابش را در آن پنهان میکرد؛ در واقع سینما برای اسکورسیزی همانند نوعی مکانیسم دفاعی روانی در برابر محیطی مملو از خشونت و جنایت عمل میکرد که اجازه خودآگاهشدن ترسهایش را نمیداد. دنیای خیالیای که مارتی کوچک در فیلمها میدید، به او این اطمینان خاطر را میداد که میتواند همچون قهرمانان فیلمها که ستایششان میکرد، از پس زندگی در دنیای واقعی برآید و گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
بعدها که اسکورسیزی وارد سینما شد، فیلمسازی هم امکانی برای ثبت چهره واقعی دنیایی شد که میشناخت و هم به او فرصت داد تا این دنیا را از نقطهنظر الهیاتی و اجتماعی خاص خودش تفسیر کند. البته، فرم، مخصوصا عدول از اصول و قواعد سینمای کلاسیکی که به آن عشق میورزید، همیشه موضوعی مهم و اساس سینما برای او بوده است. حالا چه طرفدار فیلمهای گنگستری او نظیر «خیابانهای پایین شهر» (1973) یا «رفقای خوب» (1990) یا «کازینو» (1995) با آن گنگسترهای بیاعصاب و پرچانه باشید که از هیچ قساوتی ابایی ندارند، اما نمیتوانند تحمل کنند که یکی از خودشان به همسر همقطارشان چشم داشته باشد، چه طرفدار فیلمهای درونیتری مثل کاندن یا «سکوت» (2016) که پا از آمریکا بیرون گذاشتهاند، و چه هر یک از فیلمهای دیگرش از «چهکسی در اتاقم را میزند» (1967) گرفته تا «مرد ایرلندی» (2019) ـ و حتی چه مستندها و فیلمهای کوتاهش ـ اسکورسیزی همواره بخشی از سؤالات مارتی کوچک و جوابهای اسکورسیزی کبیر را ـ با فرمی که امضایی منحصربهفرد دارد ـ در فیلمهایش گنجانده است.
چهار شنبه 23 مهر 1399
کد مطلب :
113111
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/wp751
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved