نقطه عطف
در 15 خرداد 1342 چه گذشت؟
قاسم تبریزی
دوم فروردین1342، مصادف بود با 25شوال، سالگرد شهادت امام صادق(ع). آیتالله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه اعلام عزا کردند. آن زمان رئیس ساواک سرتیپ حسن پاکروان بود. نخستوزیر هم که اسدالله علم. طرح ایجاد رعب و وحشت علیه روحانیون در دستور کار قرار داشت تا آنها دست از مبارزه بردارند. لذا گروهی از ساواکیها و مأموران را در لباس شخصی به مدرسه فیضیه فرستادند. واعظ که منبر رفت از گوشه مجلس چند نفر صلوات فرستادند. واعظ گفت که سخنرانی ما درباره امام صادق(ع) است و سپس روضهمان را آغاز خواهیم کرد. باز صلوات فرستادند. بار سوم واعظ متوجه شد که وضع غیرعادی است. گفت آقایان! اینجا حرم حضرت معصومه(س) است و روز شهادت امام صادق(ع)؛ ما هم عزا داریم و محضر هم محضر آیتاللهالعظمی گلپایگانی است. در همین حین همان گروه شروع به شلوغکاری کردند و یکمرتبه به سمت طلاب حملهور شدند. چوب و چماق به همراه داشتند و طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند. آیتاللهالعظمی گلپایگانی را از دری به اتاقی دیگر بردند که حمله کردند و در آن اتاق را هم شکستند. عدهای از طلاب از پنجرهها به قسمت غربی مدرسه پریدند که آن زمان رودخانه بود و امروز بهصورت پل درآمده است. عدهای به پشتبام فرار کردند و مأموران آنها را از بالای پشتبام به پایین انداختند. در و پنجرهها را خرد کردند و قرآن و کتابها را وسط اتاق ریختند و به تعبیر حضرت امام خمینی(ره)، مغولوار مدرسه فیضیه را تخریب کردند. عدهای از طلاب توسط مأموران دستگیر شدند. وقتی امام(ره) این موضوع را شنیدند، بیانیهای دادند که این حرکت از سوی چه کسی است؟ اگر شاه این فرمان را صادر کرده که ما باید تکلیفمان را با شاه روشن کنیم. اگر دولت انجام داده، شاه اعلام کند که به من ربطی ندارد و ما با دولت طرف حساب هستیم و اگر دولت انجام نداده و مأموران سرخود چنین کاری را انجام دادهاند ما با آنها برخورد کنیم. چنان که نقل میکنند امام(ره) بیش از 1500نامه به علمای بلاد مختلف بین فروردین و خرداد ماه همان سال نوشتند و پیام دادند که مصایب مدرسه فیضیه را در کنار مصایب عاشورا در منبرها مطرح کنید. بین شوال و محرم هم منبرها همه علیه حکومت صحبت میکردند. اگر تا پیش از آن صفآرایی و رویارویی در مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی با دولت وجود داشت و به چشم میخورد، این بار با شاه صورت گرفت. امام(ره) در روز عاشورا، یعنی 13خرداد 1342به منبر رفتند. به یاد داشته باشیم که در این مدت عدهای از روحانیان را احضار کردند که درباره 3 موضوع صحبت نکنید. اول اینکه نگویید اسلام در خطر است، دوم علیه شاه صحبت نکنید و سوم آن که علیه اسرائیل حرف نزنید. امام(ره) گفتند محور همه حرفها و سخنان ما همین 3 موضوع است. پس باید در این مملکت چه بگوییم؟! شاه را مورد عتاب و خطاب قرار دادند و گفتند که مگر این مملکت در اشغال و در تیول یهودیهاست یا مگر شاه این کشور یهودی است که میگویند درباره اسرائیل صحبت نکنید؟ اسرائیل چه ربطی با شما دارد؟! اصلاً شما چه ربطی با اسرائیل دارید؟! دوم اینکه شاه دستور داده که علما و روحانیان را بکوبند و روضه امام صادق(ع) را هدف قرار داده است. سوم اینکه اگر ما نگوییم اسلام در خطر است واقعاً اسلام در خطر نیست؟ شما با این حرکاتتان اسلام را به خطر نینداختهاید؟
صحبت امام(ره) در آن روز مستقیما رو به شاه بود و نصیحت هم کرد که شاه مراقب خودت باش، 40سال از عمرت گذشته و کاری نکن که مثل پدرت وقتی که از این مملکت رفتی همه جشن بگیرند. از پدرت عبرت بگیر. این سخن امام نقطه عطفی در تاریخ ایران شد که مرجعیت و روحانیت و جریان اسلامی، درست رویاروی حکومت قرار گرفت. قیام 15خرداد اهمیت دارد و اهمیت آن را میتوان از 3 جهت ارزیابی کرد. یک اینکه این موضعگیری مستقیماً علیه شاه انجام گرفت. یعنی صحبتی از مأموران و دولت نیست و رویارویی مرجعیت با استبدادی است که هم اختلاف بهوجود آورده و هم علیه اسلام در حرکت است. موضوع دوم آغاز یک حرکت به سوی حکومت اسلامی است. در حقیقت با قیام 15خرداد مشروعیت و مقبولیت رژیم شاه پرسشبرانگیز شد. سوم اینکه جامعه خودش را آماده کرد برای پذیرایی از یک نظام جدید. به یاد داشته باشیم که در این جریان احزاب چپ و آزادیخواه و ملیگرایان نهتنها همکاری نکردند بلکه علیه این نهضت موضع گرفتند.اللهیار صالح از اعضای جبهه ملی عنوان کرد که ما هیچگونه ارتباطی با اینگونه اغتشاشات نداریم و هیچگونه همکاریای هم با آن نکردند. بهتر و رساتر این است که بگوییم، نهتنها همکاری نکردند، بلکه بهطور کلی این جریان را نفی کردند. به قول جلالآل احمد، روشنفکران هم بهراحتی از خون شهدای 15خرداد با سکوت و بیتوجهی گذشتند. لذا جریان اسلامی از 15خرداد تنها به میدان آمد. اگر نیروهای مذهبی در جریان مشروطه با جریانهای ملی و سیاسی متحد شدند و آسیبهایی مثل ترور علمایی مانند شیخ فضلالله نوری و سیدعبدالله بهبهانی پیش آمد یا در نهضت ملی شدن صنعت نفت با ملیگرایان، با هم پیش رفتند و آنها آن حرکت را با روحانیت و مرجعیت و آیتالله کاشانی کردند، در 15خرداد جریان اسلامی تنها به میدان پا گذاشت. یعنی خالصاً و مخلصاً، نهضت، اسلامی شد. این نقطه عطفی بود که نشان میدهد آنها نهتنها شریک و همراه نبودند، بلکه علیه نهضت اسلامی به شمار میرفتند. چرا که ماهیت، ماهیتی اسلامی بود. از نظر جبهه ملی، دین از سیاست جدا بوده و نباید وارد سیاست شود و دیگر اینکه کسی حق تعرض به شاه را ندارد. آنها تا سال 1357 میگفتند شاه بماند و سلطنت کند و حکومت نکند. آنها قائل به نابودی شاه نبودند و جبهه ملی به صراحت این موضوع را بیان میکرد. جریان چپ نیز با اساس اسلام و دین و معنویت مشکل داشت و به تعبیر آنها دین افیون تودهها و جامعه بود. آنها اساس دین را قبول نداشتند. مبنای جریان روشنفکری هم که غرب و دمکراسی و لیبرالیسم و سکولاریسم است. به همین دلیل عادی هم بود که آنها در این زمان وارد میدان نشوند و فقط مرجیعت به نام اسلام و دین پا به عرصه بنهد.
از 15خرداد که امام خمینی(ره) طبق اسناد موجود به همراه 55تن از علما مثل آیتالله فلسفی، مطهری، سعیدی، غفاری و دیگران دستگیر شدند بهنحوی این مبارزه ادامه داشت؛ البته امام(ره) و علمای دیگر هرکدام بهنوعی آزاد شدند اما باوقایع سال بعد دوباره مبارزه با رژیم تداوم یافت. در میانه سال 1343 و در دولت حسنعلی منصور، کاپیتولاسیون به تصویب رسید که ایران عملاً مستعمره آمریکا شد.
امام(ره) در چهارم آبانماه 1343 علیه کاپیتولاسیون سخنرانی و همان موقع اعلام کردند که من دولت، حکومت و مجلسین را منحل اعلام میکنم و هرگونه قراردادی که بسته شده و میشود، از نظر ما فاقد ارزش است. 4آبان1343 سرآمد مبارزه با استعمار و آمریکا با صحبتهای امام علیه کاپیتولاسیون و علیه استعمار آمریکاست. همه اینها مبنا و پایهاش قیام 15خرداد است که علما و اسلام بهتنهایی وارد میدان شدند و در میدان هم تنها ماندند.