یکی بود و یکی نبود، کاش جهان با کودکان مهربان بود!
فریبا خانی- نویسنده و روزنامهنگار
یکی بود و یکی نبود. دخترک زیبایی بود که مادرش را از دست داده و پدرش را هم. مادرخوانده او را با گاو و یک بسته بزرگ پنبه به دشت میفرستاد... آنوقتها که چهارراه نبود. ماشین نبود و قرار نبود کودکان شیشه ماشینها را تمیز یا گل و آدامس بفروشند. اما دختر باید به دشت میرفت تا پنبهها را بریسد و نخ کند و گاو هم بچرد تا پروار شود.بعد یک روز پاییزی، باد پنبهها را با خود برد و دخترک هراسناک بهدنبال آن راه افتاد. باد پنبه را به خانه عجوزه پیر برد. اما عجوزه که مفتی به دخترک پنبه را پس نداد؛ گفت: «من پیر و ناتوانم کمک کن تا خانهام را تمیز کنم.» دخترک به عجوزه کمک کرد. چون دلش مهربان بود. خانهاش را تمیز و رشکها و شپشهای سر پیرزن را جورید...
یکی بود و یکی نبود. چرا در سال گذشته کودکان تیتر درشت صفحههای حوادث و کانالهای خبری بودند... به من نگو هفته ملی کودک است و امسال بهخاطر کرونا این هفته به شکل آنلاین برگزار میشود... این پاسخ سؤال من نیست.
به من بگو چرا در زمان کرونا در اردوگاه شهید باهنر اردو برگزار میشود و چرا آتشسوزی رخ میدهد و عزیزانی که دچار اوتیسم بودند کشته و مجروح میشوند.یکی بود و یکی نبود. پدر و مادر جوانی بودند که یک پسرک کوچک داشتند که فقط 6سالش بود. پدر و مادر جوان طلاق گرفته بودند و نمیخواستند هیچکدام فرزندشان را قبول کنند. به اجبار، عمو سرپرستیاش را بهعهده گرفت. اما زنعمو دوست نداشت این بچه راتر و خشک کند و با این بچه بدرفتاری کرد. یک روز که بهخاطر شبادراری جایش را خیس کرد، زن عمو او را هل داد و سرش به سرامیکهای کفپوش خورد و جان داد.یکی بود و یکی نبود. دیو سبز ملعونی به نام «کرونا» به جان آدم و عالم زد. خیلی از کودکان هماکنون پدر یا مادر خویش را در اثر کرونا از دست دادهاند. شوخی نیست این آمار مرگ 200نفر هر روز. در این روزگار کودکان بسیاری در اثر کرونا پدر و مادر خویش را از دست دادهاند و طعم فقدان پدر و مادر را چشیدهاند. باید به این مسئله توجه داشت.یکی بود و یکی نبود. پدری بود که دلش میخواست با آبرو زندگی کند با داس زندگی دخترش را نابود کرد. اسم دخترک رومینا بود و دلش میخواست با پسری که فکر میکرد شاهزاده قصههاست بگریزد. چون رومینا نه در خانه و نه در مدرسه مهارت زندگی را نیاموخته بود و آموزش لازم در برخورد با جنس مخالف را نداشت و بایدها و نبایدها را نمیدانست. شاید فکر میکرد ماهپیشانی است یا سیندرلاست و باید با مرد رویاهایش بگریزد. آخر قصهاش جز خون و خشونت نبود.یکی بود و یکی نبود. مادری بود که در اینستاگرام شکنجه کودکش را پست میکرد تا مردی که میخواست او را به فرانسه ببرد؛ خشنود شود. رضا جعفری، رئیس اورژانس اجتماعی کشور به کسانی که پستهای کودکآزاری را در شبکههای اجتماعی لایک میکنند هشدار داد که این کار جرم است 6ماه تا 2سال حبس برای آن درنظر گرفته شده است. او گفت: «کودکآزاری از سال گذشته تاکنون 12درصد افزایش داشته است».یکی بود و یکی نبود. بیا به قصه اول بازگردیم. آنجا که دخترک به پیرزن کمک کرد و پیرزن عاشق مهربانیاش شد و پاداش او این بود که از آب زلال بهصورتش بزند و ماهی در پیشانیاش برآمد. ماهی که جهان را روشن کرد. پسر پادشاه خبردار شد و دخترک را دید و عاشق... پایان قصه دخترک خوب تمام شد. او از خانه و زیرزمین تاریک، از نخ ریسیدن در دشت و بردن گاو به چرا در صحرا نجات پیدا کرد. یکی بود و یکی نبود. کاش زندگی چون قصههای کودکانه مهربان بود. یکی بود و یکی نبود. کاش جهان با کودکان مهربان بود.