کار شجریان
حمیدرضا اسلامی- روزنامهنگار
کار آمد حصه مردان مرد
حصه ما گفت آمد، اینت درد
عطار
نوشتن در مورد آقای محمدرضا شجریان که سایه هنرش تا سبزه سبز است و زاغ سیاه، بر سر مردمی از عراق تا افغانستان و از ترکیه تا تاجیکستان و چه بسا آنسوتر تا دورترها برقرار خواهد بود، نه کاریست خرد. گفتنیها به زبانهای سخته گفته شده و نوشتنیها به قلمهای پخته نوشته. جز آن، بیکه محتاج نوشتن و گفتن باشد هنرش تا اعماق جان میلیونها ایرانی و انیرانی رفته و مصداقی روشن شده بر:
آفتاب آمد دلیل آفتاب
اما طبع آدمیزاد چنین است که اگر نکتهای را دریافته باشد ناگزیر است از بیان و در این، دعوی آنکه دیگری چنین ظریفه تاکنون درنیافته، نیست. گاه دوستتر داریم که دقیقهای را به زبان خود و از منظر خود بگوییم. منظر من منظر عامی مردی است که به قول سایه شاعر، خوشبخت است که در روزگار شجریان زیسته است و چه بسیار شبهای خود را به صدای او روز کرده است. در این نوشته کوتاه دنبال آن اتفاقی هستم که در پدیده شجریان افتاده یا اتفاقی که شجریان رقم زده که او را بزرگ و دستنیافتنی کرده است. دانیم و دانید که در این باب آنها که در هنر موسیقی اهلیت دارند اینجا و آنجا چیزهایی گفتهاند که هر کدام وجهی را نمایانده است. کسانی هم خارج از نفس موسیقی به همگامی او اشاره کردهاند با عمدهترین جریانهای اجتماعی تاریخ معاصر ایران. در واقع میگویند که او علاوه بر هنر خواندن، واقف بود به اینکه در هر زمان کجا بایستد که سزاوار چون اویی است. این کار هم، آنچنان که برای برخی سادهانگاران ساده مینماید، آسان نیست. هم معرفت میخواهد هم شجاعت و هم توان صرفنظر کردن از مواهب و مزایای سکوت.
آنچه به زبان دیگران گفته شده این است که قابلیت، فهم، استعداد و مهمتر از همه پشتکار شجریان در موسیقی در رسیدن او بدین پایه و مایه نقش داشته است. در استدلال برای بزرگی او دیگرانی به فهم اجتماعی و تاریخی او از خواست و نیاز مردم، چه در خواندن، چه در نخواندن و چه در گفتوگو اشاره کردهاند. با این همه پیداست که ذکر این مقدمات از باب گفتن چیزی است که احتمالا دیگران نگفتهاند یا کمتر گفتهاند. آن چیز را توضیح خواهم داد.
نوآوریها چنان که از منطق آن حاصل است و در کتابها آمده، بر زمینهای از سنتها ممکن و میسر میشوند. در واقع هیچ نوآوری (بخوانید ابداع، خلاقیت و هنر) بدون وجود زمینهای از سنت قدرتمند تحصیل نمیشود. سرودن شاهنامه بدون وجود بستری از ادبیات داستانی حماسی مکتوب و شفاهی، و به شکل خلقالساعه، ممکن نشده است. داستان حماسی موجود بوده است، فردوسی نامی با انگیزههای ملی، استعداد و آگاهی در نقطه مناسب تاریخی قرار میگیرد و حاصل آن میشود شاهنامه. قصیده در زمینه ادبیات پیش از خود و با تکیه بر ظرفیتهای ایجاد شده پیش از خود به دنیا میآید، رشد میکند و به شکوه خاقانی میرسد. همینگونه است پیدایی غزل و آشکار شدن بزرگی و هنر سعدی و حافظ بر زمینه یک قرن و بیش از آن غزلسرایی. خلاصه کلام این است که اگر چارچوبی شکل نگیرد بیرون زدن از آن معنا نمییابد. هنرمند حتی بزرگ و حتی یگانه برای منحصربهفرد شدن، برای شکستن هنجارها و برای خلق امر نو نیاز به چارچوب موجود و تثبیت شده، اعتلا یافته و سامان گرفته دارد. مثالهای بیشماری میتوان زد از مواردی که خلاقیت و تولید امر نو بر مبنای سنت اعتلا یافته و سامان گرفته شکل گرفته و حاصل چه بوده و مواردی که هنرمندی حتی خلاق و با پشتکار بدون اتکا به سنتهای هنری و احتمالا تحتتأثیر هنرمندان یا جریانهای هنری جوامع دیگر دست به خلق زده است و چه بسا فهمیده نشده و دونشأن خود قدر دیده و کمتر از آنچه باید تأثیرگذار بوده. به همین جهت است که منتقدان هنری در نقد آثار یک شاعر، نویسنده، خواننده یا نقاش نخست سراغ پیشینیانی میروند که هنرمند از آنها تأثیر گرفته است. بر پایه فهم مناسبات هنری موجود و «کلاسیک شده» است که نو جلوهگر میشود.
گفتهاند و شنیدهایم که موسیقی ایرانی و آواز سنتی در حدود نیم قرن قبل و پیشتر از آن وضعیت دشواری داشت. هنری که عمدتا از سوی پیشینیان به شکل کاملا شفاهی حفظ و منتقل شده بود در تقلای مدرن شدن ظاهری یک جامعه کم مطالعه، نفسش به شماره افتاده بود. اتفاقی که در حال افتادن بود، این بود: سنت موسیقی و آواز کلاسیک ایرانی پیش از آنکه ابعاد آن شناخته شود، حداکثر ظرفیتهای خود را بشناسد و اعتلا یابد تا سکوی پرتاب نوگرایی شود در هیاهوی موسیقی روز به گوشهای رانده شده و به مرگ افتاده بود. شناخته نشدن ابعاد و ظرفیتهای آن عمدتا از این بابت بود که متکی بر سنت مکتوب نبود یا سنت مکتوب در آن عمر درازی نداشت. متکی بر حضور و حیات انسانهایی بود که همچون همه انسانها فانی بودند و در معرض نسیان. با این مقدمه احتمالا دست خود را رو کردهام. محمدرضا شجریان حد و مرزهای سرزمین آواز کلاسیک را نشانهگذاری کرد. مطلق انگاشتن این گزاره از خرد به دور است ولی در دایره تسامح زبانی او تمام گوشهها و زوایای یک پدیده را شناخت، شناساند و اجرای درجه یکی از آن ارائه کرد. برای تمام هنرمندان و استادانی که اکنون و در آینده میخواهند بر پایه سنتهای آوازی موسیقی ایرانی اثر هنری تولید کنند ارجاع به شجریان ناگزیر است. این ارجاع یا از مقوله تکرار و تقلید خواهد بود یا از جنس خلاقیت و نوآوری. آنچه میخواستم بگویم در همین گوشه پنهان است. احتمالا اغلب نوآوریهای خوانندگان فعلی و آینده بر مبنای شکستن قوالبی از سنت است که بهترین اجرای آن و تثبیت آن و نمونه کلاسیک شده آن کار شجریان است.هنرمندان بزرگی در ایران و جهان به چنین جایگاه بلندی دست یافتهاند. آنها کسانی هستند که یک نوع ادبی یا سبک هنری را با نام ایشان میشناسیم. شاید بتوان فعالیت شجریان را در زمینهای که اولا مستندات و مکتوبات ثبت و ضبط شده فراوانی نداشته است و ثانیا بنا به قول بسیاری از اهل فرهنگ در حال اضمحلال بوده است، بهعنوان وجوه متمایز کار او برشمرد. او هنری در حال زمین افتادن را دست گرفت، نگهبانی کرد، اعتلا داد و به اوج رسانید. در این مسیر آنچه انجام داد تمامی مولفههای هشیاری، درک، خلاقیت و نبوغ را به کمال داشت. شاید وجه مغفول بزرگی او انجام چنین کاری سترگ و کمالیافته در آرامش بینظیر بود. او عمیقا باور داشت که اثر هنری اصیل راه خود را مییابد و برای شناساندن و گسترش آن به دعوا و جنجال نیاز ندارد. باور داشتن به امر درست و اسیر مصایب روزمره نشدن هم کار سادهای نیست.اجرای موسیقی سنتی ایرانی عمدتا امری گروهی است. هر آوازی نوازنده و موسیقیدانی میخواهد، شعر عالی میخواهد و کسی که تناسب بین مقام و گوشه و شعر و رنگآمیزی ارکستر را به حد اعلا بداند. از این منظر، هم کار شجریان در انتخاب همراهان بزرگ مینماید هم به ما یادآوری میکند که بزرگی شاعران، آهنگسازان، نوازندگان و تولیدکنندگان آثار او را در آنچه اتفاق افتاد و شکل گرفت از یاد نبریم.اشاره کردم که دانست که در مسیر تکاپوی جامعه ایران به سوی بهتر کردن وضعیت خود کجا بایستد. این نکته تصویر بزرگی او را شفافتر میکند. ابزار او صدا بود و شعر و عجیب نیست که میلیونها ایرانی و فارسیزبان در بیشمار لحظات اندوه، شادمانی، هیجان، شکست و پیروزی، حال خود را از زبان و حنجره مهربان او میشنیدند.