2مرد، 2مرجع
اندیشه سیاسی دو مرد بزرگ مذهبی ایران در دهههای 20 و 30 شمسی چگونه بود؟
رحیم روحبخش
بعد از سقوط رضاشاه تا پایان دهه 30، سه جریان تأثیرگذار مذهبی- سیاسی در عرصه جامعه ایران ظهور و بروز یافت؛ فدائیان اسلام به رهبری سیدمجتبی نواب صفوی که با نگاه آرمانگرایانه داعیه برقراری حکومت اسلامی داشت، جناح سیاسی آیتالله کاشانی که در ائتلاف با جبهه ملی و در راستای تعامل با آن فعالیت میکرد و بالاخره جناح سنتی مرجعیت در حوزه علمیه قم به رهبری آیتاللهالعظمی سیدمحمد حسین طباطبایی بروجردی، مرجع تقلید اعلم شیعیان که خود را فارغ از تکاپوهای سیاسی میدانست یا به تعبیر دقیقتر به دخالت در سیاست در حد ضرورت قائل بود.
زعامت آیتالله بروجردی بر حوزه علمیه قم از سال 1324و سال بعد از مرجعیت عام ایشان که در پی رحلت آیات عظام، سیدابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین قمی مراجع تقلید وقت تشیع در عراق تحقق یافت، سرآغاز فصلی نوین در تاریخ مرجعیت و افزایش اعتبار حوزه علمیه قم تلقی میشود. آیتالله بروجردی بهتدریج با عهدهدار شدن زعامت شیعیان موفق شدند، نهاد مرجعیت، حوزههای علمی، تعیین نمایندگان شرعی در داخل و خارج کشور، مدارس دینی، نهاد روحانیت، زی طلبگی و این نوع مسائل را که هر کدام به نوعی با مرجعیت ارتباط داشت، سر و سامان بخشند و درهمین راستا در عرصه سیاست و تعامل با کارگزاران حکومتی نیز ایفای نقش کنند. نکته در خور توجه اینکه، ایشان تا زمان رحلت خود در آغاز1340با توفانی از حوادث مواجه شدند که با تدبیر و کاردانی لازم، مرجعیت و حوزهها را از این بحرانها برحذر داشتند.
بررسیها حاکی است که آیتالله بروجردی دراین دوره به فراست دریافته بود که مهمترین وظیفه آنی، احیای مجدد حوزه قم بوده و برای این منظور ناگزیر از مصلحتاندیشی و دوری گزیدن ازسیاست و منازعه با هیأت حاکمه است. به تعبیر دیگر ایشان رسالت خود را در آن شرایط زمانی آنگونه تشخیص داده بود که در رفتار خود با هیأت حاکمه به نوعی مصلحتگرایی پیشه کند. او خود را موظف میدانست که از دخالت حکومت و دولت در حوزه شرع جلوگیری کرده و تاحد توان شاه و کارگزارانش را به اجرای شریعت فراخواند. دیدارها و مذاکرات پراکنده شاه یا سایر مقامات بلندپایه با ایشان در دوره مورد بحث نیز این استنباط را تأیید میکند.
اما این رویکرد مانع از آن نشد که آیتالله بروجردی در رفع و رجوع مسائل و مشکلات مربوط به امور شریعت خاموش بماند. برخی از اسناد مندرج در کتاب «مرجعیت و عرصه اجتماع و سیاست» به شرح ذیل نشان میدهد که ایشان در این موارد اهتمام داشته؛ از آن جمله است: «تعلیمات دینی درمدارس بهصورت بهتری عمل شود»، «در ایستگاههایی که ترن{قطار} توقف ممتد مینماید، اجازه داده شود مسافرین مسلمان نماز به جای آورند»، «از تبلیغات فرقه بهایی که برخلاف دین مبین اسلام است جلوگیری شود... در محافل و مراکز تبلیغاتی آنها در هر نقطه مملکت که مفتوح شده است موقوف گردد.»، «مستخدمین که اقرار برخلاف ادیانی که در قانون اساسی مطرح است، بنماید، پس از رسیدگی طبق قانون استخدام کشوری اخراج شوند و بالملازمه آنها {بهائیان} هم مشمول این دستور خواهند بود.»1
این چند نمونه از تذکرات آیتالله بروجردی به هیأت حاکمه نشان میدهد که ایشان در قبال مسائل مبتلا به مذهبی، جامعه و... حساسیت نشان میداد و با هیأت حاکمه تعامل داشت. اما این تعامل بهگونهای بود که روابط «نه هم از هم گسیخته گردد و نه طوری که {مرجعیت} تحتالشعاع{حکومت} قرار گیرد»2.
اما آیتالله کاشانی با رویکرد خاص سیاسی خود در میان نیروهای مذهبی معتدل و آگاه به امور سیاسی و اجتماعی طرفداران بیشماری یافت. بخش عمدهای از آن دسته از عناصر مذهبی که در بازار، نهادهای دولتی و مراکز آموزشی و دانشگاهی و بعضاً عرصه مطبوعات فعالیت داشتند، از زمره پیروان او محسوب میشدند. نقش بیبدیل وی در ملی شدن صنعت نفت، گویای تدبیر و فراست سیاسی اوست. کاشانی دخالت در امر سیاست و سیاسی کاری را تأیید میکرد؛ رویکردی که با نگاه فقاهتی آیتالله بروجردی و اخلاص و آرمانگرایی فدائیان همساز نبود.
1- منظورالاجداد، محمدحسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد گزارشهایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، حائری و بروجردی، 1292-1329ش، 1379، تهران، شیرازه، صص 426-505
2-لاجوردی، حبیبالله، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، 1380، تهران، کتاب نادر، ص 44